این مقاله را به اشتراک بگذارید
کتابخانهی شرلوک هولمز
«ادبیات پلیسی امروز جهان» مجموعهای است از رمانهای پلیسی که اغلب آنها در سالهای آغازین قرن بیستویکم نوشته شدهاند. این مجموعه که تاکنون ٩ جلد از آن به دبیری کاوه میرعباسی در نشر قطره منتشر شده، شامل زیرمجموعههای مختلف است و آثاری که با عنوان «کتابخانهی شرلوک هولمز» در این مجموعه ترجمه و منتشر شده یکی از این زیرمجموعههاست. «کتابخانهی شرلوک هولمز» مجموعهای است از رمانهای پلیسی که با الهام از شخصیت شرلوک هولمز – کارآگاه مشهور خلق شده به دست آرتور کانن دایل – نوشته شدهاند. چنانکه میرعباسی در مقدمه این مجموعه توضیح داده است کتابخانهی شرلوک هولمز «پارودیها (نقیضهها) و پاستیشهای (آثار تقلیدی وفادار به اصل) الهامگرفتهشده از پرسوناژ محبوب و پرآوازهی آرتور کانن دایل و شخصیتهای مثبت و منفی مرتبط با او را شامل میشود.» در بخشی از این مقدمه درباره شرلوک هولمزهای جدیدی که نویسندگان مختلف با الهام از شرلوک هولمزِ کانن دایل آنها را وارد داستانهایشان کردهاند آمده است: «به برکت ماجراهای جدید شرلوک هولمز، او را کنار بسیاری مشاهیر واقعی مییابیم، نظیر فروید، اینشتین، اسکار وایلد، چارلی چاپلین، هودینی و حتی افراد شریری مانند جک سلاخ؛ و همینطور درگیر بسیاری رویدادها و حوادث حقیقی که فاجعهی کشتی تایتانیک یا پروندهی قتل جان اف.کندی از آن جملهاند. پرسوناژهای داستانی نیز به روایتهای نوین شرلوک هولمز راه یافتهاند؛ شخصیتهای خیالی از قبیل آرسن لوپن و تارزان تا دراکولا و دکتر جکیل.»
از این آثار تاکنون سه رمان در مجموعه «ادبیات پلیسی امروز جهان» ترجمه و منتشر شده است که عبارتند از: «دکتر جکیل و آقای هولمز» و «شرلوک هولمز علیه دراکولا» نوشته لورن دی. اِستِلمن و ترجمه نیما م. اشرفی و «شرلوک هولمز و فاجعهی کشتی تایتانیک» نوشته ویلیام سِیل و ترجمه احسان کرمویسی.
در رمان «دکتر جکیل و آقای هولمز» چنانکه از عنوانش پیداست دو شخصیت مشهور ادبیات جهان یعنی شرلوک هولمز و دکتر جکیل با یکدیگر روبهرو میشوند که این دومی مخلوق رابرت لویی استیونسون است و شخصیت رمان مشهور او با عنوان «دکتر جکیل و آقای هاید». در مقدمه ترجمه فارسی رمان «دکتر جکیل و آقای هولمز» در معرفی لورن دی. اِستِلمن، نویسنده این رمان، آمده است: «لورن دی. اِستِلمن (متولد ١٩۵٢) نویسندهی آمریکاییِ رمانهای کارآگاهی و وسترن است. مشهورترین آثارش رمانهایی هستند که پرسوناژ اصلیشان کارآگاهی خصوصی به نام اِیمِس واکر است.» چنانکه در بخشی دیگر از این معرفی آمده استلمن سه رمان با محوریت شرلوک هولمز نوشته است که «دکتر جکیل و آقای هولمز» یکی از این رمانها است و دو رمان دیگر عبارتند از «شرلوک هولمز علیه دراکولا» که ترجمه فارسی آن نیز در همین مجموعه «ادبیات پلیسی امروز جهان» منتشر شده است. «شرلوک هولمز علیه دراکولا» با عنوان فرعی «ماجرای کنت خونخوار» رمانی است که دکتر واتسون، دوست و دستیار مشهور شرلوک هولمز، راوی آن است. گویی رمان «دراکولا»ی برام استوکر این بار از دید دکتر واتسون روایت میشود و با ورود شرلوک هولمز به این رمان، داستان برام استوکر ابعاد دیگری پیدا میکند. در توضیح پشت جلد ترجمه فارسی این رمان درباره آن میخوانیم: «در این کتاب ماجرای کنت خونخوار را اینبار از زبان دکتر واتسون میخوانیم. بله، یار با وفای شرلوک هولمز ادعا میکند روایتی که استوکر به هم بافته، روایتی جعلی و پر از حذفیات است و پروفسور ونهلسینگ استوکر را وادار کرده حقیقت را دستکاری کند و نقش هولمز و واتسون را در این ماجرا نادیده بگیرد. تقابل این موجود نامیرای فراطبیعی با هولمزی که فقط بر پایهی عقل و شواهد استنتاج میکند، برای تمام هولمزدوستان تقابل شگفتی خواهد بود.»
رمان «شرلوک هولمز و کشتی تایتانیک» از دیگر رمانهایی است که در مجموعه «ادبیات پلیسی امروز جهان» منتشر شده است. ویلیام سِیل در این رمان شرلوک هولمز و دکتر واتسون را بر کشتی معروف تایتانیک سوار میکند و آنها را به همان فاجعه مشهور و تلخی دچار میکند که برای سرنشینان این کشتی اتفاق افتاد. البته هولمز و واتسون از این فاجعه جان به در میبرند. ماجرای این رمان از این قرار است که شرلوک هولمز و دکتر واتسون برای انجام مأموریتی مخفی سوار کشتی تایتانیک میشوند و به سمت آمریکا میروند و این آغاز مجموعهای از حوادث است. در این سفر چنانکه در توضیح پشت جلد ترجمه فارسی رمان آمده است برای هولمز و دکتر واتسون ماجرها و حوادث بسیاری رخ میدهد. آنچه در ادامه میخوانید سطرهایی است از این رمان که راوی آن دکتر واتسونِ معروف است: «آقای مرداک از طرف ناخدا مأمور بود به محل حادثه راهنماییام کند. او معاون ناخدا بود و تا مقصد دربارهی ماشینها توضیح داد. فقط یکی از آنها، یک رنوی بیستوپنج اسب بخاره، متعلق به یکی از مسافران تایتانیک بود، صاحبش فردی بود به اسم آقای کارتر. بقیه، به محض اینکه به آمریکا میرسیدند، یکراست به کلکسیونِ آقای مایکل در نیوجرسی میرفتند. ظاهرا آقای مایکل آدمی بود که با ثروتش کیف میکرد. من هیچوقت آدم ماشینبازی نبودهام. ولی باید اعتراف کنم این کلکسیونِ رنگارنگ بدجوری چشمم را گرفت. در جریانِ تفحصمان، پرده از هر چیزی که برمیداشتیم نشانی افتخارآمیز از تولید اروپا داشت. آقای مرداک چند نمونه را نشانم داد: یک برانچی قرمز روشن، یک پژو فایتون مدلِ ١٩٠٣ و یک دودیون باتن خوشگل و زردرنگ مدل ١٩٠٣. وسط این مجموعهی باشکوه بود که دیدم هولمز و دوشیزه نورتن با دکتر اُلاکلین، جراح کشتی، و آقای باکسهال، از افسرانِ کشتی، دور یک خودروی روباز جمع شدهاند. هولمز گفت: واتسون بالاخره اومدی. خوشحالم پیدات کردند. و بعد دوباره سرش را توی ماشین کرد. بگو بهم از این زخمها چی میفهمی؟ جنازهی بیشاپ روی صندلی رانندهی رولزرویس سیلور گوست افتاده بود. یک گلوله مستقیم به پیشانیاش اصابت کرده بود و گلولهی دیگر به سینهاش. با دقت هرکدام را نگاه کردم. جنازه را جلو آوردم، سمت فرمان، تا ببینم گلولهها خارج شده یا نه…».