این مقاله را به اشتراک بگذارید
این درست که داستاننویسان زن در این سالها، نه تنها به لحاظ کمی که به لحاظ کیفی حضوری پررنگتر از نسلهای پیش داشتهاند و در این سالها کم نبوده آثار شاخصی که توسط زنان – و نه نویسندگان مرد که هنوز هم از منظر کمی غلبهای آشکار بر زنان نویسنده دارند- نوشته شده.
و باز هم این درست که کم نبودهاند نویسندگان زنی که کوشیدهاند با آثارشان این تلقی دیرینه زنانه مردانه بودن داستان را با ورود به حوزههایی از مضامین، که پیشتر زنان کمتر بدان توجه نشان میدادند، بشکنند؛ اما با این حال هنوز هم وقتی با مجموعهای از داستانهای کوتاه یا یک رمان روبرو میشویم که توسط یک زن نویسنده نوشته شده، به دلیل پبش فرضهای ذهنیمان، انتظار داریم که با داستانهایی روبرو شویم که نه تنها زنان محور اصلی آن باشند، بلکه از مردان تصویر چندان خوبی به نمایش گذاشته نشود و سرجمع داستانهای مورد نظر از مایههای فمنیستی پررنگی برخوردار بوده و این مایههای فمنیستی هم مشخصا حاصل رویارویی زنان با مردان در دنیایی مردانه باشد، و نهایتا هم به آنها حق میدهیم که برای تاکید روی ایدههای مورد نظرشان کمی هم اغراق کرده باشند. چرا که چنین پیشفرضها و تصوراتی ناشی از فضای کم و بیش مردسالارانهایست که از دیرباز در خانواده و یا جامعه وجود داشته، و علیرغم تمام تغیر و تحولات این سالها، کماکان در پیرامونمان به وضوح دیدهمیشود.
مهمترین حسن داستانهای فریبا منتظر ظهور اما در مجموعه داستان «هر از گاهی بنشین» این است که تا اندازهای این پیش فرضها را کنار زده و عاری از چنین جنبههاییست. اگرچه در این داستانها نیز سر جمع زنان از حضوری پررنگتر برخوردارند، اما با توجه به این که راوی این داستانها یک زن است، میتوان آن را به راحتی پذیرفت.
«هر از گاهی بنشین» مجموعهای از داستانهاییست که میان به هم پیوسته بودن یا نبودن سرگردانند، پیوستهاند: چون راوی همه داستانها یک نفر است، شخصیتهای مشترک دیگری نیز در برخی از داستانها حضور دارند و البته علاوه بر فضای مشابه برخی داستانها، زمینه مضمونی نزدیکی هم در میان آنها میتوان رد یابی کرد، چه در ایده فراگیری که در اغلب داستانها دیده میشود؛ یعنی همان احساس ترس، تنهایی و یا اندوهی که یک زن در رابطه با پیرامون خود دارد، مناسباتی که او را در موضعی منفعلانه قرار میدهد و این انفعالی که شخصیت اصلی داستانها دچار آن است و سردی نگاه او به پیرامونش، یکی از آن ویژگیهاست که در همه داستانها کم و بیش و جود دارد… و این داستانها گسستهاند: چرا که از منظر عناصر روایی، اگر نگوییم همه داستانها، اغلبشان خط و ربط چندانی با هم پیدا نمیکنند. یعنی اینکه این پیوستگی را نمیتوان با قرار دادن داستانها در امتداد هم و یا حتی بهطور موازی با هم، برجسته یافت. به یک معنا آن کیفت پازلواری که در داستانهای پیوسته اغلب متضمن پیوستگی درونی و بیرونی داستانهاست و در نهایت به کامل شدن چنین پازل میانجامد، در این داستانها نمیبینیم.
به نظر میرسد که نویسنده تعمدا اصراری نداشته که دستمایه مورد نظر خود را فیالمثل در ساحت رمان ببیند، و ظاهرا از این منظر داستان کوتاه، آنهم بدون که پیوستگی تام و تمام، ظرفیت بهتری بوجود میآورده برای متمرکز شدن روی مایههایی که اگر قرار بود در رمان مورد استفاده قرار بگیرند، تنها به اندازه خرده روایتهایی میشد روی آنها مانور داد؛ و تازه آنوقت چه بسا خط اصلی داستان، این خرده روایتهای پیرامونی را – که ایده های مورد اشاره نویسنده در آنها پنهانند، تحت الشعاع خود قرار داده و از گستره توجه خواننده دور میکرد، حال آنکه در قالب داستان کوتاه و استقلال داستانها از هم (حتی در عین داشتن پیوستگیهایی این چنین) این امکان وجود داشته که روی این ایدهها و موقعیتها دقیق شد، آنها را شکافت و در برایر خواننده گذاشت. اهمیت این مسئله وقتی بیشتر میشود که توجه داشته باشیم که منتظر ظهور داستانهای خود را از جایی و یا مقطعی از زندگی شخصیت اصلی (راوی) آغاز میکند که اغلب نویسندگان در موقعیتهایی مشابه (به خصوص برای نوشتن رمان) داستان خود را در آنجا تمام میکنند. به این ترتیب نویسنده نمیخواهد دلایل رسیدن به چنین شرایطی را برای مخاطب بازگو کند، بلکه میخواهد نتایج قرار داشتن در چنین موقعیتی را بازگو سازد و این هم البته یکی دیگر از ویژگی های متفاوت کار منتظر ظهور است که امتیازی برای داستانهایش به حساب میآید.
راوی داستان شخصیتیست خسته، درگیر ترس و ملال و البته تا اندازهای نیز منفعل که نگاهی تقریبا سرد و کم احساس به پیرامونش دارد و… که اینها چیزهاییست که در نگاه اول چندان با ویژگیهای زنی که کار مطبوعاتی میکند، حضوری فعال در اجتماع دارد، سنخیت پیدا نمیکند و این جاست که شاخکهای مخاطب حساس میشوند برای کشف آنچه بر راوی پیش از این گذشته باشد، هرچند با کاوش در لابلای داستانهای کتاب، چیز خاصی دستگیر خواننده نمیشود که اگر لااقل کدهایی در این رابطه حتی به صورتی بسیار کلی و گذرا، سر راه مخاطب قرار میگرفت، به مراتب با داستانها کتاب بیشتر هم درگیر میشد.
گرایش به دست گذاشتن روی مایههایی نو، استفاده از تکنیک در روایت، البته نه آنگونه که با پیچیدگیهای تحمیلی برای مخاطب دافعه ایجاد کند و همچنن نثر روان و پاکیزه منتظر ظهور از دیگر ویژگیهای داستانهاییست که نوید آثاری بهتر را از همین قلم، در آینده میدهد.
هر از گاهی بنشین (مجموعه داستان)
فریبا منتظر ظهور، نشر مروارید، شمارگان ۱۱۰۰ نسخه، ۱۲۰ صفحه، ۲۸۰۰ تومان
کوتاه شده این نوشته در ویژه کتاب همشهری شماره دی و بهمن ۱۳۸۹ – ص ۵۶ منتشر شده.
انتشار در مد و مه: ۲۵ دی ماه ۱۳۸۹