این مقاله را به اشتراک بگذارید
یرواند آبراهامیان، ترجمه: متین غفاریان
یرواند آبراهامیان در سالهای ۱۹۷۸ و ۷۹ در بحبوحه انقلاب، سه گزارش برای مجله MERIP نوشت. دو مقاله بلندتر که نیروهای مخالف شاه و عوامل ساختاری سقوط رژیم او را مورد بررسی قرار میداد، به شکل پرورده شدهتری در کتاب ایران بین دو انقلاب منتشر شده است. اما مقاله اول او که به تحلیل همزمان انقلاب ایران میپردازد و در پایان تابستان ۵۷ منتشر شد، یک گزارش تحلیلی تمام عیار است که تغییرات عمده در روند انقلاب و همهگیر شدن آن را توضیح میدهد. یرواند آبراهامیان به سال ۱۳۴۲ درجه کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه آکسفورد دریافت کرده و پس از مهاجرت به آمریکا موفق به گرفتن دکترای خود، در سال ۱۳۴۸ از دانشگاه کلمبیا شد. آبراهامیان در دانشگاههای پرینستون و آکسفورد به تدریس «تاریخ ایران» پرداخته و هماکنون در کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک (CUNY) به تدریس تاریخ جهان و خاورمیانه مشغول است. سه کتاب از این نویسنده به فارسی ترجمه شده است: «ایران بین دو انقلاب» که دو ترجمه از آن موجود است؛ (ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، چاپ «نشر نی»، دیگری ترجمه کاظم فیروزمند و محسن مدیرشانهچی و حسن شمسآوری چاپ «نشر مرکز»). کتاب «تاریخ ایران مدرن» نیز توسط محمدابراهیم فتاحی به فارسی برگردانده شده است. همچنین «مقالاتی در جامعهشناسی سیاسی ایران» نوشته او توسط «سهیلا ترابی فارسانی» به فارسی برگردانده شده است.
بحران در ایران از جولای [تیر ۱۳۵۷] شدت بیشتری گرفته است. بعد از آرامشی گولزننده که در ابتدای تابستان، در پی سه حلقه ناآرامی به فاصله چهل روز، برقرار شد، رژیم شاه از دوره تازهای از تظاهراتهای عمومی خونین تکان خورده است. در ۲۲ جولانی [۲۰ مرداد] وقتی پلیس به روی دسته عزادار مرگ یکی از شخصیت مذهبی در مشهد آتش گشود، بیش از ۴۰ تظاهرکننده کشته شدند.(۱) هفت روز بعد، عزاداری برای کشتهشدگان مشهد در ده شهر دیگر توسط پلیس و با خشونت متفرق شد. ۷ نفر در تهران کشته شدند. در ۱۱ آگوست [۲۱ مرداد] جمعیت خشمگین در اصفهان در اعتراض به این کشتار به خیابان آمدند، به ساختمانهای دولتی حمله کردند و خواستار آزادی رهبران مذهبی محلی شدند. دولت تا دو روز نتوانست کنترل شهر را به دست بگیرد و این امر تنها زمانی محقق شد که اعلام حکومت نظامی کرد. دست به دامن ارتش شد و بیش ۱۰۰ شهروند غیرنظامی را کشت.(۲) از زمان ۱۹۵۳ [۱۳۳۲] این اولین بار بود که در شهرستان حکومت نظامی اعلام میشد.
یک هفته پس از ناآرامی در اصفهان، تظاهراتهایی در اعتراض به کشتار مردم، بیش از بیست شهر اصلی را در برگرفت. در ۲۲ اگوست [۲ شهریور] ده هزار نفر در آبان در سوگواری ۴۷۷ نفری که در آتشسوزی یک سینما کشته شده بودند، تظاهرات کردند. ساواک متهم است که این سینما را تعمداً به منظور بیاعتبار کردن مخالفان به آتش کشیده است. در ۳۱ آگوست چهل هزار نفر در مشهد به یاد چهلمین روز کشتار مردم در این شهر، دست به تظاهرات زدند. وقتی تظاهرکنندگان شعار «مرگ بر شاه» سردادند، ارتش شلیک کرد و دو نفر را کشت.
در ۷ سپتامبر در یک تظاهرات گسترده در تهران که حدود ۵۰۰ هزار نفر را در برگرفته بود، مردم شعار میدادند «شاه حرامزاده است». «مرگ بر امپریالیسم» و «زندانیان سیاسی را آزاد کنید.»(3) این تظاهرات بزرگترین در نوع خودش تاکنون بوده است. تظاهرات، مردان و زنان را از هر طبقه و شکل زندگی در کنار هم گرد آورده بود. از کارگران بیکار و مهاجران زاغهنشین و کارگران صنعتی و دستفروش تا کسبه و تجار بازار، تا روحانیون و طلاب، تا دبیرستانیها و دانشجویان، تا حقوقدانان و روشنفکران و تحصیلکردههای غرب. تظاهرات طیف وسیعی از دیدگاههای سیاسی- از رادیکالهای اسلامی در راست، لیبرالهای سکولار و اصلاحطلبان میانهرو در جناح میانه، تا سوسیالیستهای تودهای و انقلابیون مائوئیست در چپ- را در خود جای داده بود که حالا بر سرخواست «پایان دیکتاتوری» متحد شده بودند.
روز بعد، شاه حکومت نظامی اعلام کرد، تانکها را به وسط تهران فرستاد و به ارتش دستور داد که به تظاهرات مسالمتآمیزی که در کنار ساختمان مجلس در حال برگزاری بود، آتش بگشایند. BBC که در چنین موقعیتهایی سعی میکند ارزیابی محافظهکارانهای داشته باشد، تعداد کشتگان را ۴۷۵ نفر گزارش کرد.(۴) طی ۴۵ دقیقه خونین، مردمی که کشته شدند از تمام کشتهشدگان تظاهراتها از دسامبر ۱۹۷۷ تا می1978 بیشتر بودند. مهمتر اینکه تهران بعد از ۲۵ سال اولین حکومت نظامی را تجربه میکند.
طبقه کارگر به انقلاب میپیوندد
ورود طبقه کارگر به صحنه، بحران را به شکل جدی، حادتر کرده است. در خلال نوامبر ۱۹۷۷ تا می1978، بخش عمده اپوزیسیون را طبقه متوسط حقوقبگیر و تجاری تشکیل میداد، اقشاری همچون دانشجویان، روشنفکران، معلمان، حقوقدانان، صاحب حرف، تجار خرد، اصناف، کسبه، روحانیون و اعضای بازار. اما از جولای ۱۹۷۸ اپوزیسیون، طبقه متوسطی به واسط سه مشارکت فعال مزدبگیران شهری- کارگران روزمزد، کارگران صنعتی و به خصوص این یکی بسیار قابل اشاره است: کارگران ساختمانی- روز به روز قویتر شده است. اپوزیسیون طبقه متوسطی به همراهی بخش متوسط طبقه کارگر دارد انقلاب میکند.
عوامل اقتصادی در این تغییر نقش داشتهاند. همانطور که فشارهای اقتصادی به خصوص تورم که مخالفت طبقه متوسط را کلید زد، دیگر عوامل اقتصادی خصوصاً رکود صنایع سبب اعتراضات طبقه کارگر شده است. پایان سال قبل، دولت از ترس مخالفت طبقه متوسط، تمام تلاش خود را برای مهار کردن تورم کرد. این سیاست، ناگهان چرخهای بخش صنعت را متوقف کرد: برخی پروژهها تعلیق شدند و برخی دیگر تعطیل شدند. اما مهمترین نتیجه این سیاست، رکود شدید در حوزه مسکن بود. از گزارش بانک مرکزی که در نیمه سال ۱۹۷۸ منتشر شد چنین برمیآید که رشد در بخش صنعت نصف شده است، رشد تولید ناخالص ملی به صفر رسیده است و بخش ساخت و ساز که سال قبل بیش از ۳۲ درصد رشد داشته، امسال تنها ۷ درصد رشد کرده است.(۵) دولت که به عملکردش در «آرام کردن اقتصاد» مینازید، لاف میزد که تورم «مهار» شده است: قیمت خردهفروشی که در سال قبل ۳۵ درصد پرش داشت در سال جاری تنها ۷ درصد رشد داشته است.(۶)
این تغییر سیاست، به جای آنکه نارضایتی طبقه متوسط را آرام کند. به سادگی به نارضایتی طبقه کارگر دامن زد. رکود در بخش صنعتی، موجب بیکاری شد، موقعیت کارگران کارخانهها در چانهزنی را پایین آورد، و در نتیجه میزان حداقل دستمزد را کاهش داد. بنا به گزارش واشنگتن پست، رکود در بخش ساخت و ساز، مزد کارگران غیرماهر را از ۱۰ دلار به کمتر از ۷ دلار در روز رسانده بود.(۷) کارخانجاتی که به نحو مشهودی در دوازده ماه گذشته ساکت بودند، حالا به جایگاه تظاهراتهای بزرگ و اعتصاب بد شدهاند. در اگوست [مرداد] حدود دو هزار کارگر در کارخانه ماشینسازی تبریز در اعتراض به مزد پایین، اسکان بد، و حذف سنواتشان اعتصاب کردند. بیش از ۷۵۰/۱ کارگر نساجی در بهشهر در اگوست اعتصاب کردند. تقاضاهایشان عبارت بود از دستمزد بیشتر، ارتقای محیط کار و آزادی داشتن اتحادیه و ۶۰۰ کارگر تخلیه فاضلاب آبادانی در جولای از سر کار رفتن سر باز زدند. تقاضایشان افزایش ۲۰ درصد دستمزد بود که بتوانند تورم سال قبل را جبران کنند. خبرنگار واشنگتن پست در اواخر اگوست [شهریور] چنین گزارش داد(۸): «امواج اعتراض گسترده اخیر که ایران را در برگرفته است کار تعداد اندکی از مردم است که به تورم، بیکاری، توزیع نابرابر درآمدها، و فساد در سطوح بالا معترض هستند.» به گفته یک تحلیلگر اقتصادی کهنه کار «یک سال پیش نمیتوانستید یکی از این مردم که تظاهرات میروند را پیدا کنید، چون داشتند در بخش شکوفای ساخت و ساز کار میکردند».
شاه نگران از ناآرامیهای تازه سعی کرد میان طبقه متوسط و طبقه کارگر جدایی بیندازد. اعلام کرد که «وحشت سرخ» ایران و «قانون اساسی» را تهدید میکند. قول داد که انتخابات آینده «صد در صد آزاد» برگزار خواهد شد، که ساواک درآینده به شکل دیگری اداره خواهد شد، که سانسور برداشته خواهد شد، که اصناف و سازمانهای صنفی و شغلی دستشان باز خواهد بود، که تمام احزاب سیاسی- به جز حزب توده- قانونی خواهند بود. بعد از آن، در علن، به ایمانش به اسلام تأکید کرد و امتیازاتی به رهبران روحانی داد، به این امید که از نفوذشان برای آران کردن جماعات مسجد رو استفاده کنند.
در ۲۱ اگوست، شریف امامی را به نخستوزیری منصوب کرد، سیاستمداری قدیمی و مشهور به فساد. شریف امامی به برخی روحانیون ارتباط داشت. دلیلش یکی آن بود که پدرش سمت امام جمعه داشت و دیگر آنکه اغلب در مراسمها میزبان مقامات مذهبی کشورهای عربی بود که از ایران دیدار میکردند.(۹) نخستوزیر جدید برنامه دولت خود را «ارتباط مشورتی نزدیک با برخی از رهبران مذهبی» اعلام کرد.(۱۰) شریف امامی تقویم شاهنشاهی را ملغی کرد و تقویم هجری شمسی را احیا کرد. به علاوه ۵۷ کازینو که اغلب متعلق به خانواده سلطنتی بود را بست. وزارت امور زنان را حذف کرد و به جای آن وزارت امور مذهبی را ایجاد کرد. هویدا- نخست وزیر پیشین و کسی که با روحانیون مشکلات بسیار داشت- را مجبور کرد از وزارت دربار استعفا دهد. پزشک شاه را که بهایی و بنابراین مورد نفرت روحانیون شیعی بود، مرخص کرد. هم زمان، شاه اعلام کرد «حفظ حرمت اصول اسلامی باید در اولویت قرار گیرد» و ادعا کرد در حال مذاکره با برخی روحانیون است چرا که «تمام رهبران مذهبی مخالف، بد نیستند.»(11)
شکست تاکتیکهای شاه
تظاهراتهایی که فیالفور بعد از اعطای این امتیازات برگزار شد، نشان داد این تاکتیکها شکست خورده است. افکار عمومی خواهان چیزی ورای وعدههای توخالی، ترمیم کابینه و اظهارنظرهای مذهبی بود. افکار عمومی خواهان پایان رژیم سلطنتی بود. واشنگتن پست، نظرات یک روحانی برجسته در آبادان را چنین نقل کرد «اکثریت مردم مخالف شاه هستند. شاه باید برود. این تنها چیزی است که مردم را راضی خواهد کرد.» (12)
دو عامل نقش مهمی در شکست شاه در مقابل علما داشتند. اولاً، اکثریت علما از «امتیازات» شاه راضی نشدند. بلافاصله بعد از تشکیل کابینه جدید، یک سازمان روحانی به نام جامعه روحانیون ایرانی در مشهد خواستههای خود را چنین بیان کرد: الغای تمام «قوانین غیراسلامی»، آزادی تمام «زندانیان مذهبی»، بازگشت آیتالله خمینی از تبعید، برداشتن همه «بهاییها» از پستهای دولتی، کاهش مالیاتها، مجازات عوامل مسوول فجایع اخیر و بازسازی نظام آموزشی براساس «اصول حقیقی اسلام».(13)
ثانیاً، برای روحانیون- حتی اگر راضی به امتیازات شاه میشدند- بسیار سخت بود (اگر غیرممکن نبود) که نارضایتی اجتماعی- به خصوص نارضایتی طبقه کارگر- را آرام کنند. اگرچه برخی روحانیون دغدغه مسائل ایدئولوژیک و فرهنگی را داشتند اما اکثریت آنان به شدت دلمشغول مسائل اجتماعی و اقتصادی مانند مشکلات مسکن، بیکاری، افت دستمزدها، فقدان تسهیلات آموزشی و بهداشتی، فساد دولتی، شکاف گسترده میان خودشان و اغنیا، و ۲۵ سال عهدشکنی و وعدههای توخالی درباره تأمین امنیت اجتماعی، بهبود شرایط کار و بیمه بیکاری بودند. شعارهای اعتراضات اخیر ثابت کرد تهیدستان شهری به این نتیجه رسیدهاند که مخمصه اقتصادی که در آن گرفتار شدهاند تنها زمانی حل خواهد شد که رژیم کنونی به زبالهدان تاریخ فرستاده شود. ناظران غربی که از ظاهر نیروهای اجتماعی به اشتباه افتادهاند انقلاب ایرانیان را جنبشی مذهبی علیه تغییرات اقتصادی و مدرنیزاسیون اجتماعی توصیف میکنند. در حقیقت، انقلاب ایرانیان جنبشی تودهای علیه مشکلات دیرینه اقتصادی و اجتماعی است که در آن روحانیون ضدرژیم، نقش سخنگو را بازی میکنند.
همانند اغلب موقعیتهای انقلابی، آنان که «رهبران» [انقلاب] نامیده میشوند، راهی را میروند که قبلاً توسط تودهها در خیابان صاف شده است. آنان که «پیروان» یا «تظاهرکنندگان بینام و نشان» خوانده میشوند مسبب همه اتفاقات هستند. هر مقام مذهبی که دست به معاملهای با رژیم بزند خود را منزوی خواهد یافت. و هر کدام از رهبران مذهبی که روز به روز به مشکلات اقتصادی و اجتماعی جامعه توجه بیشتری نکند، پشتوانه طبقه کارگر را از دست خواهد داد.
شاه که در مبارزه با روحانیون شکست خورد، در ۸ سپتامبر تغییر سیاست داد و بر مخالفان سخت گرفت، در تهران حکومت نظامی اعلام کرد، سانسور سفت و سختی برقرار کرد، بیش از هزار تن از تظاهرکنندگان- منجمله برخی رهبران اپوزیسیون- را دستگیر کرد و در مرکز تهران حمام خون راهانداخت. فاجعه [۱۷ شهریور] شاید به طور موقتی افکار عمومی را ساکت کرده باشد اما از سوی دیگر، کار سازش را هم برای سیاستمداران طبقه بالا یا متوسط با رژیم را هم مشکلتر کرد. سوالی که اکنون در برابر شاه قرار دارد این است که ردههای پایین ارتش که- اغلب دهقانهایی هستند که یونیفورم پوشیدهاند- آیا به اطاعت از او ادامه میدهند و باز هم به تظاهرکنندگان مسالمتجو تیراندازی خواهند کرد؟
MERIP Reports, No 71, oct 1978
۱۱ سپتامبر ۱۹۷۸
پینوشتها:
۱٫ Le Monde, Footnotes August 16, 1978.
۲٫ Ibid.
۳٫ Le Figaro, September 8, 1978.
۴٫ B.B.C. Newsbroadcast, September 10, 1978.
۵٫ Central Bank Report, cited Iran Times, June 30, 1978.
۶٫ Iran Times, August 18, 1978.
۷٫ W. Branigan, “Little Joy Greets Shah’s Anniversary,” Washington Post, August 20, 1978.
۸٫ Ibid.
۹٫ Western newspers forgot to mention that Sharif Emami had been imprisoned by the British in 1941 for being a pro-Nazi.
۱۰٫ J. Gueyras, “La Liberalisation, Regime Iranien,” Le Mande, August 30, 1978.
۱۱٫ Iran Times, August 27, 1978.
۱۲٫ W. Branigan, “Abadan Mood Turns Sharply Against the Shah”, Washington Post, August 26, 1978.
۱۳٫ Society of Iranian Clergymen, “Demands…” Iran Times, September 1, 1978.
مهرنامه / ش ۱۹