این مقاله را به اشتراک بگذارید
مدت ها کسی جرات ساخت فیلم اجتماعی نداشت
همراه با پگاه آهنگرانی، یکی از پرکارترین بازیگران سال ٩٣
محمدصادق شایسته
در آغاز ٣٠ سالگی با بازی در حدود ٢٠ فیلم یکی از شناخته شده ترین و پرکارترین بازیگران نسل خودش محسوب می شود. هر چند در چند سال گذشته فعالیت های سیاسی- اجتماعی اش هم حسابی نام او را در رسانه ها و بین مردم پررنگ کرده است: بازیگری که تا قبل از سیمرغ و به واسطه حضور در فیلم تحسین شده «دربند» به کارگردانی پرویز شهبازی توانست سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به دست آورد آن هم ١۵ سال بعد از آنکه در جشنواره قاهره از کاترین دنووی شهیر نخستین جایزه مهمش را به خاطر بازی در «دختری با کفش های کتانی» به دست آورد.
پگاه آهنگرانی امسال پنج فیلم بازی کرده که به جز «مادر قلب اتمی» به کارگردانی علی احمد زاده باقی فیلم ها در جشنواره حضور داشتند: سه فیلم «جامه دران» به کارگردانی حمید رضا قطبی، «موقت» امیر عزیزی و «نزدیک تر» مصطفی احمدی در بخش نگاه نو و فیلم «خانه دختر» شهرام شاه حسینی در بخش سودای سیمرغ.
البته در این گفت وگو فارغ از اتفاقات و نظرهایی که درخصوص فیلم های جشنواره وجود داشت تلاش کردیم کمی خارج از بحث فیلم هایش با او به گفت وگو بنشینیم، کمی در خصوص علت های نبود بازیگر جوان و نوجوان در سینمای امروز ایران بپرسیم، در خصوص اینکه چطور یک زمان سینمای ایران امثال او، باران کوثری، نگار جواهریان یا ترانه علیدوستی را به عنوان نسل جدید بازیگران معرفی می کند اما همان سینما امروز در معرفی چهره های جدید بازیگری ناتوان است. به هر حال او از بهترین ثمرات بازیگری در اواخر دهه های ٧٠ و ٨٠ است و صحبت های امروز او در این خصوص می تواند جالب و پر از نکته باشد.
درست است که من جزو طرفداران روی کار آمدن دولت روحانی بودم اما پس از انتخابات در موضع کسانی قرار گرفتم که به دنبال محقق شدن مطالباتی هستم که رییس جمهور قولش را داده بود. با تمام کاستی هایی که می دانیم در همه عرصه ها وجود دارد ولی باز هم خوشحالم که در انتخابات شرکت کردم و به آقای روحانی رای دادم
اکثریت فیلم های چند سال اخیر سینمای ایران فیلم هایی قابل پیش بینی با بازیگرانی قابل پیش بینی بوده است. وقتی هدف فیلمساز فقط و فقط فروختن است و مدیریت هم این نوع نگاه را نه تنها تایید که ترویج هم بکند معلوم است کسی ریسک نمی کند و به دنبال بازیگر جدید و معرفی آن به سینما نمی رود
در کل ١۵ سال گذشته تنها ١۵ فیلم بازی کرده بودی اما امسال به تنهایی پنج فیلم با بازی پگاه آهنگرانی به دفتر جشنواره فجر معرفی شدند. به یکباره چه اتفاقی افتاد که در یک سال به اندازه یک چهارم کل کارنامه بازیگری ات فیلم بازی کردی؟
واقعا قصد بر این نبود که اینقدر فیلم بازی کنم، در حقیقت بعد از دربند تا زمستان پارسال فیلمی بازی نکردم اما ناگهان همه دوستانم که قرار بود نخستین فیلم های شان را بسازند از جمله مصطفی احمدی (نزدیک تر)، علی احمدزاده (مادر قلب اتمی) و امیر عزیزی (موقت) تصمیم گرفتند که فیلم شان را جلوی دوربین ببرند و این گونه شد که پرکار شدم! البته خدا را شکر، فکر کنم سینما جان دوباره ای گرفته باشد چرا که اولایادم نمی آید تا به حال اینقدر پیشنهاد کاری گرفته باشم و ثانیا پیشنهادهایی دریافت کردم که تقریبا همه فیلمنامه های بسیار خوبی داشتند و شاید اگر خیلی از آنها همزمان با کارهای دیگرم نبود در آنها هم بازی می کردم.
خب این توضیحی که دادی یعنی از قبل قرار بوده که در همه فیلم های اول دوستانت بازی کنی، این قول و قرارها از کی گذاشته شده بود؟
خب امیر عزیزی از دو سه سال پیش فیلمنامه اش را برایم فرستاده بود، در خصوص علی احمدزاده هم بعد از ساختن فیلم اولش (مهمونی کامی) -که خیلی اتفاقی و به دلیل فیلمنامه خیلی جالبش در آن حضور پیدا کردم- به علت اینکه از مدل و نگاه کارگردانی اش خیلی خوشم آمده بود تصمیم گرفتم در فیلم بعدی اش هم حضور داشته باشم. مصطفی احمدی هم از همان دو سه سال پیش قرار بود فیلم بسازد که مدام به تاخیر می افتاد ولی بالاخره امسال ساخته شد. جالب است که در فیلمنامه اولیه او اصلانقش دختری وجود نداشت و من فقط فیلمنامه را می خواندم و به او نظر می دادم تا اینکه در نسخه نهایی که بهرام توکلی نوشته بود یک نقش دختر اضافه شد و من هم آن را بازی کردم.
بازی در «جامه دران» حمید رضا قطبی و «خانه دختر» شهرام شاه حسینی چطور اتفاق افتاد؟
نخستین فیلمی که در بین این پنج فیلم بازی کردم کار آقای قطبی بود، خب دو سال بود فیلم بازی نکرده بودم و دلم برای جلوی دوربین رفتن تنگ شده بود و می دانستم که فیلمنامه کار بسیار خوب است، البته قرار بود ابتدا هانیه توسلی این نقش را بازی کند که گویا مشکلی برایش پیش آمد و یک هفته مانده به آغاز فیلمبرداری آقای ساداتیان با من تماس گرفتند و من هم بعد از صحبتی که با هانیه توسلی داشتم پذیرفتم و رفتم سر فیلمبرداری.
کار کردن با قطبی چگونه بود، خب به هر حال او با اینکه فیلم اولی است اما بیش از ۵٠ سال سن دارد و این اتفاق جالبی است که در این سن و سال تازه کارگردانی کردن را آغاز کرده.
به نظرم بدون احتساب سن و سال نکته ای که وجه مشترک بسیاری از فیلم اولی هاست و همین موضوع کار کردن با آنها را برای بازیگری من لذت بخش می کند این است که آنها انگیزه زیادی دارند و این انگیزه دقت و وسواس آنها را در همه چیز بالامی برد: انگیزه ای که شاید در خیلی از کارگردان هایی که خودشان را اثبات کرده اند کمرنگ تر باشد. این وجه مشترک تمام چهار کارگردان اولی است که امسال در فیلم شان حضور داشتم. از طرفی آقای قطبی هفت سال به دنبال این بوده که «جامه دران» را بسازد به همین دلیل زیر و بم فیلمنامه را کاملامی دانست و قدرت تسلطش بر تک تک اجزای فیلم برای من بسیار جالب بود.
یک نکته ای در خصوص کار با کارگردان اولی ها به نظرم رسید که بد نیست مطرحش کنیم. با اینکه سن و سال بالایی نداری ولی تجربه کار با بسیاری از کارگردانان سرشناس سینمای ایران در کارنامه کاری ات دیده می شود: علی رفیعی، سامان مقدم، رسول صدرعاملی، احمد امینی، محمد بزرگ نیا، فرزاد موتمن، ابوالحسن داوودی و پرویز شهبازی. سر کار با فیلم اولی ها که می روی این کارنامه کاری را هم می بری؟ به هر حال آنها کار اولی هستند و تو بازیگری که هم سیمرغ گرفتی و هم نامزد آن بودی.
نه واقعا. نه تنها من بلکه در شخصیت تمام بازیگران هم سن و سال من از جمله باران کوثری، نگار جواهریان و ترانه علیدوستی که با هر سه تا امسال فیلم بازی کردم از این اخلاق ها وجود ندارد. واقعا اخلاق و رفتار ما سر صحنه یک کارگردان فیلم اولی و یک کارگردان با تجربه فرقی ندارد. حتی با اینکه هر کدام از بازیگران این طیف مثل نگار و باران و ترانه کلی فیلم در کارنامه کاری مان داریم ولی در تمام تجربه های مشترکی که داشتیم «من» بین خود ما هم وجود نداشت. آن وسواسی که ابتدا گفتم در کار اولی ها وجود دارد اینجا به درد ما می خورد، چرا که من و هم سن و
سال هایم (حداقل آنهایی که با هم کار کرده ایم) پز جایگاه و کارنامه کاری نداریم و این به ما هم کمک می کند تجربه های بیشتری به دست آوریم. ما سر صحنه فیلم ها جدا از پیشنهاداتی که به عنوان بازیگر با کارگردان مطرح می کنیم همیشه حواس مان به خواسته کارگردان است. ضمن اینکه کارگردان اولی ها عموما از هم سن و سال های خود ما هستند، همان هایی که مثل ما وسواس و دغدغه کار درست کردن دارند و به همین دلیل خاطرمان جمع است که حرف همدیگر را خیلی خوب می فهمیم. امیدوارم ما تا زمانی که کار می کنیم این خصوصیت را سر صحنه هر کاری که می رویم با خود داشته باشیم!
این «من» نداشتن ها سر صحنه از کجا می آید، از دوستی، از هم نسل بودن، نتیجه اخلاق حرفه ای است؟ کدام علت باعث می شود که به دور از حاشیه با هم کار کنید؟
خب ما پشت دوربین شاید روابطی از جنس دوستی های معمول با هم نداشته باشیم پس این گزینه
خود به خود حذف می شود. به نظرم در بین ما یک چیز خیلی مهم تر از «من»هاست و آن فیلمی است که ساخته می شود. ما سر صحنه فیلمبرداری اصلاحواس مان نیست که چه بازیگری هستیم و چه کارنامه ای داریم، نه عادت به خود نمایی داریم و نه به آن فکر می کنیم حتی با اینکه شاید در نظر همه ما رقیب هم محسوب شویم، مثلانقشی را که به ترانه پیشنهاد می دهند به من هم پیشنهاد بدهند یا بالعکس ولی خب به نظرم ما بیشتر به محصولی که قرار است تولید شود فکر می کنیم نه اینکه خودمان در آنچه جایگاهی داریم.
در فاصله بین انتهای دهه ۶٠ تا ابتدای دهه ٧٠ در سینما و تلویزیون یک سری بازیگر نوجوان و جوان معرفی شدند که تبدیل به ستاره های سینمای ایران شدند، عین همین اتفاق هم در فاصله بین انتهای دهه ٧٠ تا ابتدای دهه ٨٠ رخ داد، اما هرچه از دهه ٨٠ گذشت و به دهه ٩٠ نزدیک و نزدیک تر شدیم دیگر چهره هایی مثل دو نسل قبل به سینما معرفی نشدند. به عبارت دیگر تا چند سال آینده هیچ بعید نیست که سینمای ایران از وجود جوان اول یا بازیگر آینده دار خالی شود.
به نظرت چرا این روند در این سال ها متوقف شد؟
به نظرم ما از دوره ای می آییم که اصلامدل فیلمسازی به گونه دیگری بود، دوره ای که ما معرفی شدیم دوران اصلاحات بود، در این دوران بود که فیلمی مثل «دختری با کفش های کتانی» ساخته می شود، فیلمی که مطمئنم نه بعد و نه قبل از دوره اصلاحات امکان ساخت آن وجود نداشت. ترانه علیدوستی با «من ترانه پانزده سال دارم» وارد سینما شد، باران کوثری هم با فیلمی مثل «خون بازی» توانست نظر همه را به خودش جلب کند. از این دست فیلم های اجتماعی مدت هاست که ساخته نمی شود یا اجازه ساخته شدن پیدا نمی کند. وقتی شما بخواهی فیلمی در خصوص دغدغه ها و معضلات جوانان و نوجوانان بسازی قاعدتا به بازیگری در همین سن و سال هم نیاز داری، اینجاست که می شود روی بحث استعدادیابی حساب ویژه
باز کرد. در این شرایط است که کارگردان ها برای سپردن نقش اصلی فیلم شان به یک جوان و نوجوان دنبال استعداد می گردند و نتیجه اش می شود معرفی نسل جدیدی از بازیگران به سینما. وقتی چنین فیلم هایی ساخته نشود و همه چیز به سمت ساخت فیلم های بفروش برود ناخودآگاه نیازی هم برای پیدا کردن بازیگر جدید به وجود نخواهد آمد چرا که فیلم های بفروش عموما فرمول های مشخصی دارند که بازیگران ناشناخته یا تازه کار در این فرمول ها جایی ندارند.
به نظرتان این مشکل از کجا آمده؟ این نسل جدیدی که حداقل در حوزه سینما نتوانسته نماینده شایسته ای داشته باشد مشکلش از کجا آب می خورد؟
این مساله از جمع شدن چندین و چند علت در کنار هم به وجود آمده، شما از بحث ضعف به وجود آمده در زمینه های اخلاق و اعتماد که در این چند سال در بطن جامعه رشد کرده بگیرید تا باقی ماجرا. مدیری که در عرصه فرهنگ و هنر بی اخلاقی می کند و تسهیلات در اختیار کسانی قرار می گیرد که در برخورد با هنرمند متعهد به دلیل تفاوت سلیقه و نگاه بی اخلاقی می کنند، نتیجه اش چه می شود؟ فیلم هایی ساخته و نمایش داده می شود یا کتاب هایی مجوز می گیرند و چاپ می شوند که کاملابا سلایق آنها که امکانات را دست دارند همخوانی داشته باشند. در این شرایط که دیگر خوراکی برای رشد فکری و فرهنگی نسل جدید وجود نخواهد داشت.
خب از همین منظر درباره ظهور نکردن نسل جدیدی از بازیگران نوجوان و جوان صحبت کنیم. این خلااساسی تقصیر مدیران است یا سینماگرانی که فرمول فیلم ساختن و استفاده از بازیگران را فقط در یک مسیر مشخص و عمدتا قابل پیش بینی انتخاب کرده اند؟
باز هم به نظرم دلیل اصلی نبود شرایط درست برای ساخت فیلم های جسور و اجتماعی در حوزه جوان ها و نوجوان ها بوده است. شما نگاه کنید در این سال ها غیر از پرویز شهبازی که «دربند» را ساخت کدام کارگردان جرات کرده در مورد مشکلات و معضلات جوان های امروز فیلم بسازد و باز بیشتر جسارت کند و نقش اول فیلمش را به یک استعداد تازه بسپارد؟ اکثریت فیلم های چند سال اخیر سینمای ایران فیلم هایی قابل پیش بینی با بازیگرانی قابل پیش بینی بوده است. وقتی هدف فیلمساز فقط و فقط فروختن است و مدیریت هم این نوع نگاه را نه تنها تایید که ترویج هم بکند معلوم است کسی ریسک نمی کند و به دنبال بازیگر جدید و معرفی آن به سینما نمی رود.
این حرفی که می زنید خیلی سنگین است. در ١٠ سال گذشته تقریبا همه کارگردانان به نام سینمای ایران حداقل یک فیلم ساخته اند و این حرف یعنی هیچ کدام از بزرگ ترین کارگردانان ما هم این جسارت را نداشته اند؟
حتما نداشته اند، اگر داشتند که الان من و شما در خصوص کمبود بازیگر جدید و جوان بحث نمی کردیم. به نظرم همه ما در این یک دهه گذشته سعی کردیم در هیچ زمینه ای خطر نکنیم، همان چیزی را ارایه دهیم که قابل پیش بینی است و دردسری برای مان ندارد. فیلمسازان خیلی جاها مجبور بودند خطر نکنند تا بتوانند همچنان فیلم بسازند و از صحنه حذف نشوند. مجبور بودند مدام به سراغ سوژه هایی بروند که به خاطر آنها متهم به سیاه نمایی و برچسب هایی از این قبیل نشوند. البته خوشبختانه در یکی، دو سال اخیر این حربه مورد استفاده توسط برخی کارگردان ها، دیگر مثل گذشته اثر ندارد و مخاطب به فیلم هایی که یک قطار بازیگر معروف دارند ولی فیلمنامه شان به دردنخور است توجهی نمی کند. شما کارنامه فیلم های اجتماعی و پرچالش دوره اصلاحات را که اتفاقا همه جور کارگردان با هر سلیقه ای در آن دیده می شود با کارنامه این فیلم ها در هشت سال بعدی مقایسه کنید. واقعا سینمای ایران جز اصغر فرهادی چه ثمره فوق العاده ای داشته، تازه فرهادی هم محصول هشت سال گذشته نیست و در چند فیلم آخرش هم با کلی مشکلات مواجه شد.
یعنی سینما هیچ محصول خوبی در دوره قبلی نداشته است؟
حرفی که زدم را مطلق برداشت نکنید ولی واقعا با اتکا به چند جرقه کوچک نمی توان کارنامه فیلم های اجتماعی هشت سال بعد از اصلاحات را مثبت دانست. شاید در زمینه های دیگر فیلم های خوب و قابل دفاعی هم ساخته شده باشند و حتی در آنها کارگردان های آینده دار هم وارد عرصه شده اند اما در زمینه فیلم های اجتماعی جز چند جرقه کوچک هیچ اتفاقی رخ نداد.
قطعا تا به حال واژه «دهه شصتی ها» را شنیده ای: واژه ای که تا به حال اینقدر خاص برای دهه های دیگر به کار نرفته است. انگار بچه های این دهه جدا از خوب و بد بودن تافته های جدا بافته و آدم های خاصی هستند. در زمینه هنر و بالاخص سینما به نظرت این نسل چه ویژگی هایی دارد؟
در دهه ۶٠ که کودکی ما گذشت اتفاقات اجتماعی و سیاسی زیادی افتاد، از جنگ ایران و عراق بگیرید تا رحلت امام خمینی. شور و هیجان های پس از انقلاب و پس از جنگ فضای بسیار خاصی را برای بچه هایی ایجاد کرد که در این دهه به دنیا آمدند و در دهه ٧٠ به بلوغ رسیدند. همین اتفاقات باعث شده اشتراکات فراوانی بین بچه های این نسل در زمینه های مختلف ایجاد شود.
اما خیلی ها معتقدند بچه های این نسل که در حوزه فرهنگ و هنر کار می کنند برخلاف نسل های قبل خود هیچ شناختی از بدنه عام جامعه ندارند و کلادنیایی که در آن سیر می کنند دنیای دیگری است. چقدر این حرف را قبول داری؟
این که دهه شصتی ها واقعا در یک مفهوم کل یک کلونی هستند را قبول دارم. ارتباط خوبی با اکثر دهه هفتادی ها ندارند، دهه های قبلی هم زیاد اذیت شان می کنند ولی فکر می کنم آدم های متولد دهه ٢٠ هم خیلی شبیه ما هستند و در بسیاری از موارد تجربه هایی مشابه ما داشته اند. آنها هم در آن دوره حوادث اجتماعی و سیاسی سنگینی را به چشم دیدند و در دوران سخت و پرالتهابی بزرگ شدند. دوران کودکی ما در جنگ بود و بعد در دهه ٧٠ قرار بود آرام آرام همه چیز به گشایش برسد و فضا باز شود که این اتفاق با خرداد ٧۶ رخ داد، روزنامه ها زیاد شد، فیلم های خوبی ساخته شد، کتاب های مهم منتشر شد، موسیقی پیشرفت خوبی داشت و غیره و غیره: اتفاقی که دهه های قبل از و بعد از ما تا حدود زیادی از آن محروم بودند. همه اینها دست به دست هم داده تا تربیت یافته این دهه تفاوت های زیادی با قبل و بعدش داشته باشد، اما با همه این تفاسیر قبول ندارم بچه های این نسل از جامعه خودشان دور افتاده اند فقط به نظرم هنوز زورشان نرسیده که شیوه و روش خودشان را که بیش از هر چیز مبتنی بر تلاش برای سواد بیشتر و عمیق فکر کردن است در جامعه خودشان پیاده کنند.
در ١۵سالگی برای فیلم «دختری با کفش های کتانی» حسابی مورد توجه قرار گرفتی و حتی جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره قاهره را هم به دست آوردی. ١۴ سال بعد هم برای فیلم دربند سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل را به خانه بردی. در این ١۴ سال چه تجربه ای بیشتر از هر چیز در بازیگری به اندوخته هایت اضافه شد؟
به نظرم ممکن است موفقیت به سراغ هر کسی بیاید ولی حفظ آن موقعیت موفق کاری به مراتب سخت تر از به دست آوردن آن است. همین نکته مهم ترین چیزی بود که در طول این سال ها فهمیدم. ولی خیلی خوشحالم که سیمرغ را برای فیلم دربند به دست آوردم چرا که به نظرم نخستین بار بازیگری به مفهوم واقعی اش را در این فیلم تجربه کردم.
سیمرغ گرفتن قبل از رسیدن به ٣٠ سالگی چه طعمی داشت؟ اصلابه این موضوع که در این سن و سال سیمرغ دریافت کردی فکر کردی؟
واقعا به نظرم این گونه اتفاقات نمی تواند کسی را ماندگار کند. الان اگر خوره سینما نباشید و از شما بپرسند پنج سال، ١٠ سال یا ١۵ سال پیش چه کسی سیمرغ برده یادتان نمی آید، خیلی ها هستند که سیمرغ هم گرفتند اما نه نام و نشانی از آنها وجود دارد و نه حتی ذره ای تاثیر بر سینما و جامعه فرهنگی خودشان گذاشتند. قطعا آدم از هر موفقیتی در هر مقطعی که به دست آورد خوشحال می شود ولی واقعا این موفقیت ها نمی تواند دلیلی برای ماندگاری شما باشد و نباید به این فکر کرد که حالاکه فلان جایزه را گرفتم دیگر همه چیز را به دست آورده ام و تمام. حداقل من این گونه فکر نمی کنم.
حدس می زدی در بین این پنج فیلمی که بازی کرده ای کدام با اقبال منتقدان، کدام با اقبال مخاطبان و احیانا کدام با اقبال هر دو گروه مواجه خواهد شد؟
سوال خیلی سختی است. هر کدام ویژگی هایی دارند که می توانند مورد اقبال هر یک از این گروه ها قرار بگیرند. به نظرم فیلم «مادر قلب اتمی» در هر شرایطی که دیده شود می تواند غافلگیر کننده باشد چرا که نمونه اش را اصلادر سینمای ایران نداریم. جسارت علی احمدزاده در ساخت فیلمی که هیچ شباهتی به جریان جاری سینمای ایران ندارد می تواند کمک کند که خیلی از کارگردانان جوان دیگر هم کمی از فضای کلیشه ای و رایج سینمای ایران خارج شوند. به نظرم الان این نیاز سینمای ایران است که تجربه های جدید و متفاوتی در آن دیده شود. سالانه این همه فیلم در مورد جوان ها ساخته می شود ولی جوان های آن فیلم ها هیچ شباهتی به جوان های امروز ندارند. این فیلم جوان های امروزی تری در دل خود دارد. فیلم مصطفی احمدی به شدت قاعده مند و شکیل است، آنقدر دستیار کارگردانی کرده که در نخستین تجربه اش بسیار مسلط عمل کرد و یکی از بهترین تجربه های من را رقم زد. به نظرم فیلم آقای قطبی فیلم سن و سال داری است: کلاسیک، با یک روایت بسیار خوب که به درستی و کاملابا قاعده قصه اش را تعریف می کند. امیر عزیزی هم فیلمی ساخته که باز تجربه بسیار نو و جالبی است، به نظرم «موقت» هم هواخواه زیادی خواهد داشت و هم مخالف. در مورد شهرام شاه حسینی هم باید بگویم هر چه تا قبل از این در کارنامه کاری اش دیده اید (که فیلم های خیلی خوبی هم نبوده اند) را فراموش کنید چون شاه حسینی که به نظرم استعداد بسیار خوبی در کارگردانی دارد فیلمی ساخته که از ابتدای ورودش به سینما باید از همان جنس می ساخت. فیلمنامه پرویز شهبازی هم کمک زیادی به او کرده تا بتواند فیلم متفاوتی بسازد.
در این پنج فیلم همبازی طیف وسیعی از بازیگران سینمای ایران بودی چون اکثر کارها هم پربازیگر است. از آنهایی که نخستین همکاری ات را با آنها تجربه کردی کدام بازیگر بیشتر از همه غافلگیرت کرد؟
قطعا محمدرضا گلزار. اصلافکرش را هم نمی کردم ولی گلزار در «مادر قلب اتمی» به معنای واقعی درخشان است. رضا گلزار سوپراستار است و کار کردن با این گونه بازیگران همیشه دردسرهای خودش را دارد: دردسرهایی که یکی مثل من اصلادل خوشی از آن ندارد (با خنده) چرا که شما تصور کن ما هر جا که می خواستیم فیلمبرداری کنیم و مردم می فهمیدند که رضا گلزار هم آنجاست آنقدر تجمع می کردند که انگار تظاهرات شده و گاهی نمی توانستیم فیلمبرداری کنیم. دیدن این صحنه ها برای من شگفت آور بود اما نه به اندازه دیدن بازی گلزار.
شعار دولت حسن روحانی «تدبیر و امید» بود، شما هم که از همان ابتدا نشان دادی از طرفداران پر و پا قرص روی کار آمدن دولت «تدبیر و امید» بودی، نزدیک به دو سال از روی کار آمدن دولت جدید می گذرد. به نظرت در مقوله سینما دولت چقدر به مفهوم «تدبیر و امید» نزدیک شد؟
درست است که من جزو طرفداران روی کار آمدن دولت آقای روحانی بودم اما بلافاصله پس از انتخاب ایشان در موضع کسانی قرار گرفتم که به دنبال محقق شدن مطالباتی هستم که رییس جمهور در زمان انتخابات قولش را داده بود، اگر بخواهم تعریف کنم از موضع خودم عدول کردم و اگر بخواهم مشکلات را بگویم که بحث بسیار مفصلی است اما در همین حد بگویم که اگر یکی مثل من امسال پنج فیلم بازی کرده نشان دهنده این است که حتما ۵٠ تا فیلم خوب بوده که من توانستم در پنج تا از آنها بازی کنم و این به نظرم گشایش بزرگی است. با این حال هیچ چیز صددرصد نیست. البته با تمام کاستی هایی که می دانیم در همه عرصه ها چه فرهنگی، هنری، اقتصادی و آزادی های سیاسی- اجتماعی همچنان وجود دارد ولی باز هم خوشحالم که در انتخابات شرکت کردم و به آقای روحانی رای دادم.
اعتماد