این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
گفتگو با بیتا فرهی
بیش از بیست و پنج سال از آن روزهایی میگذرد که زن جوان به طور اتفاقی وارد سینما شد تا مهشید «هامون» شود. او حالا مادربزرگ یک دختر بچه دو ساله است و به یاد گذشته سالی چند بار فیلم «هامون» را میبیند.
بیتا فرهی؛ خیلی اهل گفتگوهای مطبوعاتی یا حضور در مجامع هنری نیست و علاقه چندانی هم ندارد تا در مقابل دوربین عکاسان قرار بگیرد. با این حال وقتی با واسطه یک دوست مشترک خواستار گفتگو با خبرگزاری دانشجویان ایران شدیم، پذیرفت و آنچه پیش رو دارید، گفتگوی خبرنگاران هنری ایسنا با این هنرمند است.
در یکی از عصرهای زمستانی که مثل بسیاری از روزهای زمستان امسال، رنگ و بوی بهار داشت، میهمانش شدیم.
پیش از ورود به خانه چندین گلدان کنار در ورودی رخ نمایی میکردند؛ گلدانهایی که معلوم بود برای عید آماده میشوند و با این تصویر رنگ رنگ، وارد خانهای میشویم که تصاویر بسیار زیباتری دارد.
همه چیز در این خانه زیباست، از تابلوها، تا نقشهای روی دیوار، از فرشهای کوچک زیر پایمان تا از ظروف پذیرایی پیش رویمان. از تسبیحهایی که بیشتر آثار هنری هستند، تا دری که با شعر و نقاشی و خطاطی زینت شده است. همه این زیباییها در کنار میزبان گرم و مهربان ما، فضایی دوستداشتنی رقم میزند.
بیتا فرهی همان اندازه که در سینما گزیده کار است، در مکالمه نیز کم صحبت است و کوتاه و موجز پاسخ میدهد.
سرآغاز گفتگو، ورود اتفاقی او به سینما است و کم کم میرسیم به پرهیزش از قرار گرفتن مقابل دوربین عکاسان ، سفرهای مداومش به پاریس و نوه دوسالهای که بزرگترین انگیزه او برای زندگی است.
اتفاقی به نام «هامون»
برای رسیدن به امروز از گذشته آغاز میکنیم و طبیعتا از هامون.
بیتا فرهی با به یاد آوردن اولین و درخشانترین تجربهاش در سینما میگوید: «بعد از فیلم "هامون" که برای من و سینمای ایران یک اتفاق بود، آقای مهرجویی بلافاصله پیشنهاد همکاری در فیلم «بانو» را داد. بعد از دو کار شاخص برایم سخت بود هرکاری را بپذیرم پیشنهاد بسیاری میآمد، اما سعی میکردم دست به عصا و حساب شده عمل کنم.
عدهای معتقدند در فیلم "هامون" خود "مهشید" جلوی دوربین رفته است و کاری با بازیگر صورت نگرفته است. هرچند با من هیچ تمرینی نشد، اما نقش برایم جا افتاده بود و انگار شخصیت را میشناختم.»
خسرو شکیبایی بهترین همبازی بود
بیتا فرهی که در اولین تجربه سینماییاش با خسرو شکیبایی همبازی بوده است، اضافه میکند: «بسیاری زیاد از او کمک میگرفتم. همراه بسیار خوب و بهترین همبازی بود. هرگز نمیتوانم یاریهایش را در فیلم "هامون" فراموش کنم. بعد از آن هم در چهار فیلم دیگر هم بازی شدیم.»
همانطور که "هامون" برای بسیاری از تماشاگران سینما هنوز تمام نشده و هر از گاهی آنها را وا میدارد تا بار دیگر با سرگشتگیهای حمید هامون همراه شوند، برای بیتا فرهی هم هنوز تمام نشده و در زندگیاش جاری و ساری است، خودش میگوید: «ممکن است در سال، چند بار هامون را ببینم. وقتی از نظر کاری دلتنگ میشوم و کمبود پیدا میکنم، آن را میبینم.»
انتظار هفت ساله بانو
بعد از "هامون"، مهرجویی بلافاصله دست به کار ساخت "بانو" شد. او در جایی گفته است که فیلمنامه این کار را بر اساس شخصیت بیتا فرهی نوشت. شاید شخصیت بانو را به فرهی نزدیک دیده و با شناختی که از او داشت، این نقش را به فرهی پیشنهاد کرد و این چنین بود که فرهی، شکیبایی و انتظامی بار دیگر همبازی شدند. «بانو» ساخته شد اما هفت سال منتظر ماند تا روی پرده نقرهای جان بگیرد.
بیتا فرهی ادامه میدهد: «بعد از توقیف «بانو» بسیار ناراحت و افسرده شدم. فیلم هفت سال توقیف بود. وقتی که اکران شد، دم سینما عصر جدید جمعیت زیادی برای تماشای فیلم آمدند.«بانو» را با مردم دیدم که تجربه خیلی خوبی بود. برای مردم احترام زیادی قائلم و بسیار دوستشان دارم.»
از کیمیا تا اعتراض
دو و سال و نیم بعد از "بانو"، به واسطه دوست نزدیکش با پروانه پرتو، در "کیمیا" کار احمدرضا درویش بازی کرد، بیتا فرهی دربارهی همکاریش هم با احمدرضا درویش میگوید: «گروه بسیار خوبی بودند و تجربه خوبی شد.»
فیلمهایش را مرور میکنیم و به «اعتراض» میرسیم و تصویرش با آن چادر گلگلی زنده میشود. گل از گلش میشکفد و مکث میکنیم، او میگوید: «همیشه این فیلم را دوست دارم چون نقشم خیلی متفاوت بود. دوست ندارم نقش کلیشهای بازی کنم و همیشه زنی متمول و ثروتمند باشم و رُل "اعتراض" خیلی متفاوت بود.»
میرسیم به «خون بازی» که بیتا فرهی آن را تجربه درج یکی میداند و ادامه میدهد: «خون بازی را بسیار دوست میدارم. از رخشان بنی اعتماد بسیار آموختم و امیدوارم بازهم شانس همکاری با او را داشته باشم.»
همکاری با بهمن فرمان آرا در دو فیلم «خانهای روی آب » و «خاک آشنا» نیز دو تجربه دوستداشتنی دیگر برای اوست، او میگوید: « خانهای روی آب را خیلی دوست داشتم. فرمان آرا یکی از متشخصترین کارگردانهای ایران است که برایش احترام بسیار قائلم و از همکاری با او خوشحالم.»
بیتا فرهی از اول گزیده کار بود و حالا گزیده کارتر هم شده است، او دربارهی دلایل گزیده کاریش میگوید: «الان دیگر سنم را باید در نظر بگیرم. مسلما نسبت به ۲۶و۲۷ سال پیش، پیشنهادها کمتر شده است و باید سنجیدهتر عمل کنم. کوتاه و بلند بودن نقش، برایم چندان مهم نیست. بازیگر کسی است که بتواند حتی به نقشهای کوتاه اعتبار و هویت بدهد.»
با گذشت سالها ، تنوع نقشها کمتر میشود و او نیز مانند بسیاری بازیگران همسن و سال خودش بیشتر با نقش مادر روبرو میشود، بیتا فرهی میگوید:«اما باز هم دوست دارم نقشهایم متفاوت باشد. ولی نمیدانم چرا فیلمنامههای متفاوت نوشته نمیشود. در حالیکه باید برای سنین مختلف، نقشهای گوناگون و متنوع، مضمونهای تازه و فیلمنامههایی که کار داشته باشد، وجود داشته باشد.»
او نیز مانند بسیاری از بازیگران حرفهای و شناخته شده ، از همکاری با کارگردانهای جوان استقبال میکند و معتقد است:« آنها ذهن خلاق و انرژی بیشتری دارند. همین اواخر پیشنهادی داشتم برای نقشی کوتاه و بسیار متفاوت، اما متاسفانه به دلایلی نشد.»
در بخش دیگری از گفتوگو؛ از بیتا فرهی می پرسید که هیچوقت وسوسه نشدید تئاتر بازی کنید؟ که او پاسخ میدهد: «در سنین جوانی خیلی پیشنهاد میشد، اما همیشه میترسیدم. رویارویی با مخاطب زنده و نفس به نفس کار مشکلی است. تئاتر مادر هنر است تئاترهای خوب را میبینم. مثلا "مردی برای تمام فصول" کار آقای فرمانآرا را دیدم.»
محضوری کوتاه در «دوران عاشقی»
فرهی در جشنواره فجر امسال نیز حضور کوتاهی در فیلم «دوران عاشقی» کار علیرضا رییسیان داشت که درباره این تجربه نیز میگوید:«مدتی کم کار بودم تا اینکه این پیشنهاد مطرح شد. آقای رییسیان کارگردان بسیار خوبی است و گروه بسیار خوبی هم کنارش بودند. بنابراین با این که نقش کوتاه بود، دوست داشتم، کار کنم. البته خیلی دلم میخواست بیشتر حضور میداشتم و فکر میکردم حین کار این شانس را پیدا کنم که پلانهای بیشتری گرفته شود اما چنین نشد.»
او هنوز فیلم را ندیده است و از او میپرسیم:« برای دیدن فیلم کنجکاو نیستید؟» که با لبخند میگوید: «دیر که نشده، بالاخره میبینم.»
گفتگو با وضعیت روز سینما ادامه پیدا میکند. از تفاوت شرایط سینما در گذشته و امروز که میگوییم، سرش را به علامت تاسف تکان میدهد، انگار حرف دلش است و میگوید: «نمیتوانم درباره سیاست گذاریهای سینما نظر بدهم، اما به عنوان بازیگر راهی برای خودم نمیبینم. ۲۶ سال حدی برای خودم قائل شدم، اما حالا راه پیش رویم را خیلی روشن نمیبینم البته این نظر فقط برای خود من است و به طور کلی نظر نمیدهم.»
از بیتا فرهی میپرسیم که آیا سینمای امروز ایران را دنبال میکند، که او پاسخ میدهد:«همه فیلمها را میبینم. البته امسال جشنواره فجر را خیلی دنبال نمیکردم.»
خیلی دنبال دیده شدن نیستم
حضور کمرنگ بیتا فرهی در رویدادهای هنری، حتی این تصور را ایجاد کرده بود که مهاجرت کرده و کمتر در ایران زندگی میکند، از او دربارهی دلایل این روند پرسیدیم که او پاسخ داد: «خیلی دنبال دیده شدن نیستم. اگر صلاح باشد جایی بروم، میروم. بعضیها دوست دارند مدام دیده شوند اما من چنین نیستم.»
مجالی برای حرفهای خصوصیتر
حرفهای خصوصیتر هم میزنیم. از دختر و نوهاش تا درگذشت مادرش.
بیتا فرهی دختری دارد مقیم پاریس و نوهای دو ساله به نام «تسا» که "قرار" او را در تهران میگیرد و مادر بزرگش را مدام راهی پاریس میکند، همین سفرهای مستمر گاه باعث میشود او بعضی نقشها را از دست بدهد، خودش میگوید: «همین چند وقت پیش به خاطر رفت و آمد، دو کار را از دست دادم. حتما شانسم نبود. خیلی معتقدم شاید قسمت بر این نبوده. البته آن گروه هم به سرعت بازیگر میخواستند و نمیتوانستند صبر کنند تا من برگردم.»
میخواستید چه کاره شوید؟
دوباره برمیگردیم به گذشته و پرسشی که از ابتدای گفتگو ذهنمان را درگیر کرده است که«خانم فرهی اگر آن روز به طور اتفاقی به خانه داییتان نمیرفتید و توسط ناصر چشم آذر برای بازی در فیلم«هامون» معرفی نمی شدید، ممکن بود هیچ وقت بازیگر نشوید؟»
«بله واقعا ممکن بود.»
و این پرسش کودکانه زنده میشود:اگر بازیگر نمیشدید، میخواستید بزرگ شوید، چه کار شوید؟ با خنده میگوید: «همیشه خیلی دوست داشتم سرمایهای میداشتم، کتاب فروشی کوچکی راه میانداختم که در آن کافه و یک گل فروشی کوچک هم بود. همیشه این سه را باهم میخواستم، اما هیچ کدام نمیشود.سرمایه ندارم، گلها هم میپلاسند و هیچ کس هم کتاب نمیخواند.»
از درگذشت مادر تا نوهای که انگیزه زندگی است
در این رفت و آمد به گذشته و حال، به سال ۶۸ بر میگردیم که در توصیفش میگوید:« همان سالی که شکوفایی سینمای ایران بود. همه آدمهای درجه یک سینما همچون مهرجویی، تقوایی تا افخمی و… فیلمهای ماندگاری ساختند.»
اما در گذار از زندگی، به درگذشت مادرش هم میرسیم که غم به چهرهاش مینشاند و اشکهایش آرام سر میخورند روی گونهاش، «این ماجرا تاثیر بسیار زیادی روی من گذاشت. فرانسه بودم که حال مادرم نامساعد شد. بلافاصله خود را رساندم. مرا دید و ۲۴ ساعت بعد فوت کرد.»
بیتا فرهی هرچند اندوه درگذشت مادرش را دارد اما «تسا»ی دو ساله که در پاریس زندگی میکند، شوق زیستن را در او نگه میدارد و میگوید: «انگیزهام برای زندگی نوهام است.»
و از بیتا فرهی در پایان این گفتوگو میخواهیم که اگر حرف جاماندهای هست، بگوید: «زندگی خیلی کوتاه است. باید قدرش را دانست و از هر لحظهاش استفاده کرد. اگر مرگ را در کنار زندگی ببینیم، میتوانیم انسان باشیم و از هر لحظه آن بهره ببریم. چون زندگی همان قدر که زیباست، کوتاه و ناپایدار است.»
گفتگو دیگر به پایان رسیده و فرصتی پیدا میشود برای گپهای غیر خبری و یکی از سوژهها ، دَری در گوشه خانه است که به زیبایی زینت شده است. دری با خطوط نقاشی و خطاطی با شعرهایی از مولانا و عطار و او در پاسخ به کنجکاوی ما میگوید: «دَر اتاق خانه قبلیام است. خطاطیهایش را خودم انجام دادم و نقاشیهایش هم کار دوستم است.»
بیرون خانه هم گلهای زیبا منتظرند تا بیتا فرهی برای نوروز بگذاردشان در گلدان تا خانه زیبایش بهاریتر بشود. / ایسنا
‘