این مقاله را به اشتراک بگذارید
در هوای نوستالژی، بخش تازهایست در «مد و مه»، در بر گیرنده هر آنچه رنگ و بویی از نوستالژی دارد، در حوزه فرهنگ و هنر، جذابیت این بخش در تنوع و پراکندگی موضوعاتی ست که می توانند دستمایه اش باشند. امید آنکه مقبول اهل فرهنگ و هنر مخصوصا از نوع گذشته بازهایش بیفتد، که یکی از گرفتار ترین آدمها در گذشته خود من هستم…(حمید رضا امیدی سرور)
این بخش را با انتشار تصویر و متن وصیتنامه نیما یوشیج (علی اسفندیاری) شروع می کنیم. نکته جالب در این وصیت نامه اشاره نیما به شاعرانیست که به پیروی از او شعر می گفته اند، او دلش نمی خواهد هیچ یک از این جماعت در کار انتشار آثار بازمانده از او دخالتی داشته باشند. گذشته از این ماجرا جالب است یاد آوری دعواهای سیروس طاهباز و شراگیم یوشیج (پسر نیما) بر سر انتشار آثار بازمانده از نیما، در حالی که خود او هیچ اشاره ای به این دو نکرده بوده!
نیما در ۲۱ آبان ماه ۱۲۷۶ به دنیا آمد و در ۱۳ در ماه ۱۳۳۸ در گذشت.
وصیتنامه
امشب فکر می کردم با این گذران کثیف که من داشتهام-بزرگی که فقیر و ذلیل میشود، حقیقتا جای تحسر است. فکر میکردم، برای دکتر حسین مفتاح چیزی بنویسم که وصیتنامه من باشد.
باین نحو که بعد از من هیچکس حق دست زدن به آثار مرا ندارد بجز دکتر محمد معین اگرچه او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند-ضمنا دکتر ابوالقاسم جنتی عطائی و آل احمد با او باشند. بشرطی که هر دو با هم باشند- ولی هیچیک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرمودهاند در کار نباشند. دکتر محمد معین که نسل صحیح علم و دانش است کاغذ پارههای مرا بازدید میکند. دکتر محمد معین که هنوز او را ندیدهام مثل کسی است که او را دیدهام.
اگر شرعا میتوانم قیم برای ولد خود داشته باشم دکتر محمد معین قیم است. ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد -اما ما در زمانی هستیم که ممکن است همه این اشخاص نامبرده از هم بدشان بیاید. چقدر بیچاره است انسان.
انتشار در مد و مه: دی ماه ۱۳۹۲