این مقاله را به اشتراک بگذارید
این ساعتِ شنی که به خواب رفته است… سرودهی رُزا جمالی. تهران: نشر چشمه. چاپ اول: تابستان ۱۳۹۰٫ ۱۲۰۰ نسخه. ۷۴ صفحه. ۲۲۰۰ تومان.
اسبهاییست که بیوقفه در خونم میخوانند
آن اسبها که یاران خونی مناند
این شکلها به شعاع آن منحنی بستهاند
درخت ساکنیست
که بر اشکوبهها ریشه کرده است.
پشت جلد کتاب
بخشی از خاطرات آدمی همیشه به وهم آمیخته است. شبیه این خانهای که به عشقهها پیچیده است و سالهاست محصورمان کرده. هیچوقت باورم نمیشد سالها زندانی این خانه شوم و عشقی که قریب به یک دهه از آن گذشته است، مرا محصور دیوارهای جادوییاش کند. همیشه از کودکی به عمارتی دل بسته بودم که از درون قفل میشد و از بیرون ناپیدا. به شاهزادهای دل بسته بودم که نقابی بر چهره داشت و کسی نمیدیدش.
به یگانه یار و یاورم در این همه سال؛
محمدرضا نظامشهیدی.
تقدیمنامه کتاب
شاعر در کجای جامعه قرار گرفته است؟ بعضیها میگویند در دلِ جامعه اما اگر بخواهیم بگوییم شاعری از جامعهاش بریده و منزوی، در جزیرهی ذهنیِ خودش زندگی میکند، رُزا جمالی بهترین نمونهاش خواهد بود. شاعری که در دههی هفتاد با دفترهای شعر عجیبوغریب خودش درخشید و هر چند سال یک بار، دفتری را منتشر ساخت حالا با «این ساعتِ شنی که به خواب رفته است…» برگشته تا خوابهایش را تعریف کند. شعرهایی جلوی روی خواننده بگذارد که انگار شاعرشان به خوابی عمیق فرو رفته است و این خواب، بر سرتاسر هویت کلامی او موج گرفته و او به وهمی رسیده که از یک سو سرتاپا شخصی و خصوصی است و از سویی دیگر، او را در بازیهای کلامی رها کرده است که کلاماش را گیج، سردرگم و منگ بر جای گذاشته است.
اما رُزا جمالی آنقدر باهوش هست که کلاماش را یکجا تقدیم خیالها و اوهام نکند. او دست به بازنویسی خروشهای ذهنیاش میزند و میگذارد تا کلمات، در چهارچوبهای بستهی شعر معاصر جای بگیرند. او از سادهنویسی گریزان است و در عین حال، تلاش میکند تا نوعی از سادگی در شعرش وجود داشته باشد. او از سختنویسی هم گریزان است ولی شعرهایش سخت باقی میمانند چون کلامِ او، کلامی درونیست که از عمق وجود شاعر بیرون میریزد. او میخواهد حرفهایی بزند که لبریز از ارجاعاتی درون متنی هستند که ارجاعشان به وجود و هستی خودِ او باز میگردد. در این میان، جایگاه خواننده کجاست؟
خوانندهی شعر رُزا جمالی، خوانندهایست که بااحتیاط سراغ او میرود (مگر آنکه آشنایی قبلی با شعرهای او نداشته باشد و صرفاً با اعتماد به نشر چشمه، سراغ خوانشِ کلمات جمالی برود) و میداند که با مرزهای مشخصی روبهرو خواهد شد: شعرهایی که تلاش میکنند فراتر از مرزهای شعر سپید امروز ما حرکت کنند اما هنوز نمیتوانند مسالهی خواننده را مدِ نظر خود داشته باشند. این شعرها به امیدواری انتشار نوشته نشدهاند بلکه بیشتر به امید بایگانی لحظههای شخصی، جمع شدهاند. انگار جمالی مجموعهای مفصل از نوشتهها داشته و چند نمونهی محدود از دلِ آنان بیرون کشیده شدهاند تا مجموعهای کمبرگ شکل بگیرد که رُزا جمالی را از درون هویتِ وجودیاش مقابل چشمانِ خواننده قرار میدهد:
تمام روز سردرد کلافهام کرده بود
شاید خونی از من رفته بود
که طاقتم به کوه بسته بود
و از نخِ باریکی گذر نمیکرد.
خونی که سالهاست جویدهام
و رگهایی که از جسمم گریختهاند
این یاختهها که از من فرار کردهاند.
همان جرعهای که زیر پوست جذب نمیشود،
و کافئین که داشت با ضربانش یکریز بر کتفم سفت
میشد
به شیری آمیخته بود که موهام را
شسته بود و رفته بود…
زندگی گیاهیام؛
این روزها
این همه برگ که در رگهام سست شده است
به کرختی کوه پهلو میزند
کمخونیات را به برگها ببخش!
به موازات سبزینهها بایست!
و خوابم میگیرد…
بخشی از شعر «زندگی گیاهیام»، صفحات ۳۹ و ۴۰ کتاب
«این ساعت شنی…» یکی از جدیدترین دفترهای مجموعهی «جهان تازهی شعر» است که یک سالیست توسط نشر چشمه منتشر میشود. این مجموعه تلاش میکند تا زیرنظر گروس عبدالملکیان و علی مسعودنیا، دفترهایی از شعر معاصر ایران منتشر کند که از یک سو، سنت شعر سپید را سرزنده نگه دارند و از سویی دیگر، گزیدهای از جدیدترین شعرهایی شاعری جدید (یا نامآشنا باشند). تلاشیست در خورِ تحسین. نشر یونیفرمی خاص و متمایز هم برای انتشار شعرها انتخاب کرده است که طرفداران (و بیشتر) مخالفان خود را دارد. خیلیها میگویند این یونیفرم خوانش شعرها را سخت کرده است (درست نمیفهمی شعر کجا شروع و کجا تمام میشود) و از سویی، این یونیفرم فضای سفید زیادی (تقریباً نیمی از هر صفحه) باقی گذاشته که میتوانست با کم کردن آن، جایی برای حضور شعرهایی بیشتر باز گذاشت.
با تمام این حرفها و با تمامی انتقادها، «این ساعت شنی…» یکی از بهترین دفترهای مجموعهی «جهان تازهی شعر» است. مجموعهای که میتوانست خیلی بهتر از این شود ولی خوب… شعر سلیقه است، انتشار شعر سلیقه است و خوانش شعر سلیقه است. باید به نشر چشمه بابت تلاشهایش در حفظ انتشار دفترهای شعر (به خرج ناشر) تبریک گفت و باید به رُزا جمالی بابت کتاب جدیدش تبریک گفت هرچند که…
…
شبیه گزنهای به چسبندگی زمین وابستهام
خرچنگها و اجرام آسمانی از کورهی واحدی
سُریدهاند
و بر این محیط گرم توفانیام
ذرات تجزیه میشوند
و بارانهای سیلآساست
و بارانهای سیلآساست…
بر اقیانوس منجمد شمالی، جزیرهایست گرمسیری
که منم
(علیرغم آنچه گفتم نیازی به محاسبه نیست!)
محدودهایست که از پیش تعیین شده است
و اما فشارسنج کار نمیکند
در امتداد این خط گُمَم، انگار معتدلم
و جنگلهای گرمسیری که تو ساختهای از من
پوست تنم را تیره کرده است.
…
بخشی از شعر «بر این منطقهالبروج استواییام»، صفحات ۱۰ و ۱۱ کتاب