این مقاله را به اشتراک بگذارید
حسین پاینده در جلسه نقد داستان آلاحمد:
جلال از روشنفکران باوجدان ایرانی است
حسین پاینده در نقد داستان «خدادادخان» گفت: این داستان آلاحمد انتقادی به روشنفکران ایرانی است. روشنفکران ما عموما با مفهوم روشنفکری فاصله داشتهاند اما معدود افراد باوجدانی چون آلاحمد هم در تاریخ روشنفکری ایران وجود دارند.
جلسه نقد و بررسی داستان «خداداد خان» نوشته جلال آل احمد به عنوان دومین جلسه از سری نشستهای بازخوانی داستانهای شاخص معاصر ایران و سی و دومین نشست از سری نشستهای ادبی باشگاه کتاب تهران، شنبه شب ۵ اسفند با حضور حسین پاینده در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
پاینده در ابتدای این مراسم گفت: داستان «خدادادخان» داستانی از آل احمد است که تا به حال زیاد دیده نشده و مورد بررسی قرار نگرفته است. در پایان این جلسه میخواهیم به این جمع بندی برسیم که این داستان چرا دیده نشده است و سالهاست که از طرف جامعه روشنفکری ایرانی نسبت به آن شاهد بی توجهی هستیم. به هر حال مقاومت روشنفکران ایرانی مقابل چنین داستانی حتما دلایلی دارد.
وی افزود: یک جلسه نقد ادبی اگر بتواند مبانی ادبی یک متن را مشخص کند، باید بتواند به چنین پرسشهایی هم پاسخ بدهد.
پاینده با اشاره به راهاندازی جلسات نقد داستانهای کوتاه ایرانی گفت: این جلسات به این دلیل راهاندازی شدند تا منتقدان جوان فرصت نقد کردن داشته باشند. چون به هر حال امروز دیگر نوبت جوانترهاست. چندین بار هم تاکید شده است که هرگونه برداشت و استنباط شخصی، چیزی غیر از نقد ادبی است. امروز همان طور که مطالبات مردم جامعه بالا رفته و در صورت بروز کوچکترین اشکالی، آن را با مسئولان یا صفحات مجلات و رسانهها مطرح میکنند، مطالبات و خواستههای اهل ادبیات هم بالا رفته است.
این منتقد ادبی ادامه داد: به نظرم در حوزه مطالعات ادبی، امروز به سمتی حرکت میکنیم که مطالباتمان را به صورت جدی مطرح کنیم و از منتقدان بخواهیم که قانونمند و در چارچوبی مشخص نقد کنند.
در ادامه مینا کواشی منتقد جوان این نشست به نقد و بررسی داستان «خداداد خان» پرداخت. کواشی دبیر ادبیات فارسی است که در کنار پاینده دقایقی درباره این اثر و نقد آن به سخنرانی پرداخت.
داستان «خداداد خان» یکی از ۹ داستانی است که به قلم جلال آل احمد در مجموعه داستان «زن زیادی» به چاپ رسیده است.
«خداداد خان» داستان شخصیت محور است
در ادامه این مراسم پاینده گفت: در یک تقسیم بندی کلی میتوانیم بگوییم داستان کوتاه دو نوع دارد و یا گونه موقعیت یا رویداد است و یا داستان شخصیت است. «خداداد خان» از گونه دوم است و یک داستان شخصیت است. یعنی تصویری دقیق و جامع الاطراف از یک شخصیت به خواننده میدهد. در داستانهای موقعیت، این پی رنگ و طرح است که اهمیت دارد در حالی که در داستانهای شخصیت، واقعه خاصی رخ نمی دهد و آن چه ارائه میشود، توصیفی همه جانبه، جسمانی و روانی از یک سنخ اجتماعی یا تیپ است. معمولا در داستانهای شخصیت، یک شخصیت سنخی و تیپیک در مرکز و کانون داستان قرار میگیرد.
وی ادامه داد: پس واقعه در داستان «خداداد خان» مهم نیست. نکته دیگری که درباره این داستان وجود دارد، این است که با طنزی قوی نوشته شده است. اگر آثار نویسندهای چون بهرام صادقی را بخوانید، چنین چیزی را به عنوان روال خواهید یافت. اما طنز در نوشتههای آل احمد همیشگی نبوده و همیشه بروز نداشته است، ولی الحق، هرگاه که بروز داشته، خوب بوده است. این داستانش هم از نظر طنزی، بسیار خوب است. طنز جاری در «خدادادخان» بسیار گزنده و همراه با آیرونی است.
نویسنده مجموعه کتابهای «داستان کوتاه در ایران» گفت: گفته میشود مهمترین تصمیمی که نویسنده داستان کوتاه باید بگیرد این است که بهترین زاویه دید را برای روایت داستانش انتخاب کند. بنابراین ممکن است بهترین طرحهای داستانی به واسطه استفاده از زاویه دید نامناسب، خراب شوند. اما زاویه دید در داستانی که پیش رو داریم، به خوبی انتخاب شده است چون آدمِ _ به قول آل احمد _ گنده دماغی چون خداداد خان اگر قرار بود داستان را روایت کند، در بسیاری از مقاطع خود را در موضع توجیه قرار میداد و نیازی هم نمی دید که خیلی از مقاطع داستان را توضیح دهد. در حالی که زاویه دید بیرونی در این جا، میتواند بسیار برملاکننده باشد.
پاینده ادامه داد: در لحن راوی داستان آیرونی وجود دارد. در این زمینه عنصر لحن به خوبی به آل احمد کمک کرده است. لحن راوی به ظاهر محترمانه است و اساعه ادبی در آن به خداداد خان نمی شود اما زیر پوست آن، انتقادی گزنده وجود دارد. به این نکته هم اشاره کنم که بدترین داستانها، همان داستانهایی هستند که مستقیما اشاره میکنند که آدمی چون خداداد خان فکر میکند روشنفکر است ولی نیست. آل احمد چنین کاری نمی کند و از همان عنصر لحن استفاده میکند. بنابراین در جمع بندی بحث تا این جا باید بگوییم که آل احمد طنز را به جا به کار برده است و زاویه دید مناسبی برای روایت داستانش انتخاب کرده است. حالا کمی هم به متن داستان بپردازیم.
مولف کتاب «رمان پسامدرن و فیلم» گفت: این داستان راجع به روشفنکر سنخی ایرانی است. وقتی از واژهای چون روشنفکر استفاده میکنیم، یک مفهوم غیر ایرانی را به کار برده ایم. میشل فوکو میگوید انسانها توسط زبان برساخته میشوند. یعنی کاربرد و ما به ازای مادی و بیرونی واژههاست که به کار انسان میآید و اگر فرهنگستانهای زبان با این تصور که تصویب فلان واژه به بازکردن افق فکر مردم میانجامد، واژه گزینی کنند، اشتباه کرده اند. به عنوان مثال اگر ما ندادیم حقوق کودک چیست و صد بار هم این عبارت را از متون مختلف ترجمه کنیم، باز هم متوجه مفهوم اصلی آن نخواهیم شد. بنابراین اگر واژهای ما به ازای مادی یا ترکیب زبانی نداشته باشد، فایده و کاربردی نخواهد داشت. به این ترتیب اگر صدها بار از حقوق کودک دم بزنیم یا درباره پاکیزگی محیط زیست سخنرانی کنیم در حالی که گفتمانی به نام حقوق کودک یا محیط زیست وجود ندارد، کاری از پیش نرفته و این واژهها اصطلاحا جا نمی افتند.
واژه روشنفکر را داریم اما این کلمه در کشورمان عمق و مفهوم ندارد
این منتقد افزود: همه این مسائل را گفتم تا به این جا برسم که ما به لحاظ زبانی، واژه روشنفکر را داریم ولی از نظر عمق و مفهوم در فرهنگ خود، آن را نداریم. روشنفکر در فرهنگهای دیگر یعنی فردی که پیشگام جامعه است، در بند و مجیزگوی قدرت حاکمه نیست و نمی تواند از حاکمیت امتیاز بگیرد و پوز بدهد که من روشنفکرم. چنین فخرفروشی ای، از نوع جهان سومی است. روشنفکر وطن فروش نیست، آینده نگر است ولی با ریشههایش ارتباط دارد. روشنفکر اصالت دارد و نباید رفتاری را در پیش بگیرد که با اصولش تناقض دارد. اما وقتی به جامعه روشنفکری ایرانی نگاه میکنیم، اغلب با نمونههایی روبرو میشویم که خلاف این موارد را نشان میدهند.
وی گفت: جامعه روشنفکر ایرانی چند سال پیش از انقلاب مشروطه متولد شد. از آن زمان به بعد اکثر کسانی که روشنفکر نامیده میشدند، همگی ادعای ضد دیکتاتوری داشتند و همیشه نشان میدادند که با حاکمیت مشکل دارند اما در درون خودشان، برخوردهایی سرکوب گرایانه و دیکتاتورمعابانه داشتند. پس ما واژه را داریم ولی مفهوم را نداریم. به نظرم روشنفکری که به اصول و مردم کشورش خیانت کند، روشنفکر نیست؛ روشنفکری که به نیازهای جامعه اش توجه نداشته باشد، روشنفکر نیست. در عصر رنسانس در اروپا، روشنفکران با این که دیدگاههای متفاوتی داشتند، جامعه شان را میشناختند و برای جامعه خودشان نسخه پیچیدند.
پاینده در ادامه گفت: کاری که آل احمد در «خداداد خان» انجام میدهد، نشان دادن همین موضوع است که روشنفکر در جامعه ایرانی، یک لفظ بدون معنی و بدون کارکرد بیرونی است. این جاست که آیرونی خود را نشان میدهد. یعنی ادعاهای خداداد خان با ظرافت راوی بیان میشود اما از طرف دیگر با زبان طنز، رفتار متناقض خداداد خان با همین ادعاها هم نشان داده میشود.
نویسنده کتاب «درآمدی بر ادبیات» گفت: نمونه بارز این تناقضها، مارکسیستها بودند که میگفتند همه مردم با هم برابرند و شما به عنوان یک کارگر با دیگری برابر هستید اما با اعضای هسته مرکزی حزب برابر نیستید و آنها هستند که باید تصمیم بگیرند. در نتیجه شما به عنوان یک جوان مارکسیست باید بروی و حرفهای رفیقهای هسته مرکزی حزب را روی دیوار با اسپری بنویسی و مقابل گلوله بایستی. وقتی هم که مقابل این نظرگاه مخالفتی ابراز میشد، گفته میشد که تمرکز حزب به هم میخورد. پس باید اعضای هسته مرکزی به جای شما تصمیم بگیرند.
روشنفکران ایرانی، اغلب در داخل گروه دیکتاتور بودهاند
وی گفت: روشنفکر واقعی دیدگاهی دموکراتیک دارد ولی روشنفکر ایرانی، اغلب خود در داخل حزب و دسته، دیکتاتور است. یک نکته دیگر این که نگاه گروهی از روشنفکران ایرانی، طی سالها به آن سوی مرزها بوده است. در این زمینه باید بی تعارف و رو دربایستی به حزب خائن توده اشاره کر که رسما به دستور شوروی و با هدایت سفارت شوروی و نمایندگی ک . گ . ب در ایران کار میکردند. این را برای جوان ترها میگویم. اوایل انقلاب که حزبها و گروههای زیادی تشکیل شده بود، حزبی هم تشکیل شد به نام حزب زحمت کشان. این گروه خود را زیر چتر کشور آلبانی قرار داده بودند و انور خوجه رهبر آن کشور را امام زمان خود میدانستند. جالب است که آلبانی نقطه یا لکهای روی نقشه جهان است و حتی به اندازه یکی از استانهای کشور ما هم نیست. این هم سندی از عقب ماندگی و عدم توسعه یافتگی عقلی ماست و خطاب به این گروه از روشنفکران میگویم که شرمتان باد! در آن سالها گروه دیگری هم بودند که به چین وابسته بودند و طرفدار مائو رهبر چین بودند و اصطلاحا به عنوان مائوئیست شناخته میشدند.
این مترجم همچنین گفت: هر چقدر هم که حاکمیت داخلی انتقاد داشته باشی، باید به عنوان روشنفکر مرز بین وطنفروشی و انتقاد برایت مشخص باشد اما چرا نوکر اجنبی بودن و وطنفروشی؟ رمان «سو و شون» هم همین حرف را میزند. بزرگ علوی هم در داستان «شیک پوش» خود همین حرفها را میزند و فروغ فرخزاد هم در شعری که درباره آن شعر مرز پرگهر است، به این مساله پرداخته است. تولید اثر در طول این سالها به این معنی بوده که حداقل چند وجدان بیدار وجود داشته است که به این گونه روشنفکرها انتقاد کنند. این فقط آل احمد نیست که از این حرفها میزند. روشنفکرهای ما واقعا چنین کارهایی کردهاند. در برخی مقاطع تاریخی روشنفکرها چنین تفکری داشتند که بگذار رفیقمان در زندان بماند تا آدم شود. نمونه بارزش گروه مجاهدین خلق بودند که در خیابانهای تهران رفقای خود را ترور کردند؛ آن هم با اسلحههایی که قرار بود با آنها ساواکیها و مستشاران آمریکایی را بکشند. مشکل این گروه این بود که روزی از خواب بیدار شدند و ناگهان گفتند ما میخواهیم مارکسیست شویم. البته اینها از قبل مارکسیست بودند یعنی مارکسیستهای خجالتی بودند. همین کار را چریکهای فدایی خلق با دوستانشان کردند و به آن تصفیه میگفتند.
پاینده ادامه داد: آل احمد در این داستانش مبالغه نکرده است. او یک مشاهدهگر تیزبین جامعه بوده است و بیتردید باید به عنوان یک جامعهشناس تیزبین مورد بررسی قرار بگیرد. هرچند رشتهاش این نبوده است ولی مانند یک جامعهشناس این جامعه را کاویده است. شخصیت خداداد خان خیلی ادعا دارد که میخواهد جامعه را آزاد کند ولی خودش در منزلش به همسرش ظلم کرده و او را استثمار میکند. این داستان، کتاب «قلعه حیوانات» جورج اورل را به یاد میآورد که در آن وقتی خوکها بر مزرعه حاکم شدند، بیانیهای منتشر کردند که در آن اعلام شده بود همه حیوانات مزرعه با هم برابرند ولی برخی حیوانها برابر ترند. یکی از ویژگیها و خصلتهای خداداد خان هم در کارهای روشنفکریاش این است که از همه کتاب قرض میگیرد ولی نمیخواند و اصلا کتاب امانت گرفته شده را هم باز نمیگرداند. در واقع معضل برنگرداندن کتاب امانت گرفته شده هم یکی از معضلهای بزرگ در کشور ماست.
مولف کتاب «نقد ادبی و دموکراسی» افزود: در ابتدای جلسه گفتیم که میخواهیم به این سوال پاسخ بدهیم که چرا سالهاست به این داستان توجه نشده است. دلیلش این است که به جامعه روشنفکری ایران انتقاد کرده و جامعه روشنفکر ما انتقاد به خودش را نمیپذیرد. به این داستان توجه نشده است چون به «شیک پوش» بزرگ علوی و برخی از شعرهای فروغ فرخزاد توجه نشده است.
آلاحمد از روشنفکران باوجدان ایران است
پاینده در پایان سخنانش گفت: البته حرف من، این نیست که همه اهالی جامعه روشنفکری ما چنین ویژگیهایی دارند و وطنفروشاند. حرف من این است که آل احمد در این داستان یک دید انتقادی دارد. قبل از انقلاب، خیلیها چریک و مبارز بودند و حتی زیر شکنجه هم از آرمانهای خود دست برنداشتند. توجه داشته باشید که من این افراد را با هم یک کاسه نکردم. نظر به این که آل احمد با دید انتقادی این داستان را نوشته است، من مجبورم آن را تحلیل کنم. ما در طول تاریخ روشنفکران با وجدان هم داشتهایم و اینگونه نیست که لغت روشنفکر در کشورمان کاملا مساوی با صفاتی باشد که آل احمد آنها را مورد انتقاد قرار داده است. ما روشنفکر با وجدان هم داشتهایم که قطعا جلال آل احمد یکی از آنهاست. مهر
انتشار در مد و مه ششم اسفند ۱۳۹۱