این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
بیتا موسوی
«احتمال باران اسیدی» نخستین ساخته بلند سینمایی بهتاش صناعی است که در بخش نگاه نو سی و سومین جشنواره فیلم فجر و بخش هنر و تجربه حضور دارد. فیلمنامه این فیلم توسط مریم مقدم و صناعی ها نوشته شده است. این فیلم درباره تنهایی و سرگشتگی آدم های امروز است که شمس لنگرودی، شاعر و پژوهشگر ادبیات در شخصیت محوری آن به ایفای نقش پرداخته است. البته مریم مقدم و پوریا رحیمی سام نیز از دیگر بازیگران اصلی این فیلم هستند. قطعا یکی از ویژگی های مهم این فیلم در کنار فیلمنامه خوب و کارگردانی، حضور این شاعر بزرگ است. از این رو با بهتاش صناعی ها و شمس لنگرودی درباره ویژگی های شخصیت منوچهر، انتخاب کاراکترها، مسیر طی شدن فیلمنامه، کارگردانی، جذابیت بازیگری برای استاد لنگرودی، ادامه مسیر او در سینمای ایران و… صحبت کردیم.
لنگرودی: هیچ علاقه ای ندارم در نقش شخصیت های منفی بازی کنم. چون با آنها همدلی ندارم. اما با شخصیت منوچهر این گونه نبودم. اگر صناعی ها یک شخصیت منفی در فیلمنامه اش داشته باشد من هیچ علاقه ای ندارم که در آن نقش بازی کنم
صناعی ها: با اینکه کاراکتر منوچهر دقیقا نقطه مقابل آقای لنگرودی هستند او یک آدم اجتماعی، محبوب، فعال و دارای ارتباط گسترده است دقیقا برعکس منوچهر ولی من واقعا حس می کردم کم کم آقای لنگرودی هم در طول فیلم واقعا افسرده شده است
شما قبل از «احتمال باران اسیدی» در فیلم دیگری با عنوان «جایی در یکی از روزهای آینده» ساخته تارا اوتادی هم بازی کردید. به هر حال شما در شعر و ادبیات جایگاه شناخته شده ای دارید و صاحب سبک هستید. قطعا با وجود این جایگاه حضورتان در سینما به عنوان بازیگر می توانست برای تان یک ریسک محسوب شود. چرا که به هر حال سینما یک هنر تصویری است. بازیگری در سینما چه جذابیتی برای شما داشت که پذیرفتید به عنوان بازیگر حضور پیدا کنید و معیار انتخاب تان در این هنر چیست؟
شمس لنگرودی: تمامی این مسائل به درک هر شخصی از زندگی بر می گردد. اینکه چه برداشتی از زندگی دارد و بر اساس آن
خط و ربط زندگیش را معلوم می کند. حقیقت این است که به عقیده من جایگاهی در زندگی وجود ندارد وقتی مرگ هست به چه درد می خورد که حافظ محبوب است یا نه؟ ارزش آن وقتی بود که حافظ زنده باشد. به همین دلیل وقتی از این زاویه نگاه می کنیم همه چیز بازی و سرگرمی است تا زندگی هر فردی به پایان برسد. پس بهتر است این زندگی شیرین تر تمام شود. این اساس و درک من نسبت به زندگی است. بنابر این جایگاه را ذهنیت آدم ها تعیین می کند. در بین هنرها من همیشه به موسیقی و سینما علاقه داشتم. حدودا ٢۴ سالم بود در کلاس آناهیتا دوره بازیگری را زیرنظر مصطفی اسکویی گذراندم. اما قصدم بازیگری نبود. بلکه بیشتر می خواستم این هنر را بشناسم و بدانم حس در این هنر چیست. چون آقای اسکویی متد استانیسلافسکی تدریس می کرد و من به آن علاقه داشتم. اما هنر موسیقی را هم در کنار سینما دوست داشتم. من در روزگاری شوق فراوانی داشتم که یک اتاق خلوتی داشته باشم و یک سایه روشن. یک سری موسیقی و گل و گیاه که در آن فضا شعر بخوانم و شعر بگویم. بعد از ٣٠ یا ۴٠ سال این کار را انجام دادن از تنهایی در این خلوت خسته شدم. دوست داشتم فضایم را عوض کنم. خوشبختانه اتفاقاتی که بعدها برایم افتاد من را در مسیری قرار داد که می خواستم. نخستین فیلمی که آقای رسول یونان از من خواست تا در آن بازی کنم به کارگردانی آقای علیقلیان بود. خوشبختانه او آدم با دانش و جذابی بود. حضور او باعث شد که من نظر خوبی نسبت به فضای سینما پیدا کنم. برای فیلم خانم اوتادی هم آقای رضا کیانیان من را برای بازی دعوت کرد. اما این دو فیلم اکران نشدند. اما خوشبختانه سومین فیلمی که با بهتاش صناعی ها کار کردم به یک معنا جذابیت بیشتری برایم به وجود آورد. چرا که داستان «احتمال باران اسیدی» از همان ابتدا برایم جالب بود. همچنین نقش منوچهر در این فیلم را خیلی دوست داشتم. این مجموعه مسائل باعث شد که از آن خلوت خودم بیرون بیایم و به یک کار جمعی بپردازم. چرا که فضای شعر و سینما با هم کاملامتفاوت است. در شعر شما هم بازیگری، هم کارگردان، هم فیلمبردار و هم مخاطب. در سینما این بخش برایم جذاب بود که من یکی از عناصر جریانی هستم که قرار است مجموعا به یک هدف برسیم. از این نظر سینما برایم یک تجربه جالبی بود.
آقای صناعی ها، بهتر است پروسه رسیدن به حضور آقای لنگرودی برای نقش منوچهر را شما تعریف کنید. چرا که قطعا از ابتدا حضور مریم مقدم در این فیلم برای تان مشخص بود چون با هم نگارش فیلمنامه را برعهده داشتید.
از طرفی سینمای ایران در حوزه بازیگری در این سن و سال شخصیت اصلی فیلم با فقر بازیگر روبه رو است. چرا که بازیگران حرفه ای سینما در این سن و سال به اندازه انگشت های یک دست است.
بهتاش صناعی ها: انتخاب نقش منوچهر، یک ترسی بود که از همان ابتدای نگارش فیلمنامه همراه ما بود وقتی با خانم مقدم کار نوشتن متن را انجام می دادیم هر چقدر جلوتر می رفتیم مدام درباره این موضوع صحبت می کردیم که چه کسی می تواند نقش منوچهر را بازی کند. حتی در مقطعی احساس کردیم که چون ممکن است نتوانیم بازیگر این نقش را پیدا کنیم بهتر است نوشتن این فیلمنامه را فراموش کنیم واز ساخت آن منصرف شویم. چون
به هر حال منوچهر شخصیت محوری «احتمال باران اسیدی» است. اما در نهایت فکر کردیم چون قصه را دوست داریم و دغدغه ما است بهتر است کارمان را ادامه دهیم. اگر بازیگر این نقش پیدا نشد نهایتا فیلم را نمی سازیم. بعد از اینکه فیلمنامه تمام شد قبل از شروع پیش تولید به گزینه های مختلفی فکر کردیم که بخش عمده آنها بازیگران چهره سینما بودند. اما احساس کردم بازیگر نقش منوچهر نمی تواند یک بازیگر چهره با این سن و سال باشد. از طرف دیگر با این رنج سنی ما بازیگران بسیار محدودی هم داریم. از طرف دیگر فکر کردیم که برای اینکه بخواهیم به شخصیت منوچهر نزدیک شویم بهتر است از یک بازیگر چهره استفاده نکنیم چرا که مخاطب عمدتا در قبال این افراد، خود آنها را می بیند و بعد به نقشی که بازی می کند نزدیک می شود و این می توانست برای نقش منوچهر یک عامل بازدارنده باشد. شخصیت منوچهر به شدت ویژه بود و به دلیل همین موضوع تصمیم گرفتیم اصلابازیگر چهره ای را برای این نقش انتخاب نکنیم. اتفاقا از این جا به بعد کارمان سخت تر شد. در این مرحله هم گزینه های دیگری داشتیم حتی به دیگر دوستانی که در حوزه هایی همچون کارگردانی، موسیقی و افراد مرتبط با سینما هستند، فکر کردیم. اما باز هم به نتیجه نرسیدیم. خوشبختانه در مراحل اولیه پیش تولید یک شب آقای کامبوزیا پرتوی مشاور من در این فیلم، گفت منوچهر را پیدا کردم وقتی اسم آقای شمس لنگرودی رابیان کردند، احساس کردم چه انتخاب خوبی است. وقتی برای نخستین بار با وی در یک جلسه صحبت کردم، احساسم این بود که خیلی به منوچهر نزدیک است و انتخاب خوبی است. خوشبختانه فیلمنامه را خواندند و خیلی آن را دوست داشتند. از لحظه دورخوانی هم کاملامطمئن شدم که آقای لنگرودی به شدت برای این نقش مناسب هستند. هر چقدر تمرین می کردیم مدام می دیدم که خودشان را به منوچهر نزدیک تر می کنند.
منوچهر «احتمال باران اسیدی» کاملادرون گراست در صورتی که شما فردی برون گرا هستید و حتی از شما به عنوان یک فعال اجتماعی نام برده می شود و ارتباطات گسترده ای هم دارید. البته از جهاتی به لحاظ سن و سال شاید منوچهر نزدیک به شما باشد یا شاید در برخی از جزییات رفتاری. اما می خواهم بدانم فیلمنامه «احتمال باران اسیدی» در کنار شخصیت منوچهر چه ویژگی هایی برای شما داشت که دست به این انتخاب زدید. آن هم در کار یک فیلمساز اول که به هر حال ذهنیت زیادی از او نداشتید.
لنگرودی: بله من فیلمی از او ندیده بودم. اما وقتی فیلمنامه را خواندم احساس کردم با کارگردانی روبه رو هستم که روی کارش احاطه دارد. در همان جلسه اولی که با هم صحبت کردیم هم متوجه شدم صناعی ها خیلی دقت نظر دارد. این برایم مهم بود. من در برخی صحبت هایم همیشه عنوان کردم که شعر من به نوعی برای معصومیت های له شده است. من همیشه علاقه مندم برای جوان هایی که معصومیت هایشان زیر دست و پای اجتماع له می شود شعر بگویم. دوست دارم حرف دل آنها را بزنم. با منوچهر قصه «احتمال باران اسیدی» هم به گونه ای همدلی کردم. منوچهر جز افرادی است که معصومیتش له شده است. او هیچ چیزی از زندگی متوجه نشده است. حالاکه در پایان زندگی است یادش می افتد که روزی هم جوان بوده است. بیشتر این احساس همدلی بود که من را جذب کرد تا بتوانم وارد زندگی خصوصی این فرد بشوم و در قالب نقش بازی کنم.
پس همین احساس همدلی باعث شد که خودتان را به منوچهر نزدیک کنید.
لنگرودی: بله دقیقا. من از قبل تقریبا به خاطر شناختی که از این آدم ها در جامعه دارم می دانستم چه شرایطی دارند. با این حس توانستم بیشتر به این شخصیت نزدیک شوم.
من نخستین بار از نیما یوشیج در شعر یاد گرفته بودم. او معتقد بود برای اینکه از سنگ صحبت کنی باید تبدیل به سنگ شوی. نمی توانیم درباره سنگ صحبت کنیم بدون اینکه شناختی از آن داشته باشیم. بعدها در پیام های نرودا این را خواندم. حتی دیدم چندین شخصیت معتبر و شاخص هم به این موضوع اعتقاد دارند. به همین دلیل این تجربه را داشتم. من وقتی آدم ها را نگاه می کنم کم کم در روح و شخصیت شان نفوذ می کنم. این گونه نبود که وقتی در شعرم از بهار صحبت کنم فقط در حد حرف باشد. بلکه تک تک آنها را در جسم و روحم تجربه کردم. بنابر این از روی عادت همیشه درباره آدم های اطرافمم هم همین نگاه را داشتم و دقت می کردم. این مسائل را در آموزه های شعر از طریق نیما و نرودا یاد گرفته بودم. به همین دلیل با این گونه افراد که زندگی شان مانند منوچهر بوده بیشتر احساس همدلی می کنم. من افرادی را در جامعه می شناسم که مشکل دارند یا مانند یک زالو به انواع نظام ها می چسبند برای اینکه زندگی شان را هم پیش ببرند. اما هیچ علاقه ای ندارم در نقش این افراد بازی کنم. چون با آنها همدلی ندارم. اما با شخصیت منوچهر این گونه نبودم. اگر صناعی ها یک شخصیت منفی در فیلمنامه اش داشته باشد من هیچ علاقه ای ندارم که در آن نقش بازی کنم.
پس هرگز شما در قالب یک شخصیت منفی بازی نمی کنید.
لنگرودی: دقیقا این گونه است. اتفاقا در فیلمنامه هایی که این مدت به من برای بازی پیشنهاد شد یکی از آنها منفی بود ولی قبول نکردم. چون از این گونه افراد در جامعه هم بدم می آید و نمی توانم با آنها احساس همدلی کنم. دلیل نمی بینم در چنین نقش هایی بازی کنم. شاید این تفاوت من با دیگر بازیگران باشد. هرگز قصد ندارم در هر فیلمی بازی کنم. من علاقه مندم در فیلمی حضور پیدا کنم که فیلمنامه آن ادامه حرف های من در شعرم باشد. منوچهر هم دقیقا این گونه بود. خصوصا به این دلیل که در شمال هم زندگی می کرد.
به هر حال شخصیت منوچهر تفاوت هایی با شما دارد. چگونه به این وجه شخصیت نزدیک شدید.
لنگرودی: من در طول این فیلم گاهی به شدت منقبض بودم و به نوعی اذیت شدم. درست است من تفاوت هایی با منوچهر داشتم چون روابط من با این شخصیت فرق می کند. اما یک قسمت از روحیه و زندگی من این گونه است. برای رسیدن به وجه دیگر شخصیت او باید به این حس می رسیدم. این برای من از نظر روحی سخت بود. منوچهر زندگی اش را از دست داده بود و فردی ساده لوح است. او زندگی دردناکی داشته و حتی هیچ دوستی به غیر از دوره جوانی نداشته است. قطعا برای من رسیدن به این ویژگی ها سخت بود. اما مجبور بودم به این وجه شخصیت نزدیک شوم چون زندگی او برایم مساله بود.
به همین دلیل از جهاتی هم برایم لذت بخش بود.
به نوعی ازخودم مدتی جدا شده بودم.
صناعی ها: یکی از ویژگی های آقای لنگرودی این بود که واقعا مانند بازیگران حرفه ای با شخصیت روبه رو شدند. البته ما هم فیلمنامه را به گونه ای رج زدیم که دقیقا از همان ابتدای متن از شمال کار را شروع کردیم که مربوط به صحنه های تنهایی شخصیت منوچهر است. بیشتر هدفم این بود که وی به مرور خودش را به شخصیت منوچهر نزدیک و آن را پیدا کند. به همین علت از تنهایی های او شروع کردیم. من آقای لنگرودی را می دیدم که
به مرور با این شخصیت زندگی کرده و او را پیدا می کردند. می دیدم که کاملاجزییات رفتاری این شخصیت را پیدا کرده اند. وقتی که کاملابه آن شخصیت نزدیک شدند من احساس کردم که مسائل روحی و روانی منوچهر کم کم در آقای لنگرودی نفوذ می کند. در اواخر کار در بهترین سکانس های فیلم که مربوط به تهران است آن شرایط روحی منوچهر در وجودشان بود. من دیگر آقای لنگرودی را بعد از دو هفته نمی دیدم و واقعا فقط منوچهر را می دیدم.
با اینکه کاراکتر منوچهر دقیقا نقطه مقابل آقای لنگرودی هستند. او یک آدم اجتماعی، محبوب، فعال و دارای ارتباط گسترده است دقیقا برعکس منوچهر ولی من واقعا حس می کردم کم کم آقای لنگرودی هم در طول فیلم واقعا افسرده شده است. به مرور دیدم که حتی نوع راه رفتنشان تغییر کرده است. چون وی خیلی با صلابت راه می رود. اما منوچهر با شانه های افتاده و یک کم سر رو به پایین راه می رفت. این بخش برای من خیلی جذاب بود. یکی از اتفاق های درخشانی که در این فیلم افتاده و من خیلی از آن راضی هستم جنس بازیگری است که در این فیلم دیده می شود که با جنس بازی ای که در سینمای ایران رایج است و در فیلم ها می بینیم خیلی فرق می کند. من دقیقا دنبال این موضوع بودم. تمام یک ماه پیش تولید مدام درباره این موضوع صحبت می کردیم. این ویژگی در سه بازیگر این فیلم بود. حتی نمی توان گفت بازی رئالیستی. چون ممکن است این جنس بازی را شما در سینمای اروپا ببینید ولی به آن انگ بازی کم حس و حال بزنید. اما من طرفدار این بازی هستم که خیلی رئالیستی و گاهی کم است. با اینکه آقای لنگرودی به هر حال یک بازیگر حرفه ای در سینما نبودند اما این کم بازی کردنشان به مرور تبدیل شد به یک کاراکتر برای جنس بازی منوچهر. خوشبختانه خانم مقدم و پوریا رحیمی هم این گونه بازی می کردند. به همین دلیل فکر می کنم بازی های این فیلم خیلی ماندگار است.
ما در فیلم در برخی صحنه ها خیلی به شخصیت ها نزدیک می شویم از این جهت حتی با سکانس هایی روبه رو می شویم که خیلی شخصی و مربوط به هر کاراکتر است. به نظر برای نمایش چنین صحنه هایی شما کاملاخود را در اختیار فیلم و فیلمنامه قرار داده اید. این اعتماد بین شما و کارگردان فیلم چگونه شکل گرفت که تا این حد خود را در اختیار کار قرار دادید. این کاملارفتار یک بازیگر حرفه ای است.
لنگرودی: من معتقدم کاری را یا نباید کرد یا باید خوب انجام داد. این به آن معنی نیست که من حتما کارم را خوب انجام داده ام. به همین دلیل روز اول به صناعی ها عنوان کردم که شما اصلاکاری به من نداشته باش، باید به نتیجه فکر کنیم. برای یک صحنه حتی شده بارها برداشت می گیریم تا به نتیجه دلخواه برسیم.
صناعی ها: بله آقای لنگرودی هر روز سر صحنه این دیالوگ را به من می گفتند.
لنگرودی: وقتی نخستین کتاب من سال ١٣۵۵ منتشر شد، آن زمان می رفتم چاپخانه و غلط گیری می کردم. در صورتی که به من می گفتند که متن را ببرید خانه این کار را انجام دهید. اما من بسیار دقت داشتم وقتی هم چاپ شد دیدم که کلی غلط دارد. این تجربه بزرگی برای من بود. چرا که وقتی کتابی به چاپ می رسد دیگر نمی شود کاری کرد. این درباره دیگر هنرها هم صدق می کند مثل سینما، موسیقی و… به همین دلیل معتقد بودم که باید اشتباه ها را همان سر صحنه اصلاح کنیم. بعد از آن دیگر غلط نامه فایده ای ندارد. خصوصا سینما که دیگر غلط نامه ندارد. می دانستم سینما یک کار جمعی است که مدیریت آن برعهده کارگردان است. به همین دلیل از همان ابتدا با خودم عهد کرده بودم هر چیزی را که آقای صناعی ها عنوان کند قبول کنم. البته این را هم تاکید کنم که اگر طرف مقابل من احترام قایل نشود و ظرفیت و صلاحیت نداشته باشد، قطعا من گروه را ترک می کنم. اما وظیفه خودم می دانم که باید حرف کارگردان را گوش کنم. قطعا او در این زمینه تخصص دارد. به این دلیل بود که من وارد حیطه شخصی منوچهر شدم و پذیرفتم که برای این نقش باید این مراحل را طی کنم. من همان روز اول به صناعی ها تاکید کردم بهتر است قبل از هر صحنه به من بگوید چه چیزی می خواهد. این حس گرفتن نقش برای من شاید به کلاس های بازیگری که گذرانده ام برنمی گردد. بلکه من آن را از نیما یوشیج یاد گرفتم.
با توجه به همدلی که با شخصیت منوچهر داشتید چقدر برای بهتر شدن نقش ایده می دادید.
لنگرودی: من فکر نمی کنم خیلی ایده ای داده باشم.
صناعی ها: آقای لنگرودی درباره کاراکترشان خیلی ایده داشتند. به هر حال او به درام و ادبیات تسلط دارد. ما در بخش فیلمنامه، دورخوانی های بسیار ارزشمندی داشتیم. این دور خوانی یک کلاسی برای همه ما بود تا فیلمنامه را بهتر درک کنیم. حتی برای خود من. درباره جزییات با هم خیلی صحبت می کردیم. سعی می کردیم تمام جوانب کار را در مدت یک ماه دورخوانی در نظر بگیریم. آقای لنگرودی گاهی اوقات در دیالوگ ها به شدت پیشنهادات خوبی داشتند. بیشتر در ابتدا دیالوگ ها را مال خود می کردند و بعد آن را بیان می کردند. حتی ممکن بود احساس کنند که دیالوگی به منوچهر نزدیک نیست در نتیجه برای تغییر در آن پیشنهاد ارایه می کردند. قطعا من هم موظف بودم اگر با پیشنهاد خوبی روبه رو شوم قبول کنم. حتی پیشنهادات دیگر بازیگران را اگر می دیدم در راستای درام است می پذیرفتم.
درباره حضور مریم مقدم و پوریا رحیمی سام هم توضیح می دهید.
صناعی ها: درباره حضور مریم مقدم زمانی که مشغول نوشتن فیلمنامه بودیم من پیشنهاد بازی را مطرح کردم. اول شک داشت. چون نقشی که می نوشتیم کمتر از سن او بود و یک ویژگی هایی این شخصیت داشت که باعث می شد تردید داشته باشد ولی به مرور وقتی شخصیت شکل گرفت خودش با آن همذات پنداری کرد و این پیشنهاد را قبول کرد. به همین دلیل ویژگی هایی را کم کم به نقش مهسا در فیلم اضافه کرد. بر مبنای این پیشنهاد، بیشتر دست مریم را باز گذاشتم تا جزییات رفتاری این شخصیت را در آن لحاظ کند. خودم بیشتر تمرکزم را روی منوچهر و کاوه گذاشتم. به همین دلیل خانم مقدم خیلی روی شکل گیری شخصیت مهسا تاثیر داشت. کاراکتر کاوه برای من در این فیلمنامه خیلی محبوب است، وقتی هم متن را می نوشتم این کاراکتر خیلی برایم مهم بود. چون تقریبا از نسل خودم است. برای انتخاب این نقش خیلی سختی کشیدیم و از خیلی ها تست گرفتم. حتی با خیلی از بازیگران چهره صحبت کردم. تا اینکه بعد از یک ماه، دوستی پوریا را پیشنهاد داد. روزی که قرار بود با هم صحبت کنیم سه فیلم کوتاه از حضورهایی که تاکنون داشته برایم آورده بود. خیلی بی ادعا آمد. وقتی فیلم های کوتاه وی را دیدم کاملاحس کردم که با یک بازیگر خوب روبه رو هستم. به همین دلیل کم کم با هم تمرین کردیم. اما هنوز قطعی نشده بود. در کنار پوریا برای نقش کاوه با دو نفر دیگر هم تمرین می کردیم. اما پوریا در همان مدت به شکل کاملاحرفه ای خودش را به کاوه رساند. از یک جایی به بعد دیدم دقیقا کاوه است. ترکیب بازیگران برایم خیلی اهمیت داشت. حالاهم حس می کنم رابطه این سه شخصیت با هم به شدت باورپذیر شده است. یکی از نقاط قوت این فیلم به عقیده من ترکیب بازیگران است.
آقای لنگرودی همراهی شما با این دو بازیگر چگونه بود. البته شما رابطه خوبی حتی در اجتماع با جوانان دارید. از طرفی هم شخصیت مهسا و کاوه نماینده ای از همین جوانان در جامعه هستند.
لنگرودی: من رابطه خیلی خوبی با جوانان دارم حتی بیشتر از هم سن و سال های خودم. برای آنکه همیشه دوست داشتم شعرم برای مسائل و مصائب این افراد باشد. روحیه آنها را خوب می شناسم. به همین دلیل با آنها اصلامشکلی نداشتم و احساس صمیمیت و همدلی می کردم. در صفحه فیس بوک من اگر نگاه کنید بیشتر خوانندگان شعرهای من بین سن ١٧ تا ٣۵ سال هستند. اعتراض ها عمدتا برای جوان هاست. چرا که آنها وارد سنی می شوند که انگار پیش تر از آنها خبر نداشتند که جهان خوب نیست. اینها تصمیم می گیرند جهان را عوض کنند ولی چون به دنبال این تغییر هستند روحیه شورش علیه وضعیت موجود عمدتا در آنها وجود دارد. من این روحیه را دوست دارم و به خوبی آن را می شناسم. به همین دلیل این دو شخصیت را خیلی دوست داشتم.
در ابتدای این فیلم با یک روایت کلاسیکی روبه رو می شویم که از تنهایی یک مرد آغاز می شود: مردی که برای ایجاد تغییر در زندگی اش به دنبال یک دوست از گذشته می رود . دقیقا از این زمان روایت کلاسیک فیلم تغییر می کند چرا که خرده داستان ها و شخصیت های جدیدی وارد قصه می شوند. شخصیت هایی وارد قصه می شوند که به شدت در منوچهر و حال و احوالش تاثیر می گذارند. چطور با شروع یک روایت کلاسیک به این فضا رسیدید.
صناعی ها: در این فیلمنامه برای من و مریم مقدم این مهم بود به تمی برسیم که دنبالش هستیم. این تم هم تنهایی بود. ما می خواستیم قصه آدم هایی را بنویسیم که در دنیای امروز ما در تمام جوامع دچار تنهایی هستند. این تم را وقتی انتخاب کردیم به موازات آن انتخاب شخصیت ها را انجام دادیم: اینکه این شخصیت ها دچار چه ویژگی هایی هستند. وقتی به این بخش رسیدیم، بعد پی رنگ داستان و قصه را به مرور پیدا کردیم.
این فیلم به شکل کلاسیک با سفر یک قهرمان شروع می شود که قطعا تا به حال در خیلی از فیلم ها وجود داشته است: قهرمانی که به واسطه یک محرک بالانس زندگی اش به هم می خورد و به دنبال یک تغییر می رود. در راستای این تغییر ما می خواستیم این کاراکتر دچار یک تحول شود. به عقیده من تمام درام های خوبی که ما می خوانیم یا می بینیم درام هایی هستند که تحول شخصیت در آنها وجود دارد. به طوری که مخاطب با این بخش همذات پنداری می کند.
موقعیتی که این سه کاراکتر در فیلم کنار هم قرار می گیرند موقعیتی است که کمتر در سینمای ایران اتفاق افتاده است. چرا که در این موقعیت و همجواری این دو نسل در کنار هم ما می بینیم که این جوان ها هستند که می توانند روی شخصیت منوچهر میانسال تاثیر بگذارند.
صناعی ها: این بحثی که شما عنوان می کنید دقیقا در زمان نوشتن هم من و هم خانم مقدم دنبال آن بودیم. ما می خواستیم که اختلاف نسل ها را نشان دهیم: اینکه آدم هایی از نسل های مختلف چگونه می توانند همجواری داشته باشند. این همجواری به شکل کاملاباور پذیر و معمولی بود. نه در جایگاه های خیلی سانتی مانتال. به عقیده من همیشه درام هایی جذاب هستند که زوج های ناجور یا جمع های ناجور کنار هم قرار بگیرند. درخشان ترین فیلم های سینمای دنیا را ببینید همیشه جمع هایی از زوج های ناجور در آنها وجود دارد.
شما چقدر با این مفهوم فیلم که تاثیرگذاری نسل جوان را نشان می دهد موافق هستید.
لنگرودی: همیشه جوانان باعث تحولات می شوند. همیشه اتفاقات را آنها رقم می زنند و کهنسالان آن مسائل تثبیت شده را درس می دهند. این فیلم هم دقیقا می خواهد همین مفهوم را نشان دهد و جذابیت قصه هم به این موضوع برمی گردد.
شما همچنان از این پس به بازیگری به عنوان یک حرفه دوم نگاه می کنید.
لنگرودی: شعر دقیقا برای من مثل نفس کشیدن شده است و از من جدا نیست. اما فیلم برایم مثل رقصیدن است. شعر دست من نیست در خانه و کوچه و خیابان با آن زندگی می کنم.
پس همین مسیر را ادامه می دهید.
لنگرودی: قصدم این است که این مسیر را ادامه دهم. بستگی به فیلمنامه و کارگردان دارد. به هر قیمتی حاضر نیستم ادامه دهم.
آیا به این موضوع فکر کردید که خودتان هم فیلمنامه بنویسید.
لنگرودی: نه اصلا. بیشتر وجه بازیگری برایم جذاب است. فیلمنامه نویسی یک فن است شاید هم یک استعداد. کار دیگری است که من در خودم آن را نمی بینم. /اعتماد
‘