این مقاله را به اشتراک بگذارید
{در سال ۱۹۹۸ مجموعه کارهایی از هوشنگ گلشیری که شامل شازده احتجاب، مردی با کراوات سرخ، گرگ و چند داستان دیگر بود به زبان آلمانی منتشر شد. عنوان این کتاب «مردی با کراوات سرخ» که توسط آنالیزه قهرمان _ بک فارسی به آلمانی ترجمه شده است. گلشیری در سال ۱۹۹۹ نیز در شهر اوسنابروک آلمان جایزه صلح اریش ماریا دمارک را به خاطر آثار ادبی و فعالیت هایش در جهت حقوق بشر و آزادی بیان دریافت کرد. مقاله ای که ترجمه اش از نظرتان می گذرد ( ترجمه سهراب برازش )بعد از انتشار این مجموعه در آلمان در روزنامه Neuer Zuricher Zeitung چاپ شده بود.}گونه ای از ادبیات شرقی وجود دارد که تنها می تواند به عنوان محصولی شرقی عرضه شود.
برای اینکه ارزش این نوع ادبیات را بشناسیم به نوعی علاقه ویژه یا دست کم شوق مطالعه غیرمتعارفی نیازمندیم. اما آثار دیگری در ادبیات مدرن و کلاسیک مشرق زمین وجود دارد که بعد از خواندن چند سطر از این آثار، درمی یابی که خاستگاه اثر چندان اهمیت ندارد.این آثار را باید متعلق به ادبیات ارزشمند دانست و نیز آنها را باید با همین دید خواند. داستان های هوشنگ گلشیری، نویسنده ایرانی، نیز جزو دسته اخیر است.اگر بخواهیم جنگی از داستان های کوتاه نمونه وار را گرد آوریم، این جنگ بدون اثری از گلشیری کامل نخواهد بود. او استاد این ژانر ادبی است و این استادی، با وجود عجین بودن سبک وی در زبان فارسی، حتی در ترجمه نیز نمود پیدا می کند. دست کم در نگاه اول چنین به نظر می رسد که او به تکنیک داستان گویی بیش از خود داستان علاقه مند است؛ نویسنده این برداشت را ایجاد می کند اگر تنها دیدگاه (point of view) درست باشد، هر چیزی را می شود تعریف کرد. گلشیری برای پیدا کردن این دیدگاه مناسب شم داستانی فوق العاده ای دارد.
رمان کوتاه «شازده احتجاب» که پر حجم ترین متن این مجموعه (مجموعه ترجمه شده به آلمانی) است در سال ۱۹۶۹ منتشر شد و گلشیری را به یکباره معروف کرد. این اثر چیره دستی نویسنده را به خوبی به نمایش می گذارد. اگر چه پیش زمینه این اثر تاریخ منحط و سرتاسر بی رحمی سلسله قاجاریه و بازمانده بی تاج و تخت آن است (این سلسله بین سال های ۱۷۹۶ تا ۱۹۲۵ قدرت را در ایران در دست داشتند و کشور را به قدرت های غربی به حراج گذاشتند)، اما حوادث تاریخی که درصحنه های مختلف به طور مختصر نمود پیدا می کند در برابر بازی ماهرانه نویسنده با اشکال داستان گویی اهمیت چندانی ندارد. همین که خواننده تصور می کند دیدی اجمالی از وضعیت شخصیت های داستان پیدا کرده ، هویت شخصیت ها وضوح شان را از دست می دهد و سطوح زمانی مختلف روال طبیعی شان را از دست داده و درهم می آمیزند. بی جهت نیست که این نویسنده را از این نظر با فاکنر و رب-گری یه مقایسه کرده اند.
پیشرفت ماهرانه
گلشیری در داستان های کوتاهش بی نظیر و در عین حال قابل فهم تر است. داستان «عروسک چینی من» دستگیری پدر یک خانواده توسط ساواک را شرح می دهد. چنین واقعه ای، به خصوص اگر در قلب آن تراژدی نیز نهفته باشد به ندرت ممکن است به ورطه سانتی مانتالیسم سقوط نکند، چه رسد به اینکه از دیدگاه کودکی به قلم در آمده باشد. گلشیری اما از پس این کار دشوار بر می آید، به این صورت که دست به کاری مبتکرانه و غافلگیرکننده می زند: دختر کوچک خانواده با عروسکش تمام صحنه های دستگیری پدرش را تقلید می کند و در این بازی در حالیکه کودک نقش ها را با عروسکش به سرعت عوض می کند، نویسنده به طور ضمنی دشواری های تصویر کردن چنین واقعه ای را نشان می دهد. این داستان پرقدرت که در سال ۱۹۷۳ منتشر شد با وجودی که فاقد کنایه های آشکار سیاسی بود، نظر مفتشان رژیم شاه را به خود جلب کرد و گلشیری به خاطر آن به شش ماه زندان محکوم شد.این مجموعه برگزیده از آثار گلشیری -که داستان هایش بین سال های ۱۹۶۸ تا ۱۹۹۴ منتشر شده است – باز هم آثار غافلگیرکننده دیگری را در خود جای داده است.
داستان «مردی با کراوات سرخ» (۱۹۶۸) که عنوان کتاب نیز قرار گرفته، یکی از سرگرم کننده ترین و در عین حال پیچیده ترین داستان های هجوآمیز در ژانر جاسوسی است که به طور مطبوعی از داستان های پرسوز و گدازی که در همین ژانر به وسیله برخی از نویسندگان آلمانی نوشته شده است خود را متمایز کرده و برمی کشد. علاوه براین ویژگی ادبیات گلشیری در این است که داستان هایش تنها از طریق تکنیک استادانه یا موضوعات بحث انگیز نظر را جلب نمی کنند؛ بلکه مشخصه ویژه آثارش بیشتر فضاهای عجیب و وهم انگیز و گنگی غیر قابل درکی است که ورای تصور و کنش اکثر شخصیت های داستانی اش جاری است. برای گلشیری ادبیات ابزاری است برای شناختن نیروهای غریزی و پنهانی مانند خرافه، خشونت و شهوت. برطبق این نظر بد نبود گلشیری آثارش را «نجات از طریق قلم» می نامید.
رئالیسم جادویی
داستان «گرگ» نیز داستانی معمایی و باورنکردنی است. ماجرای این داستان در روستایی می گذرد. زن جوان و متأهلی که بچه دار نمی شود، دچار افسون گرگ های گرسنه ای می شود که در زمستان اطراف دهکده پرسه می زنند. یک روز برفی و طوفانی بالاخره این زن خانه را ترک می کند و به سوی گرگ ها ناپدید می شود. تأثیرگذاری داستان از طریق کاهش عناصر داستانی حاصل می شود: هیچگونه توضیح و تفسیری داده نمی شود. داستان از نقطه نظر اول شخص جمع (ما) و به صورت خنثی و گزارش گونه روایت می شود و روایت کنندگان تا آخر داستان برای خواننده ناشناس باقی می مانند. انگیزه زن جوان نیز آشکار نمی شود و تنها به حدس و گمان واگذار می شود. اما قدرت کشش و جاذبه حیوانات وحشی، حریص و بی قیدوبند که در هیئت گرگ ها مجسم می شود، به واسطه ایجاز در داستان گویی به وضوح تمام نمایان می گردد.
در این دست از داستان ها، گلشیری رئالیسم جادویی که خاص خود اوست- یعنی گونه ایرانی رئالیسم جادویی – را می پروراند که منبع تغذیه آن باورهای مذهبی شیعه مردم ایران است. این مسئله به ویژه در داستان «معصوم اول» از این مجموعه بارز و چشمگیر است.طبق نظر گلشیری ادبیات نباید تنها درباره واقعیت گزارش بدهد، بلکه باید واقعیت را تحت تأثیر نیز قرار دهد. بدینگونه او در داستان ها و آثار هجو آمیز انتقادی اش موفق می شود تناقضات جامعه مدرن کشورش را به شیوه ای هنرمندانه و قابل قبول بیان کند.اکنون گلشیری نیز بالاخره به جمع نویسندگان برجسته و معاصر ایرانی پیوسته که آثارشان به زبان آلمانی موجود است. علاوه بر این گلشیری این شانس را داشته که مترجم با تجربه ای مثل آنالیزه قهرمان- بک داشته باشد و آثارش در کتابی زیبا و شکیل از سری «کتابخانه جدید شرقی» از انتشارات C.H.beck منتشر شد. اگر اکنون خوانندگان این اثر، همانطور که امید آن می رود، فزونی بگیرند، شاید این تنها آرزویی که بعد از خواندن این کتاب در آدم ایجاد می شود نیز تحقق یابد: در آینده نزدیک امکان خواندن آثار دیگری از گلشیری به زبان آلمانی فراهم شود.