جين فرانکو در کتاب «فرهنگ نو آمريکاي لاتين» مينويسد: «پدرو پارامو نشانه و مظهر مکزيکي است که امروزه از آن نشاني نيست و تنها در خاطرهها باقي مانده است. راوي داستان، يکي از فرزندان بيشمار پدرو پارامو (که به تعبيري همه مردم مکزيک فرزندان وياند) در جستوجوي پدر به دهکده کومالا ميرود اما در آنجا…
شاید فروتنی صفت مشخصه برخی از نویسندگان باشد؛ البته در اخلاق و منش و نه هرگز در فضای ضرورتا بی رحم و بی اعتنای داستان و هنگامه داستان پردازی که لاجرم جسارت محض می طلبد. به هر حال، به استناد شرح و معرفی مختصر و مندرج در ابتدا یا انتهای برخی از آثار مصطفی جمشیدی…
ايستاده اي ميان جنگل چُپُشته وميخواهي شول بزني لاچمه را، تا بيايد و پلنگي كه بر سر كاشانه ات هوار شده ناكار كند با پيشا شاخش. مگر مردمان بياسايند يك چند دراين سپنج كژمدار.
صدا بازميگردد در فرياد زني: كه به چه كار امده اي ؟ به چه خيالي؟
ـ به خيال سرانديب.
ـ به…
“من به كومالا آمدم چون به من گفتند كه پدرم، پدرو پارامو نامي، اينجا زندگي مي كرد...”
چگونه ممكن است كتابي را گشود و شروعي چنين شگفت انگيز، قدرتمند و فراتر از انتظار را حتي فقط تا همين حد خواند و همچنان ادامه نداد؟
كدام اهل كتابي را كه به شكل حرفه اي داستان و…