این مقاله را به اشتراک بگذارید
دور از انتظار نیست اگر نویسندهای که سابقه تالیف کتب تربیتی و روانشناسی در کارنامه خود دارد، هنگامی که برای داستان نویسی دست به قلم می برد، اثری را ارائه کند که دارای جنبه روانشناسانه است، این نکته در رمان «آنگاه مانند ماه» به شکلی محسوس قابل رویت است، البته نه فقط به این دلیل که نویسنده، زن روانشناسی را به عنوان شخصیت محوری داستانش برگزیده، بلکه از آن جهت که کوشیده است کنشها و واکنشهای شخصیتهای رمان، در موقعیتهای داستانی متفاوت تابعی از بار روانی باشد که بر روی این شخصیتها سنگینی میکند.
البته این تنها رویه ظاهری ماجراست چرا که بین اتخاذ چنین تدبیری و البته اجرای پذیرفتنی آن با توجه به امکاناتی که در داستاننویسی در اختیار داریم، تفاوت وجود دارد. به عبارت ساده، این بار روانشناسانه یک چیز و تدارک دیدن رابطهای علی و معلولی بهگونهای که برای مخاطب پذیرفتنی و ملموس باشد حرف دیگری ست.بنابراین شاید خواننده نداند این رخدادها چقدر مبتنی بر وجوه علمی روان شناسانه است، از طرفی به آنها هم نمی توان گفت بروید اطلاعاتی در این زمینه کسب کنید و بعد خواننده رمان باشید، بلکه نویسنده باید چنان ظریف اجزای داستان را بر این دانش خود استوار کند که نه تنها تأکیدات او گل درشت نشدع و از دل کار بیرون نزند، بلکه حاصل کارش پذیرفتنی و ملموس به چشم بیاید. از این منظر «آنگاه مانند ماه» دچار کاستیهایی است که به نظر مهمترین مشکل این رمان نیز به حساب میآیند.
پوررضاییان با نثری ساده و روان، در رمان خود روایتگر ماجراهاییست که برای یک زن روانشناس بعد از بازگشت یکی از مریضان قدیمیاش، پیش می آید، اما این نثر روان که میتوانست زمینه ساز ارتباط راحتتر مخاطب با داستانی پرشاخ و برگ شود، در طول رمان با برشهای زمانی و مکانی متعدد، آن را با دست انداز روبرو ساخته است که استفاده نه چندان بهجای این رفت و برگشت ها، انسجام نسبی رمان را تا اندازه ای مخدوش کرده است. برخلاف شخصیت اصلی رمان که پوررضاییان تمرکز زیادی روی او داشته و تقریبا شخصیت پردازی خوبی را از او ارائه کرده است، در مورد دیگر شخصیت های رمان کمتر از این پشخصیت پردازی خوب (البته با تناسب به نقش و حضوری که در رمان دارند)، نشانی دیده می شود.
وقتی یک نمایشنامه نویس رمانی می نویسد، خوانندهای مثل نگارنده، ناخود آگاه انتظار دارد که با اثری روبرو شود که به دیالوگنویسی وزنی بسیار داده، از دیالوگهایی پخته و بجا برخوردار باشد، و یا اینکه از این عنصر اساسی داستاننویسی، در وجوه گوناگونی استفاده شده باشد، از شخصیت پردازی، فضاسازی و عمق و غنا بخشیدن به موقعیتهای داستانی بگیرید تا به عنوان تمهیدی کار آمد برای روایت و پیش بردن داستان. اما متاسفانه مهدی پوررضاییان به عنوان نمایشنامهنویسی با تجربه که در کارنامه خود نمایشنامه های پرشماری را ثبت کرده است، در نخستین رمان خود چنین انتظاری را نمیتواند بر آورده سازد، دیالوگ ها کمتر پرداخته شده و در بسیاری موارد هم دارای کارکردی مستقیم هستند.
و سرانجام این که در سالهای اخیر کم نبودهاند چهرههایی از دیگر حوزهها که وسوسه داستاننویسی به سراغشان آمده و دست به قلم بردهاند و در نهایت هم حاصل کار تناسب چندانی با اعتبار آنها در حوزه اصلی فعالیت خود نداشته است. این دقیقا شرایطیست که پور رضاییان دچار او شده است. برای نمونه در نمایشنامهنویسی توصیف از نوع درونی(ذهنی) و یا بیرونیاش، کاربردی ندارد، اما در داستاننویسی بخش عمده ای از ظرفیتهای رمان به همبن توصیفات وابسته است، توصیفاتی که در این کتاب گاه به مدد جملاتی کهنه و کلیشه ای صورت گرفته است: « مثل صاعقه جریان فکر خود را برید…» (ص ۷۵)
در یک جمعبندی کلی به نظر میرسد به لحاظ مضمونی این نویسنده برای رمان خود دستمایه پر ملاتی را بکار برده است، فارغ از بعد روانشناسانه کار، مضمون رمان دارای ابعاد اجتماعی و سیاسی نیزهست و حتی گوشههایی از رخدادهای سالهای دور نزدیک (نمونه اش دفاع مقدس) را به طور مستقیم و غیر مستقیم بازتاب می دهد، اما آیا همه اینها برای نوشتن رمانی در خور اعتنا کافیست؟ به این ترتیب رمان «آنگاه مانند ماه» رمانیست با پتانسیلی در خور اعتنا که از حالت بالقوه به فعلیت نرسیده!
درباره نویسنده: دکتر مهدی پوررضاییان پیش از این بیشتر به عنوان نمایشنامه نویس شناخته میشد و کتاب «تمامهای ناتمام» مجموعه ۲۸ نمایشنامه اوست که توسط انتشارات نیستان منتشر شده و جلد دوم آن نیز در دست انتشار است. « آن گاه مانند ماه »، اولین رمان پور رضاییان است که تالیفاتی هم در حوزه تربیتی داشته.
1 Comment
sky-man
سلام
عجب نویسنده عجیبی