این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
به مناسبت اکران عمومی فیلم برادرم خسرو ساخته احسان بیگلری
مرزهای ناپیدا و نشانه های خاموش
پرتو مهدیفر*
سینمای ایران و جهان از ابتدا تا امروز شاهد آثار پر شماری با محتوای روانشناختی بوده است و بعید به نظر می رسد علاقه مندان، حد اقل با نمونه های شاخص این ژانر برخورد نکرده باشند. بیماریهایی نظیر اسکیزو فرنی، اوتیسم، وسواس، اختلال هویت جنسی، سوء مصرف مواد، شخصیتهای اجتماع ستیز و خلاصه طیف وسیعی از نارسایی ها از روان نژندی(نِوروز) تا روان پریشی(سایکوز) که دستمایه خلق شخصیتهایی شدند تا روایتی حول محورِ افکار و رفتارشان شکل بگیرد. در این میان اما اختلال شخصیت دو قطبی(بای پُلار) شاید کمترین سهم را به خود اختصاص داده باشد. اختلالی که تعدادی از بزرگان هنر و ادب و سیاست ، که جهان از آثار و اندیشه هایشان الگو یا تاثیر گرفته است، سالهای عمر را با آن سپری کرده اند. چهره هایی نظیر وولف، ونگوگ، بتهون، همینگوی و چرچیل.
احسان بیگلری برای اولین فیلم بلندش این مضمون را واسطه قرار داده تا پیامش که البته فراتر از علایم و نشانه های بیماری و معطوف به جنبه های دیگری است را در زیر لایه های روایت به نمایش بگذارد.《برادرم خسرو》فیلم ارزشمند و خوش ساختی است . اثری درخور توجه، محصول دقت و جسارت کارگردانی جوان که در پی احراز هویت مستقل و بیان حرفی تازه، از ابتکار عمل خود و تجربه های پیشین دستیاریِ کارگردانهای مطرحی چون پور احمد و فرهادی، بهره می جوید.
خسرو (شهاب حسینی)، عکاس و موزیسین، مبتلا به اختلال شخصیت دو قطبی ، بنا به دلایلی لازم است موقتا در خانه برادر دندانپزشک اش ناصر (ناصر هاشمی) اقامت کند. رفتار و تغییرات خلقی خسرو با الگوی زندگی خانوادگی ناصر که تابع ضوابط و قواعد خاص و منظم است، تداخل داشته و مشکلات جدی به بار می آورد…
انتخاب شهاب حسینی برای این نقش بطور اتوماتیک، با پیش زمینهء دریافتِ حس سمپاتی از جانب مخاطب روبروست. چرا که او در قالب هر نقش به سهولت پذیرفتنی است، چه عمادِ آرام و موجه در《 فروشنده》، چه حجتِ عصبی و پرخاشگر در《جدایی نادر از سیمین》. خصوصا که ورود او به داستان در فاز مانیک (شیدایی) بیماری رخ می دهد. شاداب، پر انرژی، بی پروا و شوخ طبع که به محیط خشک خانواده و دوستان ناصر حس و حالی تازه تزریق می کند. رفتار او گرچه گاهی خارج از عرف و مغایر با عادات ماءلوف است اما مشکل اساسی در پی ندارد. بر عکس اینطور به نظر می رسد همه به جز ناصر پذیرای رفتار بی تکلف و سرخوشانه او هستند. اما سمت و سوی جریان به تدریج تغییر می کند.
در بر خورد ابتداییِ دو برادر در می یابیم که ناصر به لحاظ ظاهری و رفتار شباهت زیادی با پدر داشته، در واقع آمال و آرزوهای تجسم یافته اوست، پدری که نمی دانیم با وجود علاقه مفرط به موسیقی چرا مانع ورود خسرو به دنیای حرفه ای هنر و موسیقی و تحصیل او در فرانسه می شود. در هر حال مشخص است ناصر و خسرو با وجود انس و الفت برادری، نه در کنار هم، که دوسوی یک مرز ایستاده اند. مرزی که در طول داستان کمرنگ نشده، و با اوج گرفتن درگیریهای آندو به دیواری آهنین بدل می شود.
خسرو به خوبی نشانه های شخصیت دو قطبی و تغییرات سریع خلق در این بیماران را به نمایش می گذارد. از بیخوابی و سحرخیزی های پر سر وصدای موزیکال! و بازی و شوخی در جمع های دوستانه گرفته تا رفتارهای تهاجمی، هنگام افزایش تحریک پذیری و خرد کردن شیشه های ماشین برای قطع صدای دزدگیر. واکنشهای اضطرابی و مخرب او در کنار تحقیر ها ومقاومتهای سرسختانه ناصر منجر به در گیری فیزیکی و ایجاد موقعیتهای پرتنش و تلافی جویانه می شود که دامنه اش به خارج از خانه هم گسترش می یابد. مجموع اینها به تدریج خسرو را به قطب دیگر اختلال یعنی افسردگی سوق می دهد و بیماری که مدتها ، تحت کنترل بوده، به آستانه بحرانی نزدیک شده و معضلات عمیق بوجود می آورد. نقش ناصر اما در شکل گیری این چالش به اندازه خسرو حائز اهمیت است. شاید هم بیشتر، در حد یک عامل تعیین کننده و حامل معنا. شخصیت انعطاف ناپذیر و محکم ناصر انگار سرپوشی بر حس ناتوانی ذاتی است. و او تمام عمر با تمامیت خواهی، سعی در کنار زدن این 》منِ نامطمئن《 داشته. حالا شرایط بحرانی، قدرت تسلط بر خود و اوضاع را از او سلب می کند تا واقعیت، فرصت خودنمایی بیابد. واقعیتی که مرزبندی سلامت روان و بیماری را بهم می ریزد. چرا که هر«خودِ واقعی» می تواند آنی باشد که از او انتظار نمی رود. در پسِ نقابِ هر یک از ما می تواند یک «من» با ظاهری موجه، پنهان و در امان بماند. و در سایه های انکار شده سالیان به فراموشی سپرده شود. مایی که با ضعف هایمان در ضرورتهای گریز ناپذیرِ استیصال، همواره واجد این پتانسیل هستیم که به انسانی بی رحم، ستیزه جو و بی منطق بدل شویم. تحمل دیگری منوط به درکی دیگر از خود است. ناصر، منِ دیگرِ ماست. ما؛ موجودات خاکستری در ترددی دائمی از قطب سفید به سیاه. برخوردهای او، نه تماما مورد تایید، اما قابل وقوع و توضیح است، حتی آن هنگام که پنهانی و برای آرام کردن خسرو دوز بالایی آرامبخش به او میخوراند. یا پس از ماجرای تخریب و ویرانگری خسرو در خانه دستهایش را به تخت می بندد. واقعا ضرورت ندارد که فیلم با جانبداری یک سویه سعی در سیاه جلوه دادن او داشته باشد. و پندار مردِ بدِ داستان را نسبت به او در خواننده تقویت کند. او هم کمپلکس های رفتاری خودش را دارد که در حلقه امنی که اطرافش فراهم کرده به چشم نمی آید. اما انزوا طلب و آسیب پذیر است. شبها تنها میخوابد با آرام بخش و چراغ روشن. هر گونه تخطی از اصولِ وضع کرده اش او را آشفته می سازد. بطور غیر مستقیم مانع کارِ همسر دندانپزشک اش می شود. همه اینها برای حفظ تسلط بر اوضاع است چرا که تغییر در ثبات وضعیت میتواند از او را تبدیل به آدمی مداخله جو و عصبی کند.
خسرو مورد غفلت وناصر همواره مشمول حمایت خانواده بوده. دلایل چنین برخوردی با توجه به علایق پدر مشخص نیست. ناصر هاشمی ظرافتهای چنین شخصیتی را بسیار خوب از آب درآورده که به همان اندازه کاراکتر درخشان خسرو جلب توجه می کند. پارادوکس دو شخصیت برون ریز و درونگرا با پرداختهای عالی که از دلِ چالش و اصطکاک، مفهوم بیرون می کشد. اختلال دوقطبی بهای گزافی است که خسرو برای برخورداری از هوش و خلاقیت می پردازد. و سلب اعتماد، بهایی که ناصر برای چشم بستن بر واقعیتهای خود و دیگری پرداخت خواهد کرد. همان واقعیت هایی که خسرو دوست دارد در شرایط نابهنگام و ناآگاه از دیگران به شکل عکس یا فیلم ثبت کند. آن هنگام که بی هیچ واسطه ای خودشان هستند.
سکانس پایانی تصویر نگاه دو برادر در آینهء چشم دیگری و تونل های پی در پی که مارا متناوبا از روشنی به تاریکی می کشاند، یک پایان بندی عالی است. مواجههء بی پرده با ذهنی روشن که واقعیت تلخ را می داند و چشم میپوشد اما بیمار است و اندیشه تاریکی که چشم بر واقعیت بسته و ما با تمام امکانات و معادله های موجودمان او را فردی سالم می دانیم!…
*پزشک و منتقد
‘
1 Comment
رحمان جعفری
مشتاق به دیدنش شدم.ممنون بابت پیش نقد مناسب