این مقاله را به اشتراک بگذارید
شاید پربیراه نباشد اگر بگوییم به تعداد ِ نویسندگان بزرگ جهان سیاقی برای نوشتن وجود دارد، و به شمارِ سبک و سیاق داستان نویسان، عادتهایی برای نوشتن.
هر نویسندهای شکلی از نوشتن را انتخاب کرده است.بعضی عادتهای عجیب غریبی دارند. مثلا نویسندهای دوست دارد از شش صبح تا دو بعد از ظهر کار کند و محل کارش هم حتما اتاقی باشد بی هیچ تابلو و عکسی. نویسندهی دیگر دوست دارد شبها به وقت خواب دیگران بنویسد، و دیگری حتما باید بعد از کلی دویدن ذهنی مهیای نوشتن داشته باشد. در این گزارش بیست عادتِ نوشتن از بیست نویسنده بنام را مطالعه میکنید. این اطلاعات به صورت پراکنده از جمله از بازفیلد و آوانگارد نقل شده است و در آن عادتهایی از نویسندگانی نظیر گوستاو فلوبر، جیمز جویس، ارنست همینگوی، ساموئل بکت، گابریل گارسیا مارکز، ولادیمیر ناباکوف، هاروکی موراکامی، ویرجینیا وولف و … توصیف شده است.
طبیعی است که درهمه توصیفهایی که اینجا از عادتهای نویسندگان بزرگ میخوانید یک مسئله بیش از همه توی چشم خواهد بود: نوشتن. تمام این عادتها شیوهای است برای سهولت نوشتن، و البته زیاد نوشتن. جویس درباره شاهکارش، "اولیس" میگوید: "به حساب خودم باید حدود بیست هزار ساعت صرف نوشتن "اولیس" کرده باشم." اما برویم سراغ نویسندگانی که از آنها سخن گفتیم:
گوستاو فلوبر
فلوبر برای تمرکز روی کارش شبها شروع به نوشتن میکرد چون در طول روز هر سر و صدایی حواسش را پرت میکرد. او هر روز صبح ساعت ۱۰ بلند می شد و زنگ پیشخدمت را به صدا در میآورد تا برایش روزنامهها، نامهها، لیوانی آب سرد و پیپ چاق شدهاش را بیاورد.
بعد مشتی به دیوار بالا میزد تا اگر مادرش دوست دارد بیاید و کنارش بنشیند و باهم صحبت کنند. بعد از آن هم نوبت به استفاده از تونیک ضدریزش مو میرسید. ناهار را معمولا سبک می خورد و بعد از تدریس تاریخ و جغرافیا به برادرزادهاش، مطالعه می کرد. اما وقت نوشتن فلوبر شب بود. خودش در این باره گفته است: "گاهی از خودم میپرسم چرا مغزم آب نمیشود؟ من زندگی ریاضت کشانه و سختی را می گذراندم؛ زندگی عاری از لذات بیرونی."
جیمز جویس
جویس رمان "اولیس" را پس از هفت سال در سال ۱۹۲۱ تمام کرد. خودش می گوید: "تنها نبوغ بین این کار طاقت فرسا، هشت بار بیمار شدن و ۹ بار تعویض محل سکونت بین اتریش و سوییس و ایتالیا و فرانسه بود." در نهایت میگفت: "به حساب خودم باید حدود بیست هزار ساعت صرف نوشتن "اولیس" کرده باشم."
ریچارد المان، زندگی نامه نویس یک روز معمول جویس را چنین توصیف میکند: حدود ۱۰ صبح بیدار میشد. یعنی وقتی استانیسلاس، برادر مسئولیت پذیرش، صبحانه خورده و منزل را ترک کرده بود.
نورا، همسرش، برایش قهوه و نان ساندویچی به تخت میبرد و جویس همان طور درازکش تا حدود ساعت یازده در تخت میماند. به قول خواهرش: "متفکر و خاموش". بعد ساعت ۱۱ پشت پیانو مینشست؛ ساز و آوازی که با حضور ماموران وصول صورت حساب مختل میشد. جویس مامور را به شکلی ماهرانه رد میکرد و دوباره پشت پیانو بر میگشت. تا زمانی که نورا کارش را قطع میکرد و میگفت: "میدونی کلاس داری دوباره میخوای یه پیرهن چرک بپوشی؟" و جویس هم با آرامش می گفت: "درش نمی آرم!"
ساموئل بکت
پل استراترن زندگی بکت را چنین توصیف میکند: "زندگیاش عمدتا در اتاقش میگذشت، منفک ازجهان، به مواجهه با شیاطین وجودش و در تلاش برای کشف ساز و کارهای ذهنش. بخش اعظم برنامه روزانه اش خیلی ساده بود.
حوالی بعد از ظهر از خواب بر می خاست برای خودش خاگینه درست میکرد و تا هر چند ساعت که در توانش بود خودش را در اتاق حبس می کرد. بعدش خانه را ترک می گفت و به مهمان خانه موناپارناس سری می زد و کلی نوشیدنی ارزان قیمت میخورد. پیش از سپیده دم به خانه بر می گشت و تلاش زیادی میکرد تا خوابش ببرد. تمام زندگی اش حول گرایش جنون آمیزش به نوشتن میچرخید."
جین آستین
جین آستین در اتاق نشیمن خانوادگی شان مینوشت. معمولا غروب ها جین رمان هایش را با صدای بلند برای خانوادهاش میخواند. او زیاد اهل آشپزی نبود و خودش هم در این باره گفته است: "آفرینش ادبی با ذهنی مشغول تکههای گوشت گوسفند و خوراک ریواس ناممکن است"!
هنری جیمز
در سالهای آخرعمر مچ دردی شدید وادارش کرد قلم را کنار بگذارد و ایدههایش را به یک منشی دیکته کند که هر روز ساعت نه و نیم نزدش میآمد. جیمز پس از دیکته کردن در طول صبح، عصرها به مطالعه میپرداخت، چای می خورد، به پیاده روی می رفت، شام صرف می کرد و شب را به یادداشت برداری برای کارهای فردا میگذراند. مدتی هم از یکی از منشیهایش خواسته بود شب ها برای ادامه کار آنجا برگردد و برای هشیار نگه داشتن منشی یک تخته شکلات را در حین کار، کنار دست دخترک می گذاشت تا بخورد!
سامرست موام
موام بر این عقیده بود که نوشتن با نگاه کردن به مناظر جور در نمی آید، بنابراین میزش را همیشه رو به یک دیوار خالی میگذاشت.
موام طی ۹۲ سال عمر، ۷۸ کتاب نوشت. هر روز صبح سه- چهار ساعتی مینوشت و خودش را موظف می کرد که روزی هزار تا هزار و پانصد کلمه بنویسد. جالب اینکه کار روزانهاش را حتی پیش از نوشتن پشت میز آغاز میکرد؛ در وان حمام و با فکر کردن به نخستین جملاتی که می خواست بنویسد. بنابراین موقع پیاده کردن شان روی کاغذ دیگر چیزی حواسش را پرت نمی کرد.
آگاتا کریسیتی
آگاتا کریسیتی، جنایینویس مشهور و خالق آثار کلاسیکی چون "قتل در قطار سریعالسیر شرق" عادت داشت هروقت به حمام میرود، سیبی را با خود به داخل وان برده و درحالی که به معمای قتل داستانی که در سر دارد میاندیشد به آن سیب گاز بزند.
چارلز دیکنز
چارلز دیکنز همیشه با خود یک قطب نمای ناوبری همراه داشته و هرزمان که میخواسته بخوابد عقربه آن را به سمت شمال تنظیم میکرد. او اعتقاد داشته این کار بر نوشتن و خلاقیتاش تاثیر مثبت میگذارد.
گابریل گارسیا مارکز
مارکز، نویسنده کلمبیایی، پیش از آن که به عنوان نویسنده شناخته شود روزنامهنگار بود. او هر روز پیش از طلوع آفتاب از خواب برمیخاست و پیش از آنکه شروع به نوشتن کند روزنامههایش را تا آخر میخواند. سبک ادبی رئالیسم جادویی او که جایزه نوبل ادبیات را برایش به ارمغان آورد، انگار ریشه در واقعیت داشت. او بعد از مدتی کار کردن به عنوان یک گزارشگر در یک روزنامه کلمبیایی، شروع به نوشتن کرد و از فروش داستانهایش زندگیاش را اداره میکرد که در نهایت این داستانها به خلق شاهکارهایی چون "عشق در سالهای وبا" و " صدسال تنهایی" انجامید.
فلانری اوکانر
اوکانر پس از ابتلا به بیماری لوپوس و مواجهه با این گفته که تنها چهار سال دیگر زنده می ماند، به زادگاهش جورجیا برگشت و همراه مادرش برای زندگی به مزرعه خانوادگی شان در منطقه آندلوسیا رفت. سال ها قبل یک مشاور نویسندگی به اوکانر توصیه کرده بود، هر روز تعداد ساعات مشخصی را به نوشتن بگذراند. او از این نصیحت رنجیده بود. اما با بازگشت به جورجیا به این باور رسیده بود که "حفظ روال، شرط حفظ حیات است."
خانم اوکانر که کاتولیکی مومن بود، روزش را راس ساعت شش و با تلاوت دعاهای صبحگاهی از کتاب خلاصه ادعیه آغاز می کرد. بعد از آشپزخانه به مادرش می پیوست تا در حین گوش دادن به اخبار آب و هوای رادیو با هم یک فنجان قهوه بنوشند. عشای صبحگاهی ساعت هفت بود که اوکانر برای حضور در آن مسیر کوتاهی را تا کلیسای "قلب مقدس" در شهر رانندگی میکرد.
پس از انجام وظایف مذهبی سر نوشتههایش برمیگشت و از ۹ صبح تا سر ظهر خودش را برای انجام سه ساعت نوشتار روزانه اش در اتاق حبس میکرد. معمولا این سه ساعت معادل نوشتن سه صفحه بود. گرچه به خبرنگاری گفته بود: "ممکن است فردا همهشان را پاره کنم!"
ولادیمیر ناباکوف
عادات نوشتاری ناباکوف مشهور و عجیب است. او از سال ۱۹۵۰ عادت داشت دست نویس های اولیه را با مداد و روی کارت های ایندکسی که در برگه دان های دراز نگه می داشت، بنویسد. به گفته خودش چون شکل کامل رمان را پیش از شروع به نوشتن در ذهنش تصویر می کرد، با این روش میتوانست با هر نظم دلخواهی صفحات رمانش را بر اساس آن کلیت تدوین کند. با برزدن کارتها میتوانست پاراگرافها، فصلها و کلیت کتاب را سریعا از نو بچیند.
ناباکوف طی سفری جادهای در طول آمریکا شروع به نگارش دست نویس اول "لولیتا" کرد. او شبها در صندلی عقب اتومبیل پارک شده اش مینشست و مینوشت. به قول خودش تنها جایی در کشور که نه سر و صدایی در کار بود و نه احضاریهای.
او پس از چندین ماه کار سخت عاقبت کارتها را به همسرش، ورا تحویل داد تا نخستین نسخه تایپی را آماده کند و البته همان نسخه را هم چند بار دیگر بازبینی کرد.
ناباکوف در جوانی ترجیح میداد توی تخت خواب و با دود کردن سیگارهای پشت سر هم بنویسد اما با بالارفتن سن (و ترک سیگار) عاداتش هم تغییر کرد. او همراه همسرش در آپارتمانی شش خوابه در طبقه بالای هتل پالاس در مونتروی سوییس ساکن شده بود؛ جایی که میتوانست از پشت میز تریبونش به دریاچه ژنو در آن پایین نگاه کند.
هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی، نویسنده سرشناس ژاپنی همانقدر که نویسنده خوبی است، ورزشکاری منضبط نیز هست. ورزش کردن، جزء لاینفک برنامه روزانه این نویسنده برجسته خالق آثاری چون "کافکا در کرانه" است. او عادت دارد هر صبح ساعت ۴ از خواب بیدار شود و ساعت ۹ شب به رختخواب برود. به گفته خودش، دویدن به آرامش ذهن او کمک کرده و او را در وضعیت سحرآمیزی که لازمه نوشتن است، قرار میدهد.
ایزابل آلنده
ایزابل آلنده، نویسنده و روزنامهنگار اهل آمریکای لاتین، نگارش اولین رمانش را در تاریخ ۸ ژانویه سال ۱۹۸۱ آغاز کرد. او مدتی پیش از این تاریخ، شروع به نگارش نامه به پدربزرگ در حال احتضارش کرده بود؛ نامههایی که دستمایه خلق رمان مهم "خانه ارواح" گردید که موفقیت زیادی را برایش به ارمغان آورد. آلنده حالا هروقت میخواهد رمان جدیدی بنویسد همان تاریخ را برای شروع انتخاب میکند. اما خود او درباره انتخاب این روز برای شروع رمانهایش میگوید که روز ۸ ژانویه روزی است که می تواند تنها باشد زیرا همه میدانند در آن تاریخ نباید کسی مخل آرامشش شود.
جاناشتاینبک
جاناشتاینبک، دوست داشت پیشنویسهای کتابهایش را با مداد بنویسد. او همیشه و به طور دقیق دوجین مداد تیز روی میزش نگاه میداشت و خیلی هم درباره برند مدادها و نحوه تیز شدنشان حساسیت نشان میداد. تکنیک نوشتار موجز او در خلق آثار سترگ، دو جایزه پولیترز و یک نوبل ادبیات را برایش به ارمغان آورد.
مایا آنجلو
مایا آنجلو، نویسنده و شاعر سرشناس آمریکایی و فعال حقوق مدنی، هر روز ساعت ۶ صبح از آپارتمانش بیرون میآمد و وقتش را تا ساعت ۲ بعدالظهر برای نوشتن در هتلی کوچک میگذراند. او تنها چیزهایی که با خود میبرد یک دسته کاغذ، فرهنگ لغت، انجیل، فرهنگ معنایی، یک دسته کارت و یک بطری بود و سپس از کارکنان هتل میخواست که همه عکسها را از روی دیوارهای اتاقش پایین بیاورند.
پاتریشیا هایاسمیت
نویسنده آمریکایی تریلرهای روانشناسانهای چون "غریبهای در قطار"، "قیمت نمک" و "بازی ریپلی" حس تعلیق در داستانهایش را از طریق راز موجود در عادتهای غذایی عجیب و غریبی که داشت حفظ میکرد. او طبق گفته یکی از دوستانش هرروز تخممرغ نیمرو و گوشت خوک را در هر وعده غذاییاش میل میکرد.
ویرجینیا وولف
ویرجینیا وولف آثار خود را در حالت ایستاده روی یک میز شیبدار به رشته تحریر درمیآورد. او مثل یک نقاش ترجیح میداد که بعد از کمی نوشتن یک قدم به عقب بردارد تا با نگاهی متفاوت اثرش را نظاره کند.
آن بیتی
بیتی شبها از هر وقت دیگری بهتر کار میکند. خودش در سال ۱۹۸۰ به خبرنگار گفت: "واقعا باور دارم که بعضی مردم روزکار هستند و بعضی ها شب کار." خودش میگوید: "واقعا فکر می کنم بدن مردم ساعت های متفاوتی دارد. حتی همین حالا هم حس می کنم تازه بیدار شدهام و گیجم؛ در صورتی که سه- چهار ساعت است که بیدارم. تا ساعت هفت امشب همین حال را خواهم داشت. آن موقع کم کم سرحال می شوم و ساعت ۹ دیگر کاملا آمادهام تا نوشتن را شروع کنم. ساعات نوشتاری محبوب من بین ۱۲ نیمه شب تا سه بامدادند."
جویس کارول اوتس
این نویسنده آمریکایی به پرکاری معروف است. اوتس بیش از ۵۰ رمان و ۳۶ مجموعه داستان همراه با ده ها مجلد شعر و مقاله و نمایشنامه منتشر کرده است. معمولا از هشت و هشت و نیم صبح تا ساعت یک ظهر مینویسد، بعد ناهار میخورد و به خودش استراحتی میدهد و مجددا کار را از چهار تا زمان شام در حوالی ساعت هفت ادامه میدهد. گاهی نوشتن را بعد از شام هم پی می گیرد اما معمولا شبها بیشتر مطالعه میکند.
اوتس در مورد ساعات سپری شده پشت میزش اشاره می کند که میزان تولیداتش چندان هم قابل توجه نیست. او به خبرنگاری می گوید: "من می نویسم و می نویسم و می نویسم و حتی اگر از کل کار آن روزم فقط یک صفحه را نگه دارم بالاخره این صفحات کم کم روی هم جمع می شوند. در نتیجه من با گذشت سال ها به پرکاری مشهور شده ام ولی حقیقت این است که من فقط با آن هایی مقایسه شده ام که به حد کافی سخت و طولانی کار نکرده اند!"
البته به این معنا نیست که اوتس همیشه کار کردن را ساده یا مطبوع می بیند. خودش می گوید که به خصوص هفته های آغازین یک رمان جدید سخت و باعث تضعیف روحیهاند: "تمام کردن پیش نویس اول مثل هل دادن یک دانه بادام زمینی با بینی روی یک زمین کثیف است!"
ارنست همینگوی
همینگوی در مصاحبه ای با پاریس ریویو در سال ۱۹۵۸ گفت: "صبح ها بلافاصله پس از طلوع خورشید دست به قلم میشوم چون هیچ کس نیست مزاحمتان شود. هوا خنک یا حتی سرد است و در حین نوشتن گرم میشوید. بعد هرچه را که نوشتهاید، میخوانید. آن قدر مینویسید تا به جایی برسید که هنوز موتورتان روشن است و میدانید بعدش چه اتفاقی میافتد و بعد از آن میکوشید باقی زندگیتان را پیش ببرید."
همینگوی ایستاده مینوشت. او روی برگههایی روی تخته شاسی مینوشت، بعد اگر کار خوب پیش نمیرفت، کاغذها را رها میکرد و سراغ ماشین تحریر میرفت.