این مقاله را به اشتراک بگذارید
همیشه کشف یک نویسنده باقریحه و خوش آتیه لذت بخش است، مخصوصا اگر وقتی که مشغول خواندن کار او هستی و یکباره با خبری روبرو شوی که تاییدیست بر نظری که نسبت به این نویسنده و کارش داری. این دقیقا اتفاقیست که برای نگارنده این سطور به هنگام خواندن مجموعه داستان «پرتره مرد ناتمام» افتاده، کتابی که نشر چشمه (ناشری که در سالهای اخیر اهتمام ویژهای در انتشار آثار داستان نویسان این نسل و خاصه آنها که نخستین کارشان را عرضه کردهاند، داشته) سال پیش تقریبا همین موقع به بازار داده و خوشبختانه نویسنده آن هم (امیر حسین یزدان بد) رفته رفته دارد نتیجه زحمتی که پای نوشتن این داستانها گذاشته و همچنین ذوق بکار رفته در آنها را میبیند. و این برگزیده شدن در جایزه گام اول را باید گام اول در توفیقهای بعدی او به حساب آورد.
امیر حسین یزدان بد را پیشتر به عنوان وبلاگنویس و منتقد میشناختیم و البته کسی که گاهی اوقات داستانهایی هم در فضای مجازی منتشر کرده که در نوع خود در خور اعتنا هم هستند. او نمونه بارز نویسندههاییست که وبنویسی تاثیر بهسزایی در روند کارش در داستان نویسی داشته. هرچند که به شخصه لااقل هنوز که هنوز است نمی توانم به داستانی که در فضای مجازی منتشر میشود، آنگونه که باید متمرکز شوم، انگار انتشار داستان روی صفحات کاغذی که شیرازهی آنها چسب خورده ! جادوی خاص خودش را دارد، شأنیتی به اثر میدهد که فضای مجازی امکان بخشیدن آن را به اثر ندارد، یعنی همین که نمیتوانی آنها را در دست بگیری و وجودشان را لمس و احساس کنی یکجور فاصله میاندازد میان تو و اثر، حالا این داستان حتی میتواند نسخه الکترونیکی اثر شناخته شدهای باشد که بارها هم چاپ شده…و البته همه اینها مشکلات حقیر است که هنوز نتوانسته خود را با روزگار وفق دهد و ترجیح میدهد داستان را در همان شکل و بستهبندی سنتی و متعارفش بخواند، حالا اگر روی ورق کاهی باشد که چه بهتر!
یزدان بد خوشبختانه همانطور که در وبلاگ نویسی آدمی جدیست، در داستان نویسیاش هم آدمی جدی از کار درآمده. یعنی اینکه در میان نوشتههای او در فضای مجازی و وبسایت خودش (تیله باز) کمتر می توان نوشته ای پیدا کرد که جنبه شخصی داشته باشد، از قبیل یکسری درد دلها و بیان احساسات درونی که این روزها خیلی هم باب شده و یک زمانی خاص وبلاگنویسان معمولی بود و نه آنها که یکجور نگاه و تشخص انتقادی و ادبی را با خود یدک میکشد، اما امروز میبینیم که به بسیاری از وبسایتهای ادبی هم سرایت کرده… که خب شاید ایرادی نداشته باشد، برخی هم این گونه میپسندد، اما مشکل زمانیست که این رویکرد و شیوه آن قدر مسری و شایع می شود که کم مانده آدم را خفه کند و هرچه در وبسایتهای ادبی میگردی دنبال یک مطلب درست درمان که چیزی به تو یاد بدهد و نکته جدیدی داشته باشد، پیدا نمیکنی و یا کمتر بدان بر میخوری… هر چند که به نظر برخی در این میان به خوبی توانستهاند ساحت ادبیات را با بیان یکسری دغدغهها و احساسات شخصی پیوند بزنند که خواندنی باشد.
بگذریم، در ارتباط با این نظر که یزدان بد در داستان نویسی جدیست، دلایل خود را هم در نقدی که برکتابش در آینده خواهم نوشت، به شکل مبسوطی عنوان میکنم، اما خلاصهاش این که او عرصه داستاننویسی را خیلی ساده و آسان ندیده، مثل بسیاری از نویسندگان جوان این سالها که چون بازار داستانهای فارسی بهتر شده و ناشران به مراتب راحتتر از گذشته زیر بار چاپ چنین کتابهایی میروند، سیاه مشقهای خود را هم میدهند برای چاپ و حاصلش هم ناگفته پیداست.
اما یزدان بد سالهاست که کار کرده، اگر سیاه مشقی هم داشته نهایتا در همین فضای مجازی در معرض دید مخاطبان گذاشته و حالا در زمانی که باید، پا به میدان گذاشته، زمانی که شاید به زعم برخی کمیهم دیر شده است، اما چه باک که حتی اگر دیر آمده باشد، راه رادرست آمده و قدمها را در گام اول استوار برداشته و به همین خاطر نوش جانش اگر جایزه گام اول را هم نصیب او کرده اند!
«پرتره مرد ناتمام» مجموعه هشت داستان کوتاه است که که در عین استقلال، پیوستگیهایی هم با هم دارند، البته نه تنها از این منظر که در همه آنها یک شخصیت مشترک وجود دارد، بلکه به دلیل ارتباط درونیای که بین این داستانها وجود دارد. بخشی از این ارتباط حاصل رویکرد پازل وار یزدان بد است برای کامل کردن پرتره (تصویر داستانها از این شخصیت) مرد ناتمام این کتاب، به گونهای که در دل هر یک از این داستانها تکههایی از این پازل دست مخاطب را میگیرد تا رفته رفته به آن دریافت نهایی مورد نظر برسد و بخش دیگر آن را هم میتوان حاصل شیوه کار تمرکزی به حساب آورد که نویسنده روی یکسری مایههای دورونی داستانها داشته، مایه هایی که در لایه های زیرین اثر میتوان آنها راجست.
بنابراین در این کتاب (لااقل تا میانه کتاب که خواندهام)، یزدان بد را نویسندهای با شاخکهایی حساس یافتهام، که آنقدر هوشیاری دارد که چطور دریافتهای خود را از زندگی جاری در دنیای پیرامون خود، با تخیل آمیخته و با جزئینگری و ظرافت به ساحت داستان بیاورد، آن هم با رویکردی نو و کم و بیش تجربه گرایانه که گویی نمیتواند خود را به روایتی ساده و سر راست از ماجرا قانع کند، پس در هر داستان تغییری در زاویه دید به وجود می آورد که علاوه بر تنوع روایی امکان برخورداری از ظرفیتهایی دیگر را در اختیار او قرار می دهد.
در این مختصر قصد نقد این مجموعه در میان نیست و اگر اشاراتی هم شد برای روشن شدن آن بود که درباره چه اثری داریم صحبت میکنیم. و سخن آخر اینکه در مورد تنوع جایزههای ادبی و سلایق حاکم بر آنها که اغلب از زمین تا آسمان با هم فرق میکند، حرف و سخن بسیار است و پرداختن درست به آنها مجال خاص خود را میطلبد. مخصوصا اینکه گاه می بینیم کتابی که در جایزهای در همان مرحله اول کنار گذاشته شده، در جایزهای دیگری به عنوان اثر برگزیده انتخاب شده است، چنان که با وجود پذیرش تفاوت سلیقهها آدم از خود میپرسد: آیا واقعا میان ذوق هنری داوران جوایز میتواند چنین فاصلهای بعید وجود داشته باشد؟! به تجربه می توان گفت کمتر اتفاق میافتد که یک اجماع در مورد ارزش یا عدم ارزش اثری وجود داشته باشد، اما لااقل از محدوده جوایز که پا بیرون بگذاریم، اغلب آنها که این کتاب را خواندهاند، انتخاب داوران جایزه گام اول را یک خوشسلیقگی و انتخاب درست ارزیابی کردهاند.