این مقاله را به اشتراک بگذارید
حمید رضا امیدی سرور:
نزدیک به چهل سال پیش وقتی بهرام صادقی در گفتگویی اشاره کرد که در میان آثار ادبی بیش از همه به رمانهای پلیسی علاقمند است، بسیاری از این حرف او متعجب شدند (احتمالا اگر گفته بود به آثار فاکنر یا آلن ربگریه – که تازه شناخته شده بود- خیلی علاقه دارد، نه تنها کسی تعجب نمیکرد، خیلی هم منطقی به نظر میرسید)؛ چند سال قبل از آن نیز وقتی عبدالله توکل رمان شاهین مالت (یکی از آثار ارزشمند گونه پلیسی جنایی) اثر دشیل همت را ترجمه کرد و به صورت پاورقی در کتاب هفته (اوایل دهه چهل)، از جمله مجلات جریان ساز و ارزنده ادبی دوران خود، به چاپ سپرد ترجیح داد پای این ترجمه اسم مستعار (تحت عنوان ضمیر) بگذارد، کاری که در آن دوران رایج بود و معمولا وقتی مترجمان مطرح اثری سفارشی یا پایین تر از سطح معمول کارهای خود را بدست میگرفتند، بدان روی میآوردند؛ و جالب اینکه بسیاری از داستانها و ترجمههای منتشر شده در کتاب هفته بعدها در قالب کتاب نیز منتشر شدند، اما مترجم شاهین مالت هیچ وقت به صرافت آن نیفتاد که این اثر را در قالب کتابی مستقل منتشر کند.
اینها تنها نمونههای انگشتشماری بود از ماجرای کمتوجهی به ادبیات پلیسی جنایی در این دیار که ریشه در تلقی عمومی آن در خارج از مرزهای ایران داشت. هرچند بعد از مدتی، در دیگر کشورها ماجرای دست کم گرفتن ادبیات پلیسی جنایی ماجرایی تمام شده به نظر می رسید(۱)، اما در ایران این مسئله ادامه یافت تا اینکه ده پانزده سال پیش تابوی آن با ترجمههای کریم امامی شکسته شد. البته کریم امامی هم برای این منظور به سراغ چهرهی برجسته و کلاسیک ادبیات جنایی (آرتورکنان دویل) رفت و با این حال علیرغم رویکرد حرفه ای برخی مترجمان در سالهای بعد در ترجمه و معرفی نمونه های ارزنده این نوع ادبیات، همچنان ته مانده آن محسوس است.
شاید اشاره به این نکته خالی از لطف نباشد که انتشارات روزنه کار در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد در اقدامی در خور تحسین چند نمونه از آثار برجسته ادبیات پلیسی جنایی امریکا را با ترجمه هایی شایسته با تیراژهایی بالا ۳۳۰۰ تا ۵۰۰۰ نسخه (البته این کار با توجه به کشش بازار کتاب چندان سنجیده نبود!) منتشر کرد، اما برخلاف انتظار ناشر استقبالی از این کتابها نشد و تا سالها بعد این کتابها در قفسه کتابفروشی ها خاک خورد و نهایتا به حراجی های کتاب راه یافت و متاسفانه همین مسئله سبب شد که ناشر تمایلی به ادامه کار نشان نداده و از تداوم انتشار آثار پلیسی جنایی منصرف شود.
با این اوصاف باید گفت، اگر چه ادبیات پلیسی جنایی در کشور ما در دورههایی بسیار هم خواننده داشته، اما جدی نگرفتن آن در میان مترجمان، منتقدان و یا خوانندگان این آثار، به مراتب حادتر از دیگر کشورها بوده است و حاصلش هم این شده که لااقل تا ده پانزده سال اخیر، به ندرت مترجمان قابل و توانا سراغ این گونه رفتهاند، کم توجهی منتقدان هم باعث شده که در میان خیل نقدهای ادبی کمتر شاهد نقد بررسی آثار جنایی باشیم، این مسئله در میان مخاطبان جدی ادبیات هم بدین گونه نمود داشته است که بسیاری از نهایتا از کنار ادبیات پلیسی جنایی به عنوان اثری صرفا سرگرم کننده و کم مایه عبور کرده و ترجیح دادهاند برای اینکه کسر شان نباشد، صدای آن را اصلا درنیاورند!
در یک نگاه کلی حکایت ادبیات جنایی در کشور ما در چند محور قابل بررسی ست: ۱- در حوزه ترجمه (نخست تاریخ ترجمه آثار پلیسی جنایی به فارسی و دوم ترجمه این آثار در سالهای اخیر)؛ ۲- رماننویسی پلیسی جنایی در ایران و ۳- نقد آثار پلیسی جنایی و همچنین مقالات یا کتبی که به نقد و بررسی این گونه اختصاص داشته اند.
پیش از این در«مد و مه» در نوشتهای باعنوان طپانچه من سریع است مروری بر سیر ترجمه این آثار در سالهای دور داشتهایم، در نوشته حاضر نیز اشارهای گذرا داریم به چند و چون ترجمه و انتشار این آثار در سالهای اخیر و نهایتا در دو یادداشت دیگر به سیر رمان نویسی پلیسی جنایی در ایران و همچنین منابع تئوریک درباره این ژانر( به زبان فارسی) خواهیم پرداخت.
چند سالیست که دوباره شاهد رونق انتشار آثار پلیسی جنایی هستیم، قریب پانزده سال یعد از انتشار سری کتابهای سیاه توسط نشر طرح نو که با ترجمههای کریم امامی از آثار آرتور کنان دویل آغاز شد و با انتشار آثاری از نویسندگان دیگر ادبیات پلیسی جنایی همچون ریموند چندلر، دشیل همت، ژرژ سیمنون، آگاتا کریستی، پی دی جیمز، بوالو – نارسژاک و… ادامه پیدا کرد ، حالا شاهد انتشار آثار پلیسی جنایی در سریهای گوناگونی توسط ناشرانی همچون: هرمس، جهان کتاب، نگاه، خجسته، مرارید، هزار افسان، نیلوفر، چشمه، ترانه، و… هستیم که این اقبال نشان از رونق دوباره این آثار در بازار کتاب ایران دارد، هرچند که تیراژهای این آثار اغلب هزار تا هزار وپانصدتاییست، اما بازهم امیدوارکننده است.
ناگفته نماند که انتشارات طرح نو در میانه دهه هفتاد با قول هر ماه یک کتاب سیاه کارش را آغاز کرد، اما بعد از مدتی ظاهرا به دلیل عدم استقبال از این کار منصرف شد و نه تنها عنوان تازهای به بازار نفرستاد بلکه به جز ترجمههای کریم امامی (و یکی دو عنوان دیگر) بقیه این آثار را هم تجدی چاپ نکرد، اما حالا متاثر از این رونق نسبی، لااقل همان عناوین سابق را دوباره تجدید چاپ کرده و یا انشارات نگاه در سری کتابهای پلیسی جنایی خود در کنار چند عنوان تازه به سراغ معدود رمانهای جناییای رفته که با ترجمهای مقبول در گذشته دور توسط سازمان انتشارات جیبی منتشر شده و مدتها بود که دربازار نایاب محسوب میشدند.
با وجود اینکه رونق دوباره ادبیات جنایی و انتشار پی درپی این آثار برای علاقمندان جدی این آثار دلگرم کننده است، اما رویکرد اغلب این ناشران نشان از خلاء یک کار حرفهای و کارشناسانه دارد. از همین رو شاهد هستیم که اغلب این ناشران در همان دور تکراری ترجمه و انتشار آثار آرتور کنان دویل و آگاتا کریستی و در بهترین حالت ژرژ سیمنون افتادهاند، چنان که گویی ادبیات جنایی نمایندگان شایسته دیگری جز این نویسندگانِ البته مهم (اما نه انقدر که آثارشان چندباره ترجمه شود) نداشته است.
البته در این میان شاهد نمونههایی هم هستیم که حکایت از کاری کارشناسانهتر دارند، همچون سری نشر جهان کتاب که به همت عباس آگاهی به طور پیوسته و مرتب به انتشار عناوین تازه پرداخته و لااقل به سراع نویسنده هایی رفته که یا پیش از این از آنها آثاری منتشر نشده (همانند شارل اگزابریا) و یا کمتر ترجمه شده (همانند بوالو – نارسژاک و جان لوکاره) ، نشر نیلوفر به همت کاوه میر عباسی که اگر چه تداوم چندانی نیافت اما لااقل در همین عناوین محدود به سراغ چهرههای کمتر شناخته شده رفته و در هریک از این کتابها مقالهای نیز به معرفی این نویسندگان اختصاص یافته است.
آثار منتشر شده در این چند سال اخیر نشان از توجه عمده به ادبیات پلیسی جنایی از نوع اروپاییاش (۲) و غفلت از ادبیات پلیسی جنایی امریکا دارد، در حالی که اعتلای اعتلای ادبیات پلیسی جنایی به میزان بسیار زیادی مدیون رمان پلیسی امریکا (هارد بویلد) است و رمانهای قابل توجه بسیاری در میان آثار نویسندگان ادبیات پلیسی جنایی امریکا و بهویژه مکتب بلک ماسک دیده میشود. با وجود این متاسفانه هنوز بسیاری از این نویسندگان ناشناخته ماندهاند و حتی نویسندگان مهمی چون ریموند چندلر و دشیل همت، باوجود کوچک بودن کارنامهشان آثار منتشر نشده متعددی دارند. البته بیشترین توجه به این ادبیات (هارد بویلد) صرف نظر از نمونههای پراکندهای که گهگاه شاهد انتشار آن بودهایم، از سوی نشر هزار افسان به همت حسن زیادلو بوده که درکنار ترجمه هایی از دشیل همت و ریموند چندلر و الری کویین برای نخستین بار آثاری از ارل استنلی گاردنر را نیز به فارسی برگردانده (۳).
سرانجام سخن اینکه هیچ بد نیست که تمامی آثار نویسندگان شاخصی چون کنان دویل، آگاتا کریستی و یا ژرژ سیمنون (که دو نویسنده آخر بسیار هم پرکار بودهاند) به فارسی برگردانده شوند، اما چه خوب است وقتی ناشری تمرکز خود را روی این کار گذاشته لااقل ناشران دیگر از رفتن به سراغ این آثار صرفنظر کنند، و این گونه نباشد که شاهد باشیم برخی رمانهای زیر متوسط آگاتا کریستی چندباره ترجمه و منتشر شوند، آن هم در شرایطی که کم توجهی به ادبیات پلیسی جنایی باعث شده نویسندگان بسیاری ناشناخته باقی بمانند. چرا که در کنار نویسندگان امریکایی در میان نویسندگان برجسته ادبیات جنایی در اروپا هستند کسانی که یا هنوز آثارشان به فارسی ترجمه نشده و یا آثارشان در گذشتههای دور با کیفیتی نازل و البته به شکلی مخدوش منتشرشده و ضرورت ترجمه مجدد آنها احساس میشود؛ موریس لبلان، گاستون لرو، دروتی سایرس، لسلی شاتریس، هوراس مک کوی و… از جمله مطرحترین این نویسندگان محسوب میشوند.
پینوشت:
۱- خلاصه اینکه روزگاری بود که ادبیات جنایی به عنوان ژانری برخوردار از کیفیت ادبی و هنری در نظرگرفته نمی شد، البته این دوران سپری شد و رفته رفته کار به جایی رسید که برخی نویسندگان شاخص این جریان را با آثار نویسندگان بزرگی چون همینگوی و فاکنر هم قیاس میکردند. سیر ارتقاء ادبیات پلیسی، حکایتی شنیدنی دارد که در نوشتهای جدا گانه به آن خواهیم پرداخت.
۲- هرچند که در این میان نیز همچنان جای نویسندگان بسیار مهمی همچون: دوروتی سایرس، موریس لبلان، گاستون لرو و… خالیست.
۳- البته زیادلو نیز گاه دچار اپیدمی ترجمه ژرژسیمنون و آگاتا کریستی شده تا از زبان انگلیسی این آثار را که به فرانسه نوشته شده اند به فارسی برگرداند وای کاش زیادلو به دو نکته توجه جدی داشته باشد نخست دقت در حک و اصلاح و ویرایش ترجمه هایش و دیگری معطوف شدن روی ترجمه هارد بویلدها که میتواند کارش را موجه و شناسنامه دار کند.
انتشار در «مد و مه»: دهم فروردین ۱۳۹۱