این مقاله را به اشتراک بگذارید
«به حرفهای منتقدین گوش ندهید؛ تاکنون تندیس هیچ منتقدی ساخته نشده است.» ژان سیبلیوس (آهنگساز فنلاندی)
شاید جملاتی نظیر آنچه در بالا آمد، به اشکال گوناگون و درحوزههایی مختلف، پیش از این نیز بارها شنیده باشید. سخنانی که شاید در نگاه نخست پربیراه هم به نظر نرسند.
به راستی کدامیک از ما تاکنون تندیس ساخته شده یک منتقد را دیدهایم یا کتابی درباره زندگی، آرا و نظرات یک منتقد خواندهایم یا اتاق کدامیک از ما مزین به تصویری از یک منتقد – در کنار دیگر نویسندگان محبوبمان- بوده است….
بعید به نظر میرسد که این مسئله در دیگر کشورها به شکلی دیگرگونه بوده و لااقل از استثناءهای زیادی برخوردار بوده باشد اما هر چه هست در این ولایت که اوضاع و احوال از دیرباز چنین بوده است.
اگر منتقد از شأن و منزلت صاحب اثر برخوردار نیست، دلایلی بدیهی دارد؛ نخست اینکه اغلب نقد را کاری دستدوم به حساب میآورند که درباره کم و کیف مخلوق یک نفر دیگر نوشته شده و منتقد فیالنفسه فاقد آفرینندگی محسوب میشود و موجودیت نوشتهاش نیز وابسته و منتسب به متنی دیگر است و…
برخی هم منتقد را شخصی ناکام میپندارند، بنابراین در حوزه سینما میشود کسی که میخواسته فیلمساز شود و نتوانسته یا در حوزه ادبیات میشود نویسندهای که فاقد خلاقیت و قریحه داستاننویسی بوده، بنابراین در کسوت منتقد وارد این وادی شده… تلقی اخیر اما بیش از بقیه موارد میتواند بستری برای عدم اعتماد به رأی و نظر منتقدان (نزد نویسندگان) باشد؛ چون آن وقت اگر نقدی اندکی منفی شود، آن را به حساب بغض، غرض و مرض خواهند گذاشت!
گذشته از همه این موارد باید توجه داشت که ما هیچ وقت در زمینه نقد، فیالمثل در همین نقد ادبی، صاحب سنت و البته قدمت چندانی نبودهایم. نقد ادبی در این دیار سابقهای (در حدود) صد و پنجاه ساله دارد که تازه نیمی از آن در یک سردرگمی و البته فراموشی بوده، یعنی اینکه اغلب اهل قلم نیز نسبت به اهمیت و ضرورت آن غافل بودهاند حال چه رسد به مخاطبان آثار.
و این نکتهای است که کم و بیش نیز پابرجاست. یعنی ما هنوز که هنوز است، میبینیم، انگشتشمارند آنها که دنبال مطالعه نقد آثاری که خواندهاند میروند، بنابراین عملا نقدها در ایران برخلاف دیگر کشورها، نه اثری را بلند میکنند و نه زمین میزنند! نویسندگان هم (حتی وقتی خط به خط این نقدها را میخوانند)، کمتر زیر بار خواندن یا تأثیرپذیری از آن میروند که ظاهرا دونشأن نویسنده است از کسی چیزی را بپذیرد و باید همان راه خودش را برود.
اینکه نویسنده باید به نقدها اهمیت بدهد یا نه بحث مفصلی است و هر یک ضعفها و قوتهای خود را دارد؛ یعنی همانقدر که اهمیت دادن به یک نظر خطا میتواند نویسنده را بهبیراهه ببرد؛ اهمیت ندادن به نظرات درست هم میتواند به تداوم مسیری اشتباه بینجامد و…
یکی از جنبههایی که اغلب در حوزه نقد مورد توجه قرار نمیگیرد این است که مخاطب نقد کیست؟ به عبارتی بهتر است مخاطب نقد چه کسی باشد؟ صاحب اثر، خواننده اثر یا هردو؟
شاید اگر نقد برای خواننده اثر نوشته شود کارکرد بهتری داشته باشد از زمانیکه داعیه راهنمایی نویسنده را دارد. زیرا در چنین حالتی انتظار میرود که نویسنده نقد، اگر نه بالاتر اما لااقل باید خود نیز در حوزه نقد، در حد و اندازه نام و اعتبار نویسنده باشد، در حالی که اگر مخاطب نقد خواننده اثر در نظر گرفته شود، چنین نسبتی منتفی خواهد شد. در این صورت نهتنها بهطور مستقیم میتواند به رشد دانش مخاطب بیفزاید، بلکه به طور غیرمستقیم شاید برای نویسندهای که به سراغ این نقدها میرود، نکاتی ارزنده داشته باشد و در آخر، مهمتر از همه اینکه، منتقد به جای دادن احکام کلی درباره ارزش یا بیارزشی یک اثر، زمینهای را فراهم آورد که خواننده به درک بهتر اثر نائل شده و خود دست به قضاوت درباره آن بزند. در چنین شرایطی شاید نویسنده نیز دربرابرآن گارد نگیرد.
البته این بحث از جنبههای دیگری میتواند ادامه پیدا کند.
این نوشته در روزنامه «تهران امروز» منتشر شده است