این مقاله را به اشتراک بگذارید
دنیای کتاب نویسی دیکتاتورها
حورا نژاد صداقت
آن روی چهره حاکمان مستبد؛ کسانی که در خلوتشان دست به قلم می شدند و هم خاطره می نوشتند و هم رمان های عاشقانه.
خواندن کتاب های سیاستمداران خصوصا دیکتاتورهایشان همیشه جذاب است. انگار کتاب ها موجب می شوند با دنیای دیگری از روحیاتشان آشنا شویم و ببینیم که وقتی با خودشان خلوت کرده اند، به چه چیزهایی فکر می کنند و حقایق یا خیال هایشان را چطور بیان می کنند.
اما راستش واقعیت چیز دیگری است. فقط بعضی از کتاب ها مثل همان نبرد من یا روایت چرچیل از جنگ دوم جهانی آن قدر واقعی هستند. مابقی یا با کمک دیگری کتابشان را نوشته اند یا اصلا به خودشان زحمت نوشتن نداده اند. با این حال سرک کشیدن به دنیای کتابی آن ها جذاب است و خواندنی، هر چند خیلی هایشان در ایران ترجمه نشده اند و باید به اطلاعات اینترنتی درباره آن ها اکتفا کرد.
جنگ با نگاه چرچیل
«این صفحات را به خاطر جلب محبت مردم نمی نویسم. من فقط آنچه را که خود شاهد آن بودم، شرح می دهم.» این یکی از جملات مقدمه ای است که وینستون چرچیل در ابتدای کتاب «خاطرات جنگ جهانی دوم» خود نوشته اما قبل تر از آن، در یک صفحه جداگانه از کتابش این عبارات پشت سر هم آمده است:
- در جنگ: تصمیم
- در شکست: سازش ناپذیری
- در پیروزی: علو طبع
- در صلح: حسن نیت
خیلی از کتاب های سیاستمداران دنیا در ایران ترجمه نشده اند اما کتاب چریچل را سال ها پیش نشر نیل با ترجمه تورج فرازمند منتشر کرده بود. چرچیل می خواسته در خاطراتش جنگ را از دید خودش برای مخاطب شرح بدهد و تجربیاتش را بگوید. برایش هم چندان اهمیتی نداشته که بعدها دیگران پشت سر او و کتابش چه حرف هایی خواهندزد. خاطرات چرچیل خواندنی است، چون به قول خودش: «در جنگ بین المللی اول من مقامی داشتم که اگرچه مسئولیت آن سنگین بود اما رلی که بازی می کردم، درجه دوم بود. در حالی که در جنگ اخیر که ما را مدت پنج سال در مقابل آلمان قرار داد، من در راس دولت اعلی حضرت بودم.»
البته چرچیل کلا سیاستمدار پرکتابی بوده ولی تنها رمانش «ساورلا» نام دارد که آن را با کمک مادرش نوشته بود. وقتی چرچیل نوشتن این رمان را شروع می کند، یک جوان بیست و چند ساله بوده که اول آن را به شکل داستان های پیوسته در نشریه ای بین ماه های می و دسامبر سال ۱۸۹۸ منتشر می کند. ساورلار در سال ۱۹۰۰ رسما به شکل رمان چاپ می شود اما باز هم موفقیت چندان زیادی پیدا نمی کند.
عاشقانه های صدام
چه کسی فکرش را می کرد که صدام حسین هم اهل عاشقانه نویسی بوده باشد؟ آن هم در حدی که فیدیبو چند وقت پیش درباره او نوشته بود: «صدام حسین در دوران حیات خود رمان های عاشقانه ای با نام مستعار منتشر می کرد که پیش از آغاز جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ تمامی این کتاب ها در مدارس عراق تدریس می شد.»
خبرها درباره کتاب های او زیاد است و البته گاهی ضد و نقیض. معروف است که اولین رمان صدام با سام «ذبیبه و سلطان» بدون نام نویسنده منتشر می شود و گویا از پرفروش ترین رمان های سال ۲۰۰۰ عراق می شود همان موقع هم فقط گمان ها بر این بوده که این رمان از رییس جمهور وقت عراق است و براساس آن می توان بعضی از افکار صدام را تحلیل کرد. در مقدمه این رمان ۱۶۰ صفحه ای نوشته اند: «نویسنده دوست دارد گمنام بماند، «بدون تواضع» همانند فرزندان عراق که زندگی و ارزش های خود را فدای وطن ساختند و هرگز در مورد کار بزرگ خود صحبتی نکردند.»
دومین رمان او «القلاع الحصینه» یعنی «قلعه محکم» نام دارد که باز هم در زمان انتشار، حتی روی جلدش اسم صدام نیامده بود و فقط نوشته شده بود: «رمانی از نویسنده آن» البته رمان سومی هم از او هست با نام نفرین بر شما، از این جا خارج شوید» یا «برو بیرون ای ملعون» که داستان مقاومت قبیله ای خیالی ساکن اطراف رود فرات در ۱۵۰۰ سال پیش را روایت می کند. این رمان هم سرگذشت پیچیده ای دارد.
گویا دختر صدام سال ۲۰۰۳ دستنوشته آن را از عراق خارج و در سال ۲۰۰۵ به صورت یک کتاب ۱۸۶ صفحه ای در اردن منتشر می کند و اتفاقا فروش آن خیلی زود ممنوع می شود و بازار سیاه برایش به وجود می آید، البته بعدها در سال ۲۰۰۸ همین رمان که تم عاشقانه ای هم دارد، در ژاپن منتشر می شود.
غیر از تمام ان قلت هایی که درباره رمان نویسی های صدام هست، گونگی نوشته شدن رمان او هم، کم اما و اگر ندارد؛ مثلا یکی از نویسندگان عراقی با نام علی عبدل گفته است که صدام اصلا خودش رمان نمی نوشته، بلکه طرح و پلات داستان هایش را روی یک نوار می گفته و ضبط می کرده و آن نوار را به دست یک عده از کارمندان کاخ ریاست جمهوری اش می داده تا طرح را پیاده کنند. بعد آن ها طرح را به دست یک عده از نویسندگان و متفکران عراقی می داده اند تا ان ها را به رمان تبدیل کنند. وقتی کارشان تمام می شده، رمان را به صدام حسین می دادند و او می خوانده. آن قدر این روند نوشتن و بازبینی های صدام ادامه پیدا می کرده تا بالاخره مقبول طبع دیکتاتور بیفتد و کتاب منتشر شود.
موسولینی و معشوقه کاردینال
می گویند خانه شان پر از کتاب بوده و در زمان کودکی اش ترجیح می داده در خلوت خودش باشد و بیش از هر کار دیگری کتاب بخواند. شاید این وصف حال مقدماتی را برای خیلی از آدم ها بتوان گفت اما از آن کودک کتابخوان این بار دیکتاتوری به نام بنیتو موسولینی بار می اید که بعضی از ایتالیایی ها عاشقش بودند و بعضی هم از او متنفر. لابد همان هایی که متنفر بودند جسد موسولینی و معشوقه اش کلارتا پتاتچی و ۱۲ نفر دیگر از رهبران ایتالیایی را سر و ته آویزان کردند و به آن ها آّ دهان پرت کردند و به باد ناسزا و کتک گرفتند.
اما جالب است که موسولینی یک وجه دیگر هم داشته و آن نویسندگی بوده. اگر از چند داستان کوتاه و چند مقاله ادبی موسولینی بگذریم، او یک رمان دارد با نام «معشوقه کاردینال» که یکی از محورهایش انتقاد به کلیساست، البته این رمان را به تنهایی ننوشته بلکه یک نویسنده دیگر هم کمکش کرده ولی در هر صورت، کتاب به نام او مشهور شده است.
گویا این رمان از همان روز اول به شکل یک کتاب جداگانه و مستقل منتشر نشده بود؛ یعنی ابتدا به صورت داستانی پیوسته از ۲۰ ژانویه تا ۱۱ می سال ۱۹۱۰، در روزنامه Popolo چاپ می شد و بعدها همه را جمع کردند و به یک کتاب جداگانه تبدیل شد، البته این رمان هم مدتی دچار سرنوشت بعضی از آثار دیگر دیکتاتورها شد و ممنوعیت چاپش را رسما اعلام کردند.
فرار قذافی به جهنم
اما قذافی و ماجراهای عجیب او که حتی در کتاب نوشتن هایش هم نمی توان از آن ها چشم پوشی کرد. دو کتاب مشهور از قذافی وجود دارد، یکی «کتاب سبز» و دیگری «فرار به جهنم». او در کتاب سبز، سبک زندگی دلخواهش را به مردم لیبی دیکته می کند. «دکتر غلامحسین فرزاد» که این کتاب را خوانده، معتقد است: «اگر قذافی تحصیلاتی آکادمیک می داشت، می توانست کتابش را طول دیگری بنویسد و در نوشتن آن از دیگران هم یاری جوید و اکنون کشور لیبی دچار چنین سرنوشت هولناکی نمی بود.» (به نقل از روزنامه شرق، شماره ۱۳۲۶)
فرار به جهنم غیر از چند مقاله، شامل مجموعه داستان عجیبی از قذافی می شود که معمولا منتقدها نه سر و تهی برای روایت داستان آن پیدا می کنند و نه ترتیبی منطقی برای حوادثی که در آن رخ می دهد. این کتاب قرار بوده ابتدا برای کودکان منتشر شود تا اسم قذافی بهتر از هر وقت دیگری در ذهنشان ثبت شود اما همین بلاتکلیفی داستان ها همه چیز را خراب می کند و کتاب می ماند برای حیرت بیشتر منتقدان. جالب است که در بخش های ترجمه شده از این کتاب، قذافی چنان دیکتاتوری و خشونت را مذموم می شمارد که شاید خوانندگان او در سال های اولیه انتشار کتابش، به ذهنشان نمی رسیده که او روزی به چنین وضعی دچار شود.