این مقاله را به اشتراک بگذارید
راستش اگر یوسف خودش –همین چند روز پیش—جار نمیزد که تازه پا گذاشته توی بیست و هشت سالگی، یا من شناسنامه کتاب را نمیدیدم، محال ممکن بود باور کنم این کتاب را جوانی بیست و هشت ساله قلمی کرده است. . داستانهایی با چفت و بست محکم و کار شده که با وسواس نوشته شدهاند. . داستانها نشان از این دارند که یوسف داستانها خوانده… داستانها شنیده و دیده و با داستان کلنجار رفته و دست و پنجه نرم کرده است.
هشت داستان کوتاه در یک مجموعه صد و یازده صفحهای پیش روی خواننده است:برف، احساسی که فقط یک آرایشگر میتواند تجربه کند، عروسی، امروز شنبه، فهمیدم ناصر، مردی که فکر میکردم نیست، کله گنجشک، دیوار به دیوار، سگسار و اسماعیل. .
در داستان برف، نویسنده با نثری موجز و گزارشی، مشکلات روستایی محصور در برف و حمله گرگ هاو حال و روز معلم روستا را از زبان یکی از اهالی روستا واگویه میکند و سرانجام نامه تلخ اعترافگونه معلم پس از مرگش ( معلم یک شب که با ماشینش از روستا به شهر برمی گشته ماشین گیر افتاده در برف را میبیند که گرگی، راننده را غافلگیر کرده بوده و زنی ترسان و لرزان درون ماشین نگران و گریان نظارهگر ماجرا بوده… معلم روز بعدش به همه گفته که گرگ را زیر گرفته و کشته و و راننده و زنش را نجات داده… اما در نامهای که پس از پیدا شدن جسدش از جیبش درآوردهاند اعتراف میکند که بزدلانه زن را تنها رها کرده و مرد نیز طعمه گرگ شده بوده)-. داستان، ضرباهنگی کوبنده و نفس گیردارد. به تو اجازه نمیدهد تا تمامش نکردهای نفس راحتی بکشی. .
احساسی که فقط… دومین داستان مجموعه است. . داوود آرایشگری کم مشتری که ظاهرن فقر و مسئولیت نگهداری خواهرهاش، پس از فوت پدر، به او اجازه نداده به خودش فکر کند، با مریم، دختری که قرار است با او نامزد شود، قرار دارد. . داوود –اما- مردد است… «در سنی نیست که ادای آدمهای عاشق پیشه را دربیاورد«… ترس از تبعات و گرفتاریهای پس از ازدواج هم بر تردید او میافزاید. . اما این ترسها و دودلیها رابا مریم درمیان نگذاشته است. . درداستان چند نماد ونشانه و باور عامیانه، عامدانه بهکار رفته است. . نعل اسبی که برای گشایش بخت و اقبال و روزی بیشتر جلو در مغازه کوبیده شده اما آبی برای داوود گرم نکرده… شاشیدن چارگوشه مغازه ایضن برای رونق گرفتن کار… یک طرفه شدن خیابان. ، ساعت مچی ازکارافتاده داوود. . و قصاب سیر و پرخورده مغازه بغلی » با هیکل گنده اش» که نقطه مقابل داوود و گرفتاری هاش است.
«عروسی» داستان خطی سرراستی است که زندگی غلامعلی—سرایدار پیرپسرمدرسه سعادت را روایت میکندکه در تمام طول خدمتش «برای یک روز هم مدرسه را ترک» نکرده… غیبت ناگهانی غلامعلی خبرساز میشود وخیلیها را به این فکر میاندازد که شاید غلامعلی رفته ولایت دختری را خواستگاری بکند. . غلامعلی یک شب سرو کلهاش پیدا میشود… همه فکر میکنند غلامعلی عروسی کرده و زنش همین امشب میاید… همسایگان همکاری میکنند و خودشان را برای جشن عروسی غلامعلی آماده… اما…
داستان امروزشنبه… که نامش را بهعنوان کتاب هم داده، به شیوه نامه نگاری قلمی شده قصه مهاجرت است و تبعاتش و واگویه مرگی مرموز. . .
«کله گنجشک»، تلواسههای کودکی است که چند سال لز سنش گذشته و هنوز زبان باز نکرده… میگویند اگر کله گنجشک به خوردش بدهند زبانش باز میشود… بچهها کودک «زبان بسته» را با خودشان به شکار کنجشک میبرند. . کودک کنده شدن سر گنجشکها را به چشم میبیند، بیمار میشود و گرفتار تب و هذیان…..
اگر بتوانیم با تکیه بر این چند داستان مطرح شده قضاوتی منضفانه و کلی در مورد «اموز شنبه» داشته باشیم باید اذعان کنیم که انصاری بیآن که اسیر و مرعوب گرایش هاو سبک و سیاقهای رایج در داستان نویسی اموز ما شود—با توجه به اینکه کارش داستان خوانی و نقد داستان است-توانسته است تیپها و نمونه های» مختلف الشخصیت«و ناهمگونی را قدرتمندانه روایت کند که باوجود فرسنگها فاصله دردهای مشترک دارند. . همه به نوعی در چنبره این دردها گرفتارند و دست و پا میزنند… و یوسف انصاری این دردهای مشترک را ازگلوگاه قلم خویش فریاد کرده است.
انتشار در مد و مه: ۱۱ تیر ۱۳۹۰