این مقاله را به اشتراک بگذارید
«خانهروان» اثر یا جسی ؛ داستان انسانها
محمد حکمت
جولین بارنز، نویسنده انگلیسی برنده بوکر جایی میگوید: «یک کتاب بزرگ-جدا از ویژگیهایی مثل قدرت روایی، شخصیتپردازی، سبک و سیاق و غیره-کتابی است که جهان را به گونهای توصیف میکند که پیشتر انجام نشده و آنهایی که کتاب را میخوانند تشخیص میدهند که کتاب دارد حقایقی نو را درباره جامعه میگوید؛ حقایقی که پیشتر در دسترس نبودهاند، بودن شک نه از طریق مدارک رسمی یا اسناد دولتی و یا از مطبوعات و تلویزیون.» برای من «خانهروان» نوشته یآ جسی نمونه بارز چنین ادبیاتی است: کتابی که داستانی را که بارها و بارها شنیدهایم از زاویهای نو و با شیوهای نو بازگو میکند و به فکرمان میاندازد که شاید آنچه قاطعانه پذیرفتهایم وجه دیگری هم داشته باشد. شخصیتهای داستان شخصیتهایی آشنا هستند. شخصیتهایی سفیدپوست یا سیاهپوست که در بسیاری کتابها یا فیلمها که درباره سیاهپوستان نوشته شدهاند آنها را دیدهایم. با این تفاوت که در پایان کتاب داوری ما درباره آنها شاید به سیاهی و سپیدی رنگ پوستشان نباشد.
داستان در غنا و در میانه قرن هجدهم آغاز میشود و تا امروز در آمریکا ادامه مییابد. چهارده شخصیت داستان شش نسل از پس دو خواهر ناتنیاند که سرنوشت برای هریک بسته به مکان و زمانشان خوابی دیده است. داستان به صورتی نمادین از آتشی شروع میشود که دهکدهای را درمینوردد. در همان ابتدای کتاب پیشبینی شوم پدر خانواده را میخوانیم که میگوید خاطره آتشی که سوزاند و رفت فرزندانش را رها نخواهد کرد. و حقیقت این است که حافظه تاریخی سیاهپوستان همچنان درگیر تلخیها و سیاهیهای جنگهای داخلی، بردهداری و نبرد برای برابری نژادی است. «خانهروان» اما در بند پنددادن و داوریکردن نیست. کتاب صرفا داستان انسانها است. داستان معمولی انسانهایی معمولی. نه قهرمانی در کار است نه قربانی مطلق و نه مقصر مطلق. شیوه روایی «خانهروان» هرچند یادآور کتاب «ریشهها»ی الکس هیلی است، اما ظرافتهای خاص خود را دارد. رمان در چهارده فصل تنظیم شده که هریک میتوانند جداگانه و به صورت یک داستان کوتاه خوانده شوند. آنچه چهارده فصل را بههم پیوند میدهد علاوه بر پیوند خانوادگی، نمادهایی است که نویسنده در کتاب گنجانده. سنگ سیاهی که نسلبهنسل دستبهدست میشود، هراس نسل افیا که در آفریقا میمانند از آتش و هراس نسل اسی که با کشتیهای تجارت برده به آمریکا برده میشوند از آب. این نمادها در پایان کتاب نقطه پیوند سه قرن جدایی و گاه رنج و گاه شادی میشوند. و همین هراس از آب و آتش است که با مبارزه با نابرابری باید سرانجام روزی از بین برود. عنوان اصلی کتاب در زبان انگلیسیhomegoing است که به معنای «بازگشت به خانه» است؛ البته در اینجا مراد از خانه بیشتر وطن است تا خانه به مفهوم سکونتگاه. اما گذشته از معنای ظاهری این عنوان اشارهای به سنتی قدیمی در میان سیاهپوستان آمریکا دارد. در بین بردههای اولیه (چون اجازه نداشتند در کلیسا مراسم سوگواری برگزار کنند) به تدریج آیین خاصی برای بزرگداشت زندگی درگذشتگان شکل گرفت. این مراسم که گاه حتی با شادی و آواز هم همراه بود آزادی روح را جشن میگرفت و مبانی آن این باور بود که پس از مرگ روح مرده آزاد میشود تا به خانه (یا وطنش) یعنی آفریقا بازگردد. ترجمه لغوی عنوان یعنی «بازگشت به خانه» این ظرافت و ایهام موردنظر نویسنده را نمیتوانست به درستی نشان بدهد. از همین رو اصطلاح «خانهروان» را با الهام از آیینهای ایرانی مثل سوگ سیاوشان (سووشون) یا قالیشویان اردهال ساختم تا جنبه آیینی عنوان اصلی در ترجمه فارسی هم جلوهگر شود.
* مترجم خانهروان
آرمان