این مقاله را به اشتراک بگذارید
آیا می توان داستاننویسی را آموزش داد؟
پاسخگویی به این سئوال دشوار است؛ مگر اینکه تنها به گونهای کلی و نظری در ارتباط با مقوله داستاننویسی به بحث پرداخت و به نقل و نقد آراء موافق و مخالف در این زمینه، بسنده کرد.
در اینجا اما، سر آن نیست تا بدین سئوال، جوابی درخور- یا اصلاً جوابی – داده شود و مثلاً به کسانی که به دنبال کردن مراحل گامبه گام هنر داستاننویسی علاقهم ندند، حتی در مراحل آغازین آن، راهی نموده شود؛ به هیچوجه.
از سوی دیگر، مشکل بتوان – به عنوان قاعدهای قطعی و خدشهناپذیر – پذیرفت کسی که داستان می نویسد، لزوماً می تواند مدرس داستاننویسی هم باشد!
فرض می شود که شخص «الف» به شخص «ب» داستاننویسی آموزش می دهد. در آن صورت، «الف» فاعل است و «ب» مفعول. البته این فقط ظاهر قضیه است. در این که «الف» فاعل است، شاید حرفی نیست؛ اما این که «ب» تنها مفعول، آن هم مفعول محض باشد، جای بحث دارد. حتی اگر از نظر ساختار دستوری در هر زمان و وضعیت دیگری «ب» مفعول یا مفعول محض باشد، در اینجا اما، یک پارادوکس است؛ پارادوکسی انکارناپذیر: «ب» نمی تواند بیش و پیش از آن که تنها مفعول باشد، خود، فاعل نباشد.
اما چگونه چنین چیزی ممکن است؟ خود این سؤال یک نقص اساسی دارد. انگار که قرار باشد درباره امکان بالفعل شدن چیزی که بالقوه وجود دارد، به جای اینکه به تجزیه و تحلیل آن پرداخت، سر به صخره و خرسنگ سایید! این اشتباه است. آن چه که بناست تا در حول و حوش آن تأمل و تعمق شود، پیوسته بالفعل است و همزاد زمان. پس بسیار عبث خواهد بود که در این مورد کاملاً واضح به کنکاشی چنین بی ثمر دست یازید.
مسلم است که مفعول «ب»، خود، فاعل بالفعل است. وقتی که «ب» فاعل است، خودبه خود فاعلیت «الف» نفی میشود و «ب» را گریز و گزیری نیست مگر آنکه خود مدرس واقعی خویش باشد. اما این که آیا این می تواند یک قضیه ریاضی هم باشد یا نه، هیچ اهمیتی ندارد. مهم این است که این قضیه، نشانگر روند طبیعی و اجتناب ناپذیر مقوله داستاننویسی در طول زمان است.
نویسنده ناگزیر از خودآموزی است. دیگر کلاس درسی به مفهوم رایج و رسمی آن در کار نخواهد بود، نه نیز استادی. زندگی و دنیای پیرامون به خودی خود، استاد و آموزشگاه بلاواسطه وی هستند؛ فاعلینی که به جای مفعول می نشینند تا نویسنده به فاعلیت مطلق و بلامنازع خویش برسد و بتواند جهانی دیگرگونه بیافریند.
هنری جیمز، استاد قصه روانشناختی نو مینویسد: «اولین درس من برای یک رمانن ویس جوان این است: از هنرت لذت ببر، آن را از آن خودت بدان، به حد کمالش برسان، منتشرش کن و از آن به وجد بیا. تمام زندگی متعلق به توست. به آنهایی که می خواهند تو را به گوشه ای از آن محدود کنند، به آنهایی که میگویند هنر این است و جز این نیست، گوش مسپار… به یاد داشته باش که استعدادهایی چون الکساندر دوما، جین آستین، چارلز دیکنز و گوستاو فلوبر با وجود تفاوته ای بسیارشان با یکدیگر در زمینه رمان، همگی کار کرده و به موفقیت رسیده اند… فراموش مکن که اولین وظیفه تو این است که در حد امکان کامل باشی، اثری در حد کمال بیافرینی، بلندنظر و باریک بین باشی و شاهد موفقیت را در آغوش بگیری.»
شاید بهتر بود جیمز به جای «اولین درس من…» می نوشت «تنها درس من…»؛ ولیکن استاد تئوریک داستان، خود به خوبی بر این امر واقف است که این اولین درس، آخرین و تنها درس وی نیز هست. چرا که با این درس بی نظیر، در واقع آموزش داستان نویسی را نفی میکند. اما هنوز یک نکته باقی است: «به آنهایی که می خواهند…، به آنهایی که می گویند…، گوش مسپار…» آیا خود جیمز هم نمی تواند یکی از آنها باشد؟ چرا، اتفاقاً مسئله همین است؛ می تواند؛ منتها نمونه بسیار صادقش. با این حال، جیمز زیرکتر از آن است که به طنز متوسل نشود. طنز او تمام زمان را در بر می گیرد و کلیتی فراهم می آورد که دیگر به جزء جزء آن نگریستن، مضحک می نماید.
آری، جیمز کلامش را آگاهانه با چاشنی طنز می آراید. چرا که در تصمیم گیری و صدور حکم، هیچ عجل ها ی ندارد. سرشار از این باور که در مواردی این چنین، هر تصمیم و قضاوتی عجولانه خواهد بود.
اما آنچه که مهم می نماید، این است که جیمز به «کامل بودن نویسنده در حد کمال و آنگاه خلق اثر در حد کمال» تأکید دارد. این دیگر لزوماً یک درس صرف نیست. هم درس است و هم درس نیست. تذکر یک روند است؛ روندی کلی و رایج به مثابه امری اجتناب ناپذیر در عالم ادبیات – بگیریم هنر – از دیرباز تاکنون، تا هنوز و تا همیشه.
* «مد و مه» از دیگر نظراتی که در رابطه با بحث کلاسها و گارگاه های آموزش داستان وجود دارد، استقبال می کند. شکی نیست انعکاس دیدگاه های گوناگون در این زمینه می توانددر روشن شد ابعاد مختلف بحث آرآمد باشد.