این مقاله را به اشتراک بگذارید
چندی پیش هفتهنامه چلچراغ در تدارک پروندهای در رابطه با وبسایتهای ادبی، از من خواست تا درباره مسائل و مشکلات این حوزه بنویسم. جالب اینکه در آستانه یکسالگی «مد و مه» بودیم و از قضا مدتی بود در فکر تهییه مطالبی ویژه برای این منظور بودم.
اما این فکر زیاد در ذهنم دوام نیاورد، ترسیدم حاصل کار مجموعهای از اظهار نظرها و تعارفاتی شود که در مناسبتهای مشابه شاهد آنها هستیم.
بنابراین از کل ماجرا صرف نظر کردم. و تنها یادداشت کوتاهی نوشتم برای «چلچراغ» درباره راهی که در «مد و مه» پیمودهایم. البته از منظر مسائل و مشکلاتی که داشتیم. به همین مناسبت آن یادداشت را در «مد و مه» هم می خوانیم.
***
«مدومه» حاصل یک میل و کشش قدیمی برای داشتن یک نشریه در حوزهی ادبیات و هنر بود، نشریهای که در آن به سراغ سوژههایی رفت که کمتر در این سالها امکان پرداختن به آنها وجود داشته، البته نه از منظر ممیزی (چون در «مدومه» سعی شده آن خط قرمزهایی که به شکل متعارف در نشریات کاغذی رعایت میشود رعایت کنیم)، بلکه از نظر تفاوت سلیقههای ادبی و هنری.
«مدومه» از ابتدا قرار نبوده که یک سایت شحصی باشد و به آن شیوه اداره شود، هم به لحاظ تنوع نویسندگان مطالب و هم جنس مطالبی که در آن منتشر میشود، قرار ما از از روز نخست مدل یک نشریه ادبی بود که از بد حادثه در فضای مجازی منتشر میشود. اینکه میگویم بد حادثه برای این است که به شخصه هنوز نشریات کاغذی را بیشتر میپسندم، هم به دلیل ماندگاری نشریات کاغذی در قیاس با نشریات در فضای مجازی و هم جانیفتادن فضای مجازی در میان مخاطبان، چرا که هنوز اغلب مخاطبان عادت ندارد مطالب جدی و مفصل را روی صفحه مونیتور بخوانند و اغلب وبگردی و ناخنک زدن به مطالب را بیشتر ترجیح میدهند تا وقت گذاشتن برای خواندن یک مطلب طولانی و جدی. با این حال اما در «مد و مه» سعی ما همواره براین بوده که به شکل جدی و نخبهگرا به ادبیات بپردازیم و از حواشی پرهیز کنیم. خوشبختانه تجربه قریب به دو دهه حضور نگارنده در مطبوعات، به کار آمد با استفاده از یکسری تمهیدات از هفته دوم «مد و مه» با توجه به اینکه هر روز یک مطلب تازه منتشر میکند، توانست مخاطبان خود را پیدا کرده و دیده شود و مسیر روبه رشدی را پشت سر بگذارد.
اما رشد تعداد بازدیدکنندگان که در نهایت با افزوده شدن دو صفحه دیگر به سایت (یک صفحه خبری و یک صفحه مطالب خواندنی هنری)، اوج گرفت، بعد از مدتی با اندکی کاهش متوقف شد. و آن هم یک دلیل مشخص بیشتر نداشت، مشکلات اقتصادی.
در واقع سایت با بضاعتی که داشت، سقف مخطبانی را که میتوانست جذب کرده بود و افزایش این تعداد مستلزم ادامه یافتن ایدههای موجود و بکار گرفتن ایدههای تازهای بود که در اجرا نیازمند نیروی کمکی و با تبع بنیه مالی بود، بینهای که البته وجود نداشت.
نکته اینجاست که کار کردن وبسایتهای در فضای مجازی آن هم با سوژهای کم و بیش نخبهگرا مثل ادبیات بازده مالی ندارد، یا باید از کیسه برایش خرج کرد و یا با عشق پای آن ایستاد. متاسفانه تعداد افراد عاشق هم زیاد نیست و اغلب نیز بعد از مدتی سرخورده میشوند. چنان که ما نیز شاهد آن بودیم و رفته رفته آنها که به شکل محدودی کمک میدادند، خسته شده و ما را دست تنها گذاشتند و نوبت آن رسید که متکی به بودجهای اقتصادی باشیم که منبعی برای آن هم وجود نداشت!
نکته اینجاست که در حوزهی کتاب و ادبیات، بسیاری از ناشران ضروزتی برای تبلیغ احساس نمیکنند، برخی از آنها حتی تمایل ندارند یک جلد از کتابهای خود را برای معرفی و تبلیغ رایگان در اختیار سایتهای ادبی قرار دهند، مگر خود نویسندهها که دوست دارند کارشان بهتر دیده شود، با این اوصاف وضعیت گرفتن تبلیغات کاملا روشن است برای نمونه در انگشتشمار آگهیهای تبلیغاتی هم که داشتهایم، حتی یک مورد آن نیز توسط ناشران نبوده، بلکه برخی نویسندگان مبالغ اندکی را برای بقای سایت کمک کردهاند.
با این اوصاف گردانندگان سایتها نیز مجبورند بسنده کنند به یکسری هزینههای جاری و ضروری و امکانی برای آنها در زمینه جذب خبرنگار و یا پرداختی به عنوان حقالتحریر برای تهیه گزارش یا خبر نمیماند. و از همین جاست که توقف و عدم رشد این سایتها آغاز شده و عملا از حدی که شاهد هستیم بالاتر نمیروند. با گذشت همه این سالها هنوز یک سایت خصوصی نداریم که به شکل حرفهای کار کند، یعنی نیروی اجرایی ثابت داشته باشد، خبرها و گزارشهای تولیدی منتشر کند و مهمتر از همه توان پرداخت حقالتحریر و امکان سفارش مطلب به نویسندگان داشته باشد. بنابراین اغلب متکی هستند به بازچاپ برخی مطالب و همچنین مطالب رسیده که آن هم به دلخواه و سلیقه نویسندگانشان نوشته شده و غالبا هم کیفیت خیلی بالایی ندارند. بتابراین مجموعه چنین شرایطی باعث میشود تا بعد از مدتی ابتکار عمل از دستشان خارج شده و به ورطه روزمرگی بیفتند و نهایتا سرخورده کار را رها کنند.
4 نظر
قباد آذرآیین
صد ساله شوید
بهرام
سلام.واقعا مایه ی تاسفه که مااینقدر سایت و مجله ی ادبی کم داشته باشیم اونها هم که هستند به قول شما با دست خالی و فقط به خاطر عشقی که به هنر و ادبیات دارند کار می کنند.
من به شما خدا قوت میگم امیدوارم شما سرخورده نشید و همچنان به کارتون ادامه بدید چون ما هم دلمون به همین اندک سایت ها و مجلات خوشه.
انشاالله پایدار باشید.
نعمت نعمتی
سلام
مبارک باشد!با آرزوی هرچه بیشتر کیفی شدن مطالب سایت.
فاطیما فاطری
جاوید و نامیر باشید