از نسل نویسندگان شاخصی که آثار بزرگ و ماندگاری در ادبیات داستانی معاصر ایران خلق کردند، حالا تنها محمود دولت آبادی مانده که «کلیدر»ش و ایضا «جای خالی سلوچ» او بر تارک ادبیات داستانی ایران میدرخشند. دولت آبادی هرچند که با رمانهایش درادبیات ایران شهره است، اما داستانهای کوتاهی نیز نوشته که البته بیشتر به…
داستان بیست و دوم آدینه را نیز اختصاص دادیم به اثری معروف از صادق هدایت که از مجموعه داستان سایه روشن انتخاب شده، داستان کوتاه « زني كه مردش را گم كرد » آنقدر معروف هست که بینیاز از معرفی باشد، پس بدون توضیح اضافی میرویم سراغ خود داستان، فقط این اشاره ضروری به نظر…
بیستمین داستان آدینه "مد و مه" مصادف شد با سالروز تولد صادق هدایت و هفتهای که به نام او مزین کردیم، به همین دلیل به سراغ یکی از معروفترین داستانهای او رفتیم، داستانی به نام "سه قطره خون" که از کتابی به همین نام انتخاب کردهایم. زمان نگارش این داستان به سال 1310 برمیگردد، سالهایی…
بیست و هفتم بهمن ماه مصادف است با سالروز تولد غزاله علیزاده که در 27 بهمن ماه 1325 در مشهد به دنیا آمد و در 21 اردیبهشت 1375، در جواهرده رامسر به زندگی خود پایان داد. به همین مناسبت نوزدهمین داستان…
داستان آدینه (18): «انتری که لوطیاش مرده بود» اثر صادق چوبک
برای انتخاب داستان آدینههای هجدهم «مد و مه»، به سراغ یکی از چهرههای نامدار ادبیات داستانی که بعد از قریب به شش دهه از نوشتن نخستین داستانهایش، هنوز خواندنی و جذاب مینماید و این کیفیتی است که در آثار انگشت شمار نویسندگان ایرانی میتوان…
امروز 24 دی ماه 1389، غلامحسین ساعدی هفتاد و پنج ساله شد. در حالی که قریب بیست و پنج سال است که روی در نقاب خاک کشیده. مرگی که بسیار تلخ و جانگداز بود چرا که ساعدی در تنهایی و غربت با زندگی وداع کرد، آن هم در زمانی که سخت دلتنگ وطن بود و…
برای انتخاب چهاردهمین داستان آدینهی «مد و مه» به سراغ بهرام صادقی رفتیم، این نویسنده بی همتا در ادبیات داستانی معاصر که با کارنامهای به لحاظ کمی، کوچک اما به لحاظ کیفی بزرگ، جایگاهی منحصر به فرد در ادبیات داستانی این دیار دارد و با وجود گذشت قریب به نیم قرن از زمان نوشته شدن…
اسماعیل فصیح به رمان نویسی شهره بود، اما چند مجموعه داستان هم داشت که اگرچه در میان آنها نمونههایی قابل اعتنا هم میشد یافت، ولی این داستانها اغلب در زیر سایه رمانهای مشهور و البته محبوب این نویسنده چندان به چشم نیامدند. پس داستان آدینهی این هفتهی «مد و مه» را به داستان کوتاهی از…
بعد از دو هفته که داستانهای آدینه «مد و مه»، به شکلی مناسبتی انتخاب شده بودند، این هفته دوباره به روال سابق برگشتیم و کوشیدیم، به سراغ یک نویسنده برویم که این سالها کمتر نام و نشانی از او برجای مانده، هرچند که در زمان فعالیت او به عنوان داستاننویس نیز کمتر کسی از نام…
یازدهمن داستان آدینه «مد و مه» هم مصادف شد با روز بعد از عاشورای امسال، بنابراین تصمیم گرفتیم این هفته هم داستان آدینه ما عاشورایی باشد و البته به تناسب به وقایع بعد از عاشورا بپردازد. از سوی دیگر این روزها مصادف است با پخش سریال مختارنامه به کارگردان داود میرباقری، پس بهتر دیدیم داستان…
جمعهها در «مد و مه» یک داستان داریم به همراه معرفی مختصر نویسنده آن، تحت عنوان داستان آدینه. به تناسب حال و هوای عاشوایی این روزها مناسب دیدیم که داستان آدینهی این هفته را نه به بازخوانی یک داستان که به بازخوانی یک روایت مستند از واقعه کربلا، اختصاص دهیم به بخشهایی از یک مقتل.…
نهمین داستان آدینه «مد و مه» را به اثری از مهشید امیرشاهی اختصاص دادیم، نویسندهای که در سالهای پیش از انقلاب، چند مجموعه داستان منتشر کرد که آثار قابل اعتنایی بودند، و از او چهره نویسندهای مستعد را به نمایش گذاشتند. او سالهای پس از انقلاب را در خارج از کشور زندگی و آثاری نیز…
هفتمین داستان آدینه «مد و مه» را به یک پاورقی نویس دیگر اختصاص دادیم، کسی که پاورقی «آفت» را در میانه دهه سی در مجله «تهران مصور» نوشت، به دلیل اقبال در میان مردم، شش سال (بیش از 300 قسمت) ادامه یافت، شاید امروز باورش سخت باشد، اما برخی از علاقمندان این پاورقی، همانجا کنار…
زن نشسته بود و برق چشمانش اتاغ را پر كرده بود. ولي مه آمد. مرد كمي صبر كرد تا موج مه بگذرد، چون اگر در اين حين حركت ميكرد، بي شك به چيزي ميخورد. شايد هم چيزي ميشكست... مه رفت.
مرد گفت: شما كه هستيد؟ از كجا آمدهييد؟
زن گفت: صبر كن چيزي نگو!
مرد…
چند خانه كوچك، درهم برهم، كه بيشتر شبيه لانه بودند و جور زمانه پشت آنها را خميده كرده بود، مثل چند زخم داغمه بسته توي دل يك پهنه وسيع به نام «ظلم آباد» جا داشتند.
اين خانهها باقي مانده ده بزرگي به نام «حسين آباد» بود كه سابقا در تمام آن خطه به خرمي و…
در بخش بازخواني داستان ميكوشيم در كنار داستانهاي نويسندگان مطرح، به ويژه از نوع ايرانياش، عنايت خاصي هم به نويسندگاني داشته باشيم كه كمتر شناخته شده و يا مهجور ماندهاند، نويسندگاني كه در يك دورهي كوتاه و يا بلند زماني داستانهايي را منتشر كردهاند و بعدها نيز از ياد رفتهاند، و متاسفانه نسل جوان امروز…
«... آه ديريست كاين قصه گويند/ از بر شاخه مرغي پريده/ مانده بر جاي از او آشيانه.»
نيما-
چند دقيقة پيش بود كه جنازه او را دفن كردم و باز بمن ميگويند كه او را ديدهاند و يا او را ميبينند! چه كسي ممكن است كه او را ديده باشد و يا چه كسي ممكن…