این مقاله را به اشتراک بگذارید
خانوادهی دانگ تایی مایی از زمان کودکی او ضد حکومت استعمارگرا، در ستیزه و کشمکش بودند؛ چنانکه چهل سال از شصت و شش سال عمر دانگ در خدمت انقلاب سپری شده است. در ۱۹۱۹ پدربزرگش در ۷۴ سالگی در زندان بدرود زندگی گفت. پدرش محکوم به حبس ابد در جزیرهی پوئولو کوندر شد و در ۱۹۲۳ در همآنجا دیده از جهان فروبست. خود دانگ تایی مایی هم وقتی نخستین بار در ۱۹۲۸ به زندان افکنده شد، دسا از حرفه ادیبانه خود فرونهاد. دانگ تایی مایی میگوید:
“اگرچه ما ضد فرانسویان جنگیدیم، اما با زندگی آمیخته به فرهنگ آنان به رشد رسیدیم. ما از ادبیات و هنر فرانسوی بهرهای فراوان گرفتیم و طبق فلسفهی اروپائی روزگارمان را سپری کردیم. ما آثار افلاطون، کانت، شوپنهاور، برگن را خواندیم. پس از پایان جنگ جهانی اول با نوشتههای هوشی مینه در اورو، و نشریهی خودش “پاریا” آشنا شدیم. توسط او آثار مارکس، انگلس و لنین را هم مطالعه کردیم.
“پس از آنکه ضدیت بورژوازی با سیاست مستعمراتی با شکست روبهرو شد، هوشی مینه برای ما دانشآموزان حضور خود را از دست داد، اما هنوز برایمان مهمترین معلم بود. انقلاب چینیها هم ما را تشجیع کرد. در آن زمان میگفتیم: برای ما روشنائی از شمال میآید.
“نیروهائی که در چین توسعه یافتند، برای ما سرمشق و عبرتی بودند. اما میدانستیم که در کشور عقبماندهمان خودمان باید راهحل را بیابیم. در چین نخستین بار شکل جدیدی از انقلاب آزمایش شد که “جامعه زمینی آسیایی” بود و از افکار استالین یا تروتسکی سرچشمه نمیگرفت. بار دیگر برایمان مشهود گشت که تاریخ نمیداند کی و در کجا این حوادث پیوسته رخ میدهند.
“اگرچه انقلاب، پس از زوال آئین اجتماعی نیمه فئودال، توسط چیانگ کاتیک متوقف شد، در چین آن زمان حتی عناصر آزادی وجود داشت اما در ویتنام تحت استعمار هنوز حضوری از آزادی قابل لمس نبود. همزمان خودمان را با موضوع و وظیفهی ادبیات نیز مشغول میداشتیم. میکوشیدیم طوری تصمیم بگیریم که با نوشتن به تغییری در افکار و اعمال دست یابیم.
“توانستیم ادبیات گذشته خود را با نشان دادن آدمی مظلوم، برده و عامی و بیسواد که اکنون آزاد، بینیاز و خودآگاه گشته است، معرفی کنیم. توانستیم وضع خود را در سانسور روزنامهها و تحریم در نوشتن بازیابیم.
“لوشون نویسنده برگزیده و محبوب من بود. توصیفهای او از مردم چین در دوره تحولات انقلابی برایم شایان تقلید و نمونه بودند. او آدمی بیتزویر، صاف و ساده، پرتحرک، جدی و لبریز از تندی و مزاح و بذله بود. در سایست پایبند اصول بود، اما در آثارش تناقضات و خلافگوئیهای انسانی پیوسته لایههای فراوانی داشت، و غالبا ناهماهنگ بودند. او به من نشان داد که هیچ شکل و مسألهای با وسائل مکانیکی یا ماشینی حل نمیشود.
“پس از تأسیس حزب کمونیست هند و چین، ناگزیر شدم در یک دبیرستان خصوصی به عنوان معلم تدریس کنم.”
“ادبیات فرانسه، کلاسیک و مدرن، به قلبم نزدیک بود. در آن ارزشهای رفیع اخلاقی و معنوی یافتم. مع هذا این هنر نمیتوانست راهحلی برای وضع بد و گرفتاریهایمان عرضه بدارد. در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم، که در این زمان ما پنهانی زندگی میکردیم، و اشعار و بیانیهها در زندآنها نوشته میشدند و یا آنها را از خارج برایمان میفرستادند، دیگر زمینهای برای زیست و موجودیت وجود نداشت. بدبختی مردم، کارگران، باربران در شهرها غیر قابل وصف بود.. . هانوی شهر فساد و تباهی شده بود. مردم از گرسنگی در خیابآنها میمردند. کودکان گدائی میکردند. زنان در آستانه در خانههایشان، میایستادند و رفتاری چون رفتار روسپیان داشتند. در حقیقت به دنیایی گام نهاده بودیم که محکوم به مرگ و زوال بود.
در ایام استعماری بسیاری از نویسندگان ویتنامی در حاشیه و یا کاملا خارج از اجتماع زندگی میکردند. اگرچه به مدرسه رفته بودند، بیشتر به طبقه کارگر شباهت داشتند تا به طبقه تحصیلکرده. آنقدر فقیر و تهیدست بودند که نمیتوانستند آنان را در زمره روشنفکران بدانند. برخی از آنان در قطارهای باری کار میکردند و برخی دیگر معلمانی سیّار یا کارگران مزرعه بودند. بندرت یکی از آنان فرصت مییافت پشت میز بمشیند و کتابش را بنویسد. نگوین هونگ یکی از نخستین نویسندگانی بود که به نظام مستعمراتی اعتراض کرد و در ۱۷ سالگی در زندان به نوشتن پرداخت.
نگوین دینه چیو به مکتب کلاسیک تعلق داشت و نوشتههایش را با دستخط خودش انتشار میداد. به خاطر موضوع هائی که برمیگزید، او را از پیشروان ادبیات مدرن به حساب آوردهاند. فرانسویان کوشیدند او را به سوی خود بکشند، اما توفیقی در این کار به دست نیاوردند و سرآنجام این نویسنده رنجدیده، در فقر و نابینائی بدرود زندگی گفت.
دستخط لاتینی در قرن هفدهم به وسیلهی دریانوردان اسپانیائی و بازرگانان به منظور تبلیغ مسیحیت و تهیه قراردادهای تجاری ارائه گشت که هنوز نشانههائی از آن در دستخطهای ویتنامی یافت میشود. اندکی پیش از جنگ جهانی اول دستخط اروپائی در ادبیات ویتنام رایج شد. ادبیات جدیدتر با دستخط اروپائی به چاپ رسید، اما ویتنامیها از تحصیلات آکادمیک در دانشگاههای فرانسوی محروم ماندند. تنها در ۱۹۳۰ بود که یک ویتنامی درجه دکترا گرفت.
نثر مدرن تقریبا از ۱۹۲۰ آغاز میشود. کتابهائی که اجازه چاپ گرفتند متعلق به نویسندگان بورژوای مترقی بودند. گرایش و سبک آنان ضد فئودال بود. بااینحال، آنها ناگزیر بودند زبانی نهانی و سری برای انتقاد خود از سیاست استعماری بیابند یا خطر توقیف آثارشان را پذیرا شوند. بخش انقلابی این ادبیات غیر مجاز بهشمار میآمد.
گفتهای از هوشی مینه بر سر زبآنها افتاد که “در فقر پاک بمانید و حتی در لباسهای مندرس نامتان را خوب نگاه دارید.” که این گفته سرمشقی برای رفتار آدمها در دوران زندآنهای سیاسی و اردگاههای کار اجباری شد. معنا و مفهوم ادیبانه گفته هوشی مینه در این حقیقت نهفته است که زبانش سادگی و بیریایی آشکار تفکرات مردم را دارد. او تعلیماتش را بهگونه قصهگویان ده اقامه میکرد. جزوات و رسالههایش را روستائیان بیدرنگ درک میکردند. سنت انسانگرایانه ادبیات کلاسیک، که در جستوجوی عدالت و وضعی درخور بشریت بود، هوشیارانه با کار و وظیفه سیاسی ارتباط پیدا کرد.
در ۱۹۴۱ هوشی مینه پس از تبعید بازگشت و در غاری در کوههای استان شمالی کائوبانگ به زندگی خود ادامه داد. در این اختفا، که تصمیم گرفت مقاومت مسلحانه را درنظر بگیرد، در میان دیگر آثارش این قطعه شعر را میخوانیم:
ما توانستیم ادبیات گذشته خود را با نشان دادن آدمی مظلوم، برده و عامی و بیسواد که اکنون آزاده، بینیاز و خودآگاه گشته است معرفی کنیم.
صبح زود به جویبار میروم شباهنگاه به غارم بازمیگردم سوپ ذرت، شاخه خیزران آماده است سنگی چون ظرفی به من خدمت میکند زندگی انقلابی چه شکوهمند است.
سالها بعد با چند تن از مصاحبان خود که با آنان نقشه انقلاب را در سر میپرورانید، به آن غار رفت و گفت: “شما به خآنهام بروید، من همینجا کنار جویبار میمانم. و روی تکه کاغذی نوشت:
بیست سال پیش من در این غار زندگی میکردم پس از هر گامی علفها را صاف میکردم تا رد پاهایم را پنهان کنم. از اینجا نبرد و پیکار ضد ژاپنیهای فرانسوی آغاز شد انقلاب پیروز شد. امروز کوهها و جویباران چه شکوهمندند. و اما پندهای او: پیش از اینکه سخن بگوئید، فکر کنید وقتی عمل میکنید، قاطع باشید وقتی مینویسید، احتیاط کنید در مواقع بحرانی آرام و هوشیار باشید وقتی به هیجان میآئید، بر خود مسلط باشید سودازدگی و غمتان را فراموش کنید از علائق شخصی خود به خاطر کاری بزرگ چشم بپوشید.
نگوتاتتو یکی از پایهگذاران نثر جدید است که بهرغم کارهای دولتی کتابهائی دربارهی زندگی روستائیان نوشت. رمان “چراغ خاموش میشود” که رخصت گرفت تا در ۱۹۳۸ به چاپ برسد، از سیستمی که کشاورزان کوچک را زجر و آزار میداد، سخن به میان میآورد. شخصیت اصلی این رمان زنی است که باید مدام مالیات عمدهای برای شوهر متوفای خود بپردازد. به مراجع و مقامات مربوط متوسل میشود، اما سودی عایدش نمیگردد، ناگزیر بچهاش را میفروشد و خود دایه شیرده میشود.
در ۱۹۴۲ هنگامیکه ژاپنیها ویتنام را اشغال کرده بودند، نگوتاتتو رمان “کلبه و تختخواب خیزرانی” را نوشت که ظاهرا اثری تاریخی است که از بردگی ذهنی، اختلافات طبقاتی در ویتنام فئودال سخن به میان میآورد.
وقتی فرماندار کل دولت ویشی با ژاپنیها همکاری دشت، مطبوعات فرانسوی و اداره تبلیغات به سانسور ادامه میدادند. رئیس اداره تبلیغات که شخصی به نام کوسیو بود و پالودگیهای زبان ویتنامی را میدانست، بیدرنگ این رمان را از گردش خارج کرد. چند سال بعد، طی جنگهای مقاومت نگوتاتتو کشته شد.
یکی دیگر از قربانیان سانسورچیان، نامکائو بود که در ۱۹۴۰ به خاطر نوشتن رمآنچه خود به نام “چی فیو” شهرت پیدا کرد. رئالیسم گزنده نثر نامکائو را تا حد یک نویسنده مدرن ترقی داد. در این داستان زندگی یک روستائی بیزمین به تصویر کشیدخ میشود که از شدت نومیدی و محرومیت به الکل پناه میبرد، اما بااینحال، در این سقوط هنوز نیروئی کهن به وضوح نمایان است. وقتی سرآنجام در نفرت و مستی یک مأمور لشگری را به قتل میرساند، این او نیست که مجرم است، بلکه اجتماع است که او را از هر فرصتی برای داشتن یک زندگی عادی محروم کرده است.
کائو به عنوان معلم، کارگر مزرعه و باربر روزگار گذرانید، اما بیماری او را ناتوان کرد و مرد آواره و خانهبهدوشی شد. در این سالهای اوارگی و ناتوانی دویست صفحه از رمانش را به نام “یک زندگی بیثمر” به رشته تحریر درآورد که کتابی است دربارهی زوال، روحی و جسمانی مردم در هانوی اشغال شده که پیش از انقلاب، تنها عدخ کمی این کتاب را که در ۱۹۴۴ به اتمام رسید، خوانده بودند اما همین اثر نام او را به عنوان نویسندهای بزرگ از ویتنام بازشناساند. این رمان در ۱۹۵۵ پس از مرگش به چاپ رسید. بهرغم بیماری خود-از کمبود ویتامین ب و نارسائی قلب نیز رنج میبرد، مع هذا در جنگهای مسلحانهی مقاومت شرکت کرد-و در کار تنویر افکار سهمی بسزا داشت. در جنگل زیست و در آن جا دفتر خاطرات و مجموعهای از داستآنهای کوتاه خود را نوشت. یک کتاب جغرافیا هم به رشته تحریر درآورد تا در نواحی آزاد شده مورد استفاده قرار گیرد. هنگام جنگ در استآنهای شمالی، کتاب “داستآنهائی از زمین مرزی” او انتشار یافت و در نوامبر ۱۹۵۱، هنگامیکه به عنوان عامل یک حزب کار میکرد، در رمان “پژواک و سایه” طنینی است از زمانی که بورژوازی از روش فئودالی زندگی سر از خواب برداشت و نبرد خود را علیه سیاست استعماری آغاز کرد. نواحی ویتنامی رود سرخ دستگیر شد و فرانسویها اعدامش کردند.
نگوین تووآن کار خود را با توصیفها و تصاویری طعنهآمیز از ویتنام کهن آغاز کرد. رمان “پژواک و سایه” او طنینی است از زمانی که بورژوازی از روش فئودالی زندگی سر از خواب برداشت و نبرد خود را علیه سیاست استعماری آغاز کرد. او با زبانی سوفسطائی و مشاهداتی دقیق رفتار آدمی را در این اثر به تصویر میکشد و از زیبائی و پاکی هنر از دست رفته سخن به میان میآورد، او حتی از هنر چای نوشیدن و گردن زدن نیز حرف میزند.
نگوین تووان در کتاب دوم خود به نام “به افتخار خودم” به شرح زندگی خود میپردازد. از طعنه و سخریه درمیگذرد و با زبانی تلخ به انتقاد از خود میپردازد. در صحنهای از آماده کردن خود برای خودکشی حرف میزند. شب هنگام با تپآنچه خود به پارک میرود. کنار دریاچه میایستد و فریادهایی از دور به گوشش میرسد. در دریاچه انعکاس چهره خودش را میبیند: چهرهی یک روشنفکر که از خود مأیوس شده. تپآنچه را بالا میبرد اما در همین موقع بار دیگر فریادهائی از خیابآنها به گوشش میرسد. زندگیاش بیمعناست، آن گلولهای که لحظهای بعد به زندگیاش پایان میدهد نیز بیمعناست؛ و فریادهائی که در شهر طنین افکنده. حتی فکر خودکشی هم نمیتواند شأن و بزرگیای به او بدهد.
نگوین تووان به خاطر فردگرائی و زیباپرستی درگیر انقلاب میشود. همانند دیگر نویسندگان که آثارشان نیروی زیست را ابقا میکنند، او نیز بر اثر حوادث تغییر شکل میدهد. او که زمانی اوقاتش را در بازتاب دادن رنجوری و پریشانیهای خود ضایع میکرد، اکنون در فعالیتهای ارتش آزادیبخش کشور خود شرکت میکرد. ناگهان زمانی فرارسید که نتایج کوشش دورههای ده ساله پدیدار گشت. اقدامات مقدماتی، تحمل و پایداری گروهها، نقشهآفرینیهای دقیق تشکل دادن نیروهای مسلح مقاومت اکنون وارد مرحلهای از اعمال جدی گردید.
نگوینهای تونگ در میان درامنویسان جدید، کسی است که اواز و مکالمه در نمایش را رها کرد. نخستین نمایشنامه او وونهوتو به هنگام اشغال ویتنام به وسیلهی ژاپنیها به رشتهی تحریر درآمد که این داستان را در خود دارد: در ویتنام کهن که ستمگری بر آن حکومت میراند، معمار مشهوری زندگی میکند. امپراطور به او مأموریت میدهد تا قصری بسازد که برتر از تمام دژها و قصرها باشد. معمار در تقبل این طرح مردد است، چراکه میداند ساختن چنین قصری از لحاظ رنج و مالیات چه بر سر مردم خواهد آورد. امپراطور ستمگر معمار را تهدید میکند که اگر خواسته او را برآورده نکند، سرش را خواهد برید. معمار تسلیم نمیشود. اما بعد امپراطور برایش توضیح میدهد که این قصر را برای خودش نمیخواهد، بلکه برای سعادت تمام ملت است. اکنون معمار متقاعد میشود که قصر را بسازد. تمام صنعتگران و کارگران را از تمام بخشهای شهر فرامیخواند. ساختن قصر سالها به طول میکشد تا به اتمام برسد؛ باج و خراجهای فراوانی به زور از مردم گرفته شد، بدبختی و فلاکت و گرسنگی انسآنهای بینوا را به ستوه میآورد و شهر را در خود میگیرد. وقتی سرآنجام ساختن قصر به اتمام میرسد آشوب و بیقراری رخ نشان میدهد. مردم به قصر یورش میبرند، آن را به آتش میکشند، و امپراتور را بیرون میرانند. اما درباره معمار قضاوت میکنند که مقصر و مجرم اصلی اوست. از اینرو به مرگ محکوم میشود و معمار با میل تن به این مجازات میدهد تا سر از بدنش جدا کنند.
پس از این نمایشنامه، روشنفکرانی که رخصت میدادند تا حاکمان آنان را بخرند و منافع مردم را نادیده بگیرند، یعنی هنرمندانی که آثارشان به مردم کمکی نکند، به خود آمدند و پند گرفتند.
نگوینهای تونگ نمایشنامه دیگری به نام باسون نوشته است. باسون یک منطقه کوهستانی در شمال ویتنام است که مهد اولیه فرهنگ و تمدن این سرزمین است و مردم با هر پیشه و حرفهای و در هر سطحی از مقام اجتماعی که بودند به گرد هم امدند و به عملیات پارتیزانی پرداختند. از همینجا ویتنامینها بر ضد نیروی استعماری ژاپنی-فرانسوی یورش بردند.
یکی دیگر از آثار نگوینهای تونگ “آنهائی که در وطن ماندند” نام دارد. شخصیت اصلی آن، دکتری است که نمیتواند بدرستی تصمیم بگیرد. او هنگام جنگ آزادیبخش در نیمه راه انقلاب، از انقلاب دست میکشد.