این مقاله را به اشتراک بگذارید
من همیشه زندگی را به مسخره گرفتم
نگاهی به طنزِ ویرانگرِ صادق هدایت
رویا صدر
هدایت، طنزنویسی ناگزیر بود. چارهای جز پناه بردن به طنز نداشت. طنز، پیامد شیوه تفکر و نگاه او به دنیای درون و پیرامونش بود که در روندی ناخودآگاه شکل میگرفت و در آثارش جاری میشد. حاصل لحظات عصیان و بیتابی او در برابر جامعهای بود که از نفرت و بیزاری سرشارش میکرد. همان طنزی که به تعبیر آندره برتون نقاب نومیدی است در برابر جهانی چنان خوار و بیمعنی که جز به مسخره و ریشخند نمیارزد. این است که میبینیم نگاه هدایت در آثارش معمولاً آمیخته با طنز است. طنز نهتنها در داستانهای او حضور دارد، بلکه حتی در نامههای شخصیاش و در خاطراتی که از او نقل میشود نیز جاری است. نقدهای ادبی هدایت، بیشتر در قالب طنز ارائه شده است. او در مجلات سخن و مردم با اسامی مستعاری از قبیل: محمدرحیم گردان سپهر، ق. مسکین جامه، علی نقی پژوهش و حسن علی کیوان پژوه، نقد ادبی نوشته که بسیاری از آنها قالب طنز دارند.
از معروفترینشان سری مطالب «چگونه شاعر و نویسنده نشدم» است که در مجله سخن با امضای ق. مسکین جامه مینوشت و نظیرهای بر سری مطالب «چگونه شاعر و نویسنده شدم» بود که در نشریه امید چاپ میشد. کانولارهای او در مجله موسیقی هنگامی که در سال ۱۳۱۸ عضو هیات تحریریه این مجله بود نیز از جمله آثار طنز اوست. هدایت در نقدهای ادبی خود افراد زیادی را با تازیانه طنز نواخته است. از حسینعلی مستعان تا بدیع الزمان فروزانفر. عنصر طنز در آثار او به مرور روشنتر و برجستهتر میشود و از سال ۱۳۲۰ به بعد، بیشتر نوشتههایش را در برمیگیرد. در اینجا به طنز هدایت در کتابها و آثار داستانی وی میپردازیم. در بررسی طنز در آثار هدایت، باید به دو بخش مستقل از هم توجه کرد: یکی آثار جدی او که بخشهایی از آن در زبان و نگاه، رنگی از طنز دارند که چه بسا غیر ارادی است و بازتاب نوع نگاه هستی شناسانه نویسنده است.
بخش دیگر، آثاری که یکسره طنز است و با هدف ارائه یک اثر طنز آمیز نوشته شده و میتوان آن را «طنز ارادی» نامید. آنچه طنز در این دو بخش را به هم پیوند میدهد، نگاه ریشخندآمیز هدایت به جهان و هستی است.
در داستانهای جدی هدایت این نگاه ریشخند آمیز، با عینیت و زاویه دید (نظرگاه) بیطرف نویسنده (که ویژگی سبک نوشتاری اوست) گره خورده و آن را به طنزی عمیق کشانده است. هدایت در این آثار از جهان رجالهها فاصله میگیرد و با خونسردی و بیطرفی به آن نگاه میکند تا بهتر بتواند ابتذالش را انعکاس دهد و بر آن بخندد.
این نوع طنز در روان داستانهای او آنچنان درونی است که تلخی آن، توان پوزخند را هم از خواننده میگیرد:
– و (مرد قصاب) که از دریچه اتاقم ترسناک، سنگین و سنجیده به نظرم میآمد، از این بالا مضحک و بیچاره جلوه میکرد، مثل چیزی که این مرد نباید کارش قصابی بوده باشد و بازی درآورده بود. (بخشی از بوف کور)
در داستانهای واقعگرایانه هدایت، طنز از فضای ذهنی اثر فاصله میگیرد، به رئالیسم میگراید و در طنز موقعیت و طنز گفتار-هر دو- جلوهگر میشود. علویه خانم، مرده خورها، مردی که زنش را گم کرد و حاجی مراد، نمونههایی از اینگونه آثارند که در هر یک، طنز در تمام یا بخشهایی از اثر جاری است. طنز اینگونه آثار از نظر قوت و ضعف و از نظر ویژگی، متفاوت است. گاه جنبه روانشناسانه دارد(مردی که زنش را گم کرد)، گاه در قالب حکایتی لطیفهوار شکل میگیرد و در پایانبندی داستان ظاهر میشود (مرده خورها) و گاه قالب طنز عبارتی و موقعیت (هر دو) را دارد (علویه خانم). با این حال بهرغم تمام تفاوتها، طنز این آثار در لایههای اثر نیز جریان دارد و درونی است. درک آن نیازمند نگاهی دقیق است و به روشنی به چشم نمیآید. نگاه خوددار و زاویه دید عینی و بیطرف هدایت، به تعمیق طنز در اینگونه از آثارش منجر شده است.
ولی آثار یکسره طنز هدایت ماجرایی دیگر دارد: او زمانی که میخواهد یکسره طنز بنویسد، از بیطرفی که ویژه روان –داستانها و نیز داستانهای رئالیستی اوست فاصله میگیرد و به صراحت بیان و نقد مستقیم میرسد. قلمش خوددار نیست. پرخاشگر و کوبنده است. گویی نویسنده ناشکیبتر از آن است تا اثر را سامان دهد. طنز هدایت محملی است برای التیامبخشی به آشوب درونی و «زخمهایی که مثل خوره روح را در انزوا میخورد و میتراشد.» هدایت طنز مینویسد تا در سایه آن مفری برای بیان این احساس بیزاری و رنج بیابد. طنز او، انتقامی هجایی است که در سایه برآشفتنِ یکسره بر هر چه که هست میسر میشود.
به همین دلیل، تلخ و گزنده و تند است و در سایه بیان مستقیم و بیپرده، به هجو میگراید. به طور معمول ساختاری پرداخت ناشده دارد که گاه به مقاله انتقادی تبدیل میشود. برای مثال در قضیه نمک ترکی از مجموعه ولنگاری، طنز، در سایه اطاله کلام رنگ میبازد و به روایتی تاریخی بدل میشود، اگرچه برخی این پرگویی را ناشی از تمایل نویسنده برای افزودن بر ظرافت متن دانستهاند. داستان معروف «میهنپرست» از مجموعه «سگ ولگرد» شاهد دیگری بر این مدعاست که مثل دیگر طنزهای سیاسی – اجتماعی هدایت، پرداخت ناشده و صریح است.
این ویژگی حتی در طنزهای تمثیلی او(بخصوص توپ مرواری) نیز صادق است. ضعیفترین اثر داستانی هدایت، دومین اثر معروف داستانی او بعد از بوف کور است: داستان بلند طنز حاجیآقا که برخی حتی آن را بهمثابه خودکشی ادبی هدایت دانستهاند. این اثر داستانی بلند از سه بخش با پیوند ضعیف تشکیل شده و در آن از طرح داستان، گره، توطئه و پرداخت داستانی خبری نیست و اشکالات نگارشی متعدد دارد، مقالهای است که در قالب نمایشنامه دارد و لحن(که ویژگی مهم داستانهای هدایت است) در آن مخدوش است و سایه زبان راوی بر کل داستان سنگینی میکند.
در مجموع میتوان گفت در داستانهای طنز هدایت توجه به ساختار و صناعت اثر، تحت الشعاع پیام قرار گرفته و درست به همین دلیل، طنز، بیش و پیش از این که در درون اثر جاری شود، در قالب جملات و عبارات درمیآید و رنگ طنز عبارتی به خود میگیرد. به همین دلیل است که میبینیم جا افتادن عامل «لحن» در آثار طنز هدایت ملموستر از دیگر آثار اوست و این آثار سرشار از اصطلاحات عامیانه، ضربالمثلها و زبان مردم کوچه و بازار است. با این حال این آثار بهرغم تمام این ضعفهای ساختاری، به علت برخورداری از ظرافتهای زبانی خاص هدایت، از بیبدیلترین آثار طنز دوره معاصر به شمار میآیند.
هدایت در یکی از دورههای بحرانی حرکت روشنفکری و گسست فکری روشنفکران عصر حاضر زیسته است. طنز هدایت، تجلی بخش این سرگشتگی میان سنت، تجدد، مدرنیسم و سوسیالیسم است. در یک تقسیمبندی مضمونی در این آثار، ما به خط سیری میرسیم که همزمان با اولین تجربیات نویسندگی هدایت آغاز میشود و در آن جریانات فکری و تفکرات رایج زمانه به ترتیب محک میخورد، حرکتی که ابتدا از احساسات شدید ناسیونالیستی و ضد عربی کتاب «البعثه الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه» (1309) آغاز میشود و با نهیلیسم تند و گزنده کتاب «توپ مرواری» (1327) پایان مییابد.
آنچه این دو اثر را به هم پیوند میدهد، به جز تشابه برخی مضامین، تندی و گزندگی آن دو است. هر دو اثر چنان تند و گزنده است که هیچکدام از طریق مجاری رسمی امکان انتشار پیدا نمیکند! در فاصله انتشار این دو اثر، ما با چند رویکرد عمده در آثار طنز هدایت روبهرو هستیم: یکی فاصله گرفتن از ناسیونالیسم دولتی و حکومتی و مظاهر آن(که هیات حاکمه ادبی، جریانات ادبی دولتی چون فارسینویسی سره فرهنگستانی و… باشند).
این جریان در آثاری چون کتاب «وغ وغ ساهاب» (1313)و داستان «میهنپرست» از مجموعه «سگ ولگرد» (1321) از رهگذر هجو نویسندگان رسمی و ادبای دولتی و بهخصوص اعضای گروه سبعه در قالب مونولوگها و دیالوگهای شخصیتهای داستان میهن پرست و قضیههای وغ وغ ساهاب میسر میشود تا به مدد آن کاریکاتوری را از حرکتهای ناسیونالیستی و فرهنگستانی روزگار خود به تصویر بکشد. وغ وغ ساهاب حاصل همکاری هدایت و مسعود فرزاد است. بخشهایی از آن نویسی قالبهای معمول وشناخته شده ادبیات و فرهنگ مردم است ولی غالب آثار این مجموعه شامل قضیههایی است که تقریبا شکل شعر آزاد را دارد و مقفی است و قالب جدید و ماندگاری در طنز به شمار میآید و از قویترین آثار طنز معاصر به شمار میآید. در آن به مضامین دیگری نیز پرداخته شده ولی مضمونی که ذکر شد در آن برجستگی خاصی دارد.
از دیگر مضامینی که در یک خط سیر زمانی میتوان آن را در آثار طنز هدایت جست، نقد بورژوازی و خاستگاههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن است که او تحت تاثیر فضای چپ زده دهه ۲۰ نوشته است. داستان بلند «حاجی آقا» (1324)از این جمله است. حاجی آقا، شخصیت اصلی داستان، تاجر سنتی بازار، سیاستمداری متنفذ و وزیر و وکیل تراش است و هدایت در این اثر با آفرینش شخصیتهایی که ما به ازای واقعی در دنیای سیاست دارند و حتی نامشان در این اثر تداعی کننده نام واقعیشان است به نقد روابط ناسالم در دستگاه سیاسی روزگار خود میپردازد و اثری میآفریند که مورد توجه و تمجید نویسندگان حزبی و مرامی قرار میگیرد. هدایت در این اثر آرمانگراست و نگاه نهیلیستی دیگر آثار او جای خود را به امید به آیندهای روشن داده است. اما همچنان به ریشههای فرهنگی کاستیها و نارستیهای اجتماعی نظر دارد و از این رو با نویسندگانی که یکسره اقتصاد را مورد نظر قرار میدهند متفاوت است. در اینجاست که ما به مضمون محوری آثار طنز هدایت میرسیم و آن، توجه به ریشههای فکری، فرهنگی، سنتی و اعتقادی تودههای مردم به عنوان یکی از مهمترین عوامل عقب ماندگی اجتماعی و سیاسی جامعه است.
در حقیقت آن چه تمامی آثارطنز هدایت را صرفنظر از تغییر جهتگیریهای سیاسی، فکری او از البعثه الاسلامیه تا توپ مرواری به هم پیوند میدهد همین نگاه عمیق او به زمینههای فرهنگی و فکری عقبماندگی است. این امر هدایت را از بسیاری از طنزنویسان دیگر متمایز میکند. او نه مثل دهخدا در عین مبارزه با جهل و خرافه برای مردم دل میسوزاند و در برابرشان رافت نشان میدهد و نه در اوج رواج ادبیات مرامی در حمایت از طبقات فرودست در نوشتههای چپ زده دهه ۲۰ به تجلیل از مردم اعماق و چشم بستن بر نواقص آنها میپردازد. او در سیاسی و اجتماعیترین طنزهایش نیز بیشتر به ریشههای فرهنگی توجه دارد و جهل، خرافات و نادانی مردم را زمینهساز بروز استبداد و نابسامانیهای سیاسی و اجتماعی میداند. به ابتلائات بشری نگاهی فرهنگی دارد و از این جهت از طنزنویسان جامعه گرای زمانه خود فاصله میگیرد.
این نگاه بهخصوص درمجموعه طنز «ولنگاری» (1323)بهخوبی مشاهده میشود. مطالب این مجموعه قالب قضیه دارد و بیشتر به هجو اعتقادات و سنن که زمینهساز بسط استعمار و نژاد پرستی است میپردازد. (قضیه زیر بته – نمک ترکی – قضیه خر دجال). قالب و محتوای این اثرخلاف آمد روزگار خود است. از نظر محتوا، در زمانهای که زیربنا دانستن اقتصاد تفکر رایج است، هدایت به زمینههای فرهنگی سلطه میپردازد. همچنین از نظر قالب، در زمانهای که موج ادبیات واقع گرای سوسیالیستی ادبیات انتقادی را فرا گرفته، اثر رابه قالب قضایای تمثیلی میبرد و حتی در برخورد با مسائل روز به نمادسازی میپردازد. برای مثال در «قضیه خر دجال» تاریخ معاصر ایران را در قالب حمله روباه و دوالپا و کفتار به سرزمین گوسفندان کشور خر در چمن به تصویر میکشد.
یکی از مضامین دیگری که به مرور در آثار طنز هدایت برجسته میشود و بیشتر به چشم میآید نهیلیسم است. این امر در آثار هدایت از ابتدا کمابیش وجود دارد و در آثاری چون «قضیه نمک ترکی» در «ولنگاری » بهروشنی به چشم میآید ولی این رویکرد در آثار طنز هدایت با افت و خیزهایی به تناسب فضای ذهنی نویسنده همراه است ولی در گذر زمان پررنگتر میشود و در انتهاییترین اثرش به اوج خود میرسد. هدایت که از ناسیونالیسم و مدرنیسم حکومتی(که خاستگاه خانوادگی خود اوست) گذر کرده و به آرمانهای روشنفکرانه دهه ۲۰ دل باخته است، در رویارویی با واقعیت جنگ سرد، توسعهطلبی شوروی، قضیه آذربایجان و تبعیت کورکورانه حزب توده از اندیشه پرولتاریای جهانی، دچار نا امیدی میشود و آخرین سنگر فکری و سیاسی خود را نیز از دست رفته میبیند. تجلی این بن بست سیاسی و فکری، هجو تمامی مظاهر سیاسی، فکری و اجتماعی قدرت به موثرترین و قویترین شکل خود در «توپ مرواری» است. هدایت در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۶، در نامهای به حسن شهید نورایی به نگارش این اثر اشاره میکند و مینویسد:
– خیال دارم یک چیز وقیح مسخره درست کنم که اَخ و تف باشد به روی همه. شاید نتوانم چاپ کنم. اهمیتی ندارد. ولیکن این آخرین حربه من است تا اقلا توی دلشان نگویند که فلانی خوب خر بود. «توپ مرواری» که هدایت آن را در ۱۳۲۷ به پایان برده، قالب قضیههای «وغ وغ ساهاب» و «ولنگاری» را دارد. در زمانهای که هنوز آرمان سوسیالیسم به طور کامل رنگ نباخته و رئالیسم سوسیالیستی همچنان سکه رایج ادبیات آن روزگار است، این اثر در هنگامه صراحت و آزادی و شفافیت بیان آن دوره، استعاری و کنایی است. دستمایه طنز «توپ مرواری» بازگویی روایت تاریخی مربوط به توپی است که از غنایم جنگی ایرانیان، زمان بازپس گیری جزیره هرمز از پرتقالیها در قرن شانزدهم بوده است.
هدایت از رهگذر نقل سرگذشت این توپ، مضحکهای از تاریخ ساخته است که با تمسخر عظمت آن، به هجو مظاهر قدرت میپردازد و با نظیره نویسی نثر متون کهن و استفاده از زبانهای عربی، ترکی و فرنگی، و لهجههای گوناگون زبان فارسی، به نوعی درهم ریختگی عجیب از سرگذشتها و باورها میرسد و روایت هذیانی از تاریخ را در سایه نگارش خودکار نویسندهای میآفریند که تو گویی دیگر شکیب به نظم درآوردن نظرگاهها و ساختار داستانی اثر خود را نیز ندارد! اشارت مکرر و متعددو گریز زدنهای بسیار که گاه اصل ماجرا را نیز به حاشیه میبرد در این اثر نیز چون «ولنگاری» و «حاجی آقا» و دیگر آثار طنز سیاسی دهه ۲۰ او مشهود است ولی در عین حال شیرینی و ظرافت طنز هدایت در این اثر، بهرغم هجو تلخی که در سراسر آن جاری است، در اوج قرار دارد.
هدایت در توپ مرواری تمامی قدرت ادبی خود را به کار برده است تا با هجوی بیرحمانه، همه چیز و همه کس را از دم تیغ بگذراند. او تمام مظاهر قدرت اعم از مذهب و سیاست و حکومت و حاکمیت و حتی کل نظام هستی را به هجو میکشد و هیچ کس و هیچ گروه را از قلم نمیاندازد، با لحنی چنان تند و کوبنده که برخی منتقدان را به واکنش وامی دارد. در مجموع میتوان گفت «توپ مرواری»، ادعا نامه هدایت است علیه جامعه، مردم و افکاری که با تمام قدرت قلمش بر آنها برآشفته است. نقاب نومیدی اوست از آینده و از تاریخ. طنزی ویرانگر است از سوی کسی که هیچ ادعایی برای اصلاح ندارد، چون اصولاً افقی را برای اصلاح و رستگاری نمیبیند.
مهرنامه/ ش ۹ / ۱۳۸۹
1 Comment
مجید
و بواقع که افقی نیز در دوردست ها یافت نمی شود.هدایت به درستی ذهن ها و افکار متعفن مردم دوران خودش را تا به انتها میخواند وپیش بینی او در مورد تاریخ پیش روی این مملکت بسیار دقبق و واقع بینانه است. چه بسا که بعد از گذشت هشتاد سال از قلم زدن بوف کور هنوز در بر همان پاشنه می چرخد و بلکه استوارتر. واین سیر قهقرایی در فرهنگ این جامعه مفلوک ما را تا به اینجا رسانده که مثلا در طول تنها یکسال نزدیک به صدو هشتاد هزار نخبه ایرانی از کشور پا به فرار می گذارند.