این مقاله را به اشتراک بگذارید
پاتریک مودیانو درباره معرفی کتابی که پاریس را به مخاطبان معرفی کند، پیشنهاد یکاثر از نویسندهای آمریکایی را میدهد؛ ارنست همینگوی.
کتاب آخر پاتریک مودیانو نویسنده فرانسوی «شوروس » سال ۲۰۲۱ منتشر شده، سال ۲۰۲۳ توسط دانشگاه ییل با عنوان «صحنه جنایت» ترجمه و به انگلیسی منتشر شد. او برنده جایزه ادبی نوبل ۲۰۱۴ است و تا به حال تعدادی از آثارش به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شدهاند.
مودیانو بهتازگی گفتگویی کرده که در نیویورک تایمز منتشر شده است. در ادامه ترجمه اینگفتگو را میخوانیم؛
* چه کتابهایی برای خواندن در شب کنار دستتان است؟
کلی کتاب هست که اغلب آنها را میخوانم. همه کتابهای کلاسیک و لطفاً مرا ببخشید چون دارم یک کتاب جدید مینویسم و فقط میتوانم پاسخهای کوتاهی به شما بدهم.
* آیا میشود یک کتاب عالی را بد نوشت؟ چه معیارهای دیگری میتواند بر نثر بد غلبه کند؟
نه. یک کتاب عالی باید سبکی فراموش نشدنی و موسیقی فراموش نشدنی داشته باشد.
* چه کتابهایی بهترین تجربه خواندن شما را رقم زدهاند؟
خیلی هستند؛ از جمله استاندال، دیکنز، بالزاک، تولستوی، چخوف، ملویل – همه نویسندگان بزرگ قرن نوزدهم. به اینها، من نویسندگان قرن هجدهم را هم اضافه میکنم: آبه پرهوو، رستیف دو لا برتون، خاطرات دوک دو سن سیمون و غیره.
* کدام نویسندگان قرن بیستم – چه رماننویس، نمایشنامه نویس، منتقد، روزنامهنگار، شاعر – را بیشتر تحسین میکنید؟
از ۱۶ سالگی ارنست همینگوی، کارسون مک کولرز، چزاره پاوزه، مالکوم لوری و شاعر دبلیو بی. ییتس همچنین «کوه جادویی» نوشته توماس مان.
* نویسنده مورد علاقه شما که کمتر کسی نامش را شنیده باشد کیست؟
نویسنده جوانی بود که ملاقات کردم و تحسینش کردم: تریستان اگولف. به نظر من او یکی از بزرگترینهای نسل خودش است. یک روز عصر در زمستان ۱۹۹۵ وارد اتاق او شدم. روی میز، یک انبوه کاغذ بود. تصحیح بیشماری انجام داده بود، با حروف درهم و کلمات درهم فشرده. یاد نوشته میکروسکوپی نویسنده دیگری که دوستش داشتم، رابرت والسر، افتادم. بیش از ۴۰۰ صفحه نوشته بود که اولین رمانش بود. همسرم قبل از من دست نوشته را خواند و نظر من را تایید کرد. من احساس کردم این جوان ۲۳ ساله ممکن است از جنس افرادی مانند والسر باشد، کسانی که مانند بالرینهای کوچک، نثر را به رقص درمیآورند. کسانی که به قول والسر «تا زمانی که کاملاً خسته شوند و از پا درآیند میرقصند». من مطمئن هستم که تریستان اگولف جایگاه شایسته خود را در میان بزرگان ادبیات آمریکا به عنوان شهاب هم نسل خود خواهد یافت.
* شما اولین کسی بودید که بهاصطلاح به عنوان یک «اتوفیکشنالیست» شناخته میشوید و برنده جایزه نوبل شدید، شاهکاری که هموطنتان آنی ارنو هم آن را تکرار کرد. کدامیک از نویسندگان دیگری را که به خلق داستانهایی از زندگی خود میپردازند، به طورخاص پیشنهاد میکنید؟
من هرگز نفهمیدم منظور از «اتو فیکشنالیست» چیست. به نظر من همه نویسندگان، چه رمان نویس و چه شاعر، از تمام آنچه که زیسته و مشاهده کرده اند، الهام میگیرند.
* چه نویسندگانی به ویژه درباره حافظه و نقش آن در زندگی ما خوب کار کردهاند؟
بیشتر رماننویسان، بر خلاف روزنامه نگاران – که زندانیان زمان حال هستند- بر خاطره و حافظه تاکید دارند. حتی اگر رماننویسی کتابی را با الهام از زمان حال بنویسد، این حال در بعد دیگری مطرح میشود و ادبیات، دیگر از بُعد روزنامهنگاری جدا میشود. برای مثال «زنگها برای چه کسی به صدا در میآید» همینگوی که در مورد جنگ اسپانیا نوشته شده درست در زمانی که جنگ در حال وقوع بود، نوشته شد و واقعیت پس از بازنگری و رویاپردازی در ذهن نویسنده، طنین خاصی پیدا میکند که پیش از آن فاقدش بود و این همان طلسمی است که رماننویس بر خواننده خود اعمال میکند.
* چه کتابهایی را به کسانی که میخواهند درباره فرانسه بیشتر بدانند پیشنهاد میکنید؟
در مورد فرانسه نمیدانم؛ اما درباره پاریس، یک کتاب آمریکایی را پیشنهاد میکنم «پاریس جشن بیکران» نوشته ارنست همینگوی.
* و کدام نویسندگان معاصر فرانسوی شایسته این هستند که در دیگرنقاط جهان بیشترشناخته شوند؟
راموز، نویسنده فرانسوی زبان سوییسی، که احتمالاً بزرگترین نویسنده نثر و سبک فرانسوی قرن بیستم است. آندره دهتل، نویسنده بیش از ۳۰ رمان در ژانری که میتوان آن را رئالیسم جادویی نامید. گاستون باشلار در نثر منظوم نیز استاد است.
* چه چیزی شما را در یک اثر ادبی بیشتر تکان میدهد؟
سبک و موسیقی. شنیدن همان صدایی که از ابتدا تا انتهای متن با من صحبت کند.
* کتابهایی را ترجیح میدهید که از نظر احساسی با شما ارتباط برقرار میکنند یا فکری؟
آنهایی که از نظر احساسی با من ارتباط برقرار میکنند.
* چگونه کتابهایی که دارید را سازماندهی میکنید؟
متأسفانه سازماندهی کتابخانه من به افراد زیادی نیاز دارد. باید یک سیستم بایگانی کارتی تولید کرد که در آن نام نویسندگان و عناوین کتابهایشان به ترتیب حروف الفبا نوشته شده باشد؛ زیرا اغلب ساعتها، حتی روزها، هفتهها و ماهها صرف جستجوی کتابی میشود و گاهی اوقات آن را پیدا نمیکنم. کتابهای من در دو ردیف در قفسهها قرار دارند، ردیف اول جلوی ردیف دوم چیده شده و آنها را پنهان میکند. کلی کتاب هم در کمدها و جعبهها و حتی بیشتر از همه در انبارها انباشته شدهاند. یک زمانی هم مجبور شدم از شر حدود ۵۰۰۰ نسخه کتاب خلاص شوم چون جای نگهداری آنها را نداشتم. باید فهرستی از این ۵هزار کتاب تهیه میکردم، چون یادم نیست چه کتابهایی بودند و خیلی وقتها بدون اینکه بدانم دیگر ندارمش دنبالشان میگردم.
* ممکن است کسی از یافتن چه کتابی در کتابخانه شما شگفتزده شود؟
تعداد زیادی دفترچه تلفن از همه نوع: از پاریس از سال ۱۸۳۵ تا ۱۹۷۰، از لندن و برلین، دفترچه تلفن تجاری دهه ۳۰، از شهرهای اروپا، از آمریکا، آسیا، آفریقا، استرالیا و جزایر اقیانوس آرام، دفترچههای تلفن تجاری، دایرکتوریهای سینما، خانههای بازی، سالنهای رقص و موسیقی و غیره که آدرس صدها هزار انسان ناپدید شده در آنها ظاهر میشود.
* بهترین کتابی که تا به حال هدیه گرفتهاید چیست؟
همسرم سالهاست که برای تولدم نسخهای از کتاب «مانون لسکو» اثر آبه پرهوو، را هر بار از چاپ و نسخهای متفاوت به من هدیه میدهد.
* در کودکی به کدام کتابها و نویسندگان علاقه داشتید؟
بسیاری از افراد نسل من در کودکی زیاد مطالعه کردهاند در دنیایی که بدون تلویزیون و بدون اینترنت بود. من عاشق «جزیره گنج» رابرت لوئیس استیونسون، مارک تواین، هانس کریستین اندرسن، «زندانی زندا» آنتونی هوپ، «آناغالیس قرمز» بارونس اورچی، «داستانهای گربه نشسته» مارسل امه و «سه تفنگدار» الکساندر دوماً بودم.
* به نظر شما آیا کتاب کارکردی اخلاقی دارد؟ اگر دارد، چطور؟
کتابی که عمیقاً شما را تحت تأثیر قرار دهد یا به وجد آورد، شما را به فردی حساستر و در نتیجه بهتر تبدیل میکند. این کارکرد اخلاقی آن است.
* فکرکنیم شما می خواهید یک مهمانی شام ادبی برگزار کنید و ۳ نویسنده مرده یا زنده را دعوت میکنید. آنها چه کسانی هستند؟
نمیدانم آیا میتوان یک مهمانی ادبی با دعوت از ۲۰ نویسنده ترتیب داد یا خیر. میترسم این نویسندگان – مگر اینکه از قبل با هم دوست باشند- چیز زیادی برای گفتن با هم نداشته باشند. جیمز جویس و مارسل پروست زمانی که به یک مهمانی در پاریس دعوت شده بودند، تنها سخنانی که با هم رد و بدل کردند این بود:
-هوا بارانی است.
-چتر داری؟
-نه.
-من هم نه.
مهر
1 Comment
برهان اختر
واقعن خواندنی بود، یکی از رمان های این نویسنده را من سال ها پیش خوانده ام ام به خوبی این کفتگوجذاب و تاثیرگذار نبود، سپاس از شما که این کفتگوی کوتاه را گذاشته اید.