این مقاله را به اشتراک بگذارید
تازههای نشر در یک نگاه
سمیه مهرگان
۱- تازهترین رمان منتشرشده نشر «آگاه» که این روزها جزو پرفروشترینهای ادبیات داستانی جهان «افسانه پدران ما» است. این رمان را مرتضی کلانتریان مترجم نامی به فارسی برگردانده، که پیشتر نیز برای نخستینبار بسیاری از شاهکارهای ادبیات جهان را به فارسی ترجمه کرده بود. از جمله شاخصترین ترجمههای وی عبارتاند از: «ظرافت جوجهتیغی» از موریل بابری نویسنده فرانسوی، «سیمای زنی در میان جمع» نوشته هاینریش بُل نویسنده آلمانی، «وجدان زنو» رمانی از ایتالو اسوو، نویسنده ایتالیایی و «نقطه ضعف» از نویسنده یونانی آنتونیس ساماراکیس. آخرین اثری که مرتضی کلانتریان به سراغ آن رفته و آن را ترجمه کرده، رمانی است از سورژ شالادان نویسنده بزرگ فرانسوی. شالادان متولد ۱۹۵۲ است، که پس از سیوچهار سال همکاری با روزنامه «لیبراسیون»، روزنامه مشهور پاریسی در حال حاضر عضو هیاتتحریریه «کانار آنشنه»، دیگر روزنامه مشهور پاریسی است. گزارشهای او درباره ایرلند شمالی و محاکمه کلوس باربی جنایتکار جنگی فرانسوی، جایزه «آلبر لوندر» را که مشابه جایزه پولیتزر است نصیب او کرد. شالاندان چند رمان معروف دارد که مهمترین آنها همین رمان «افسانه پدران ما» و «درباره یک قول» است. رمان «افسانه پدران ما» اینگونه شروع میشود: «خاکسپاری پدرم با حضور ۹ نفر و سه پرچم صورت گرفت. در ۱۷ نوامبر ۱۹۸۳ بودیم. من بیستوهفت سال داشتم. لوپولین هم آنجا بود، ولی من به پرچمها نگاه میکردم. پرچمهایِ بیوزشِ باد، بیحال، تقریبا بیروح. اولی زیر مدالهای آویخته به آن، مثل سرباز پیر، تا شده بود. دومی پرچم کوچکی بود، بییراق و بیحاشیه، با نوشته گروه آزاد- انتقام. روی سومی یک ستاره سیاه و یک پلنگ قرمز کمینکرده وجود داشت…» 2. ایوان کلیما به صرف ترجمههای خوب فروغ پوریاوری در ایران نامی شناختهشده است، بهویژه رمانها و خاطرات وی از دوران حکومت کمونیستی بر کشورش چک: «روح پراگ» ، «در انتظار تاریکی، در انتظار روشنایی» و «کارِ گل». تازهترین اثری که از کلیما توسط فروغ پوریاوری ترجمه و نشر «آگه» منتشر کرده، «در میانه امنیت و ناامنی» نام دارد که دربرگیرنده تاملات کلیما است: «نمیدانم تاملاتم خوشبینانه به نظر خواهد آمد یا نه، اما به موضوع رفتن به دنبال امید هم خواهم پرداخت.». و آنطور که خود نیز در مقدمه کتاب میگوید، «در میانه امنیت و تاریکی» مجموعه مقالاتی است از مجموعه «دورنمای آینده» که به موضوع امنیت و ناامنی میپردازد: مفهوم جدید زمان، خرد و بیخردی، تب سرگرمی، دنیای ساختگی، بیعاطفگی و پرخاشجویی، بتهای مدرن، کنارهگیری هنر، سه بعد زندگی، امید، عشق، پایان هزاره، خانواده، مدرسه و موضوعاتی از این دست. ایوان کلیما در کنار میلان کوندرا و واسلاو هاول سه مثلث ادبیات معاصر چک هستند که هر یک به فراخور اهمیت درباره تاریکیهای حکومتهای دیکتاتوری نوشته و مینویسند. ارزش کارهای ایوان کلیما تا جایی است که فیلیپ راث نویسنده مشهور آمریکایی که میلان کوندرا او را استاد تمنا نامیده، درباره کلیما و آثارش میگوید: « طی سالهای نخست دهه هفتاد، وقتی که هر بهار برای مسافرت به پراگ میرفتم، ایوان کلیما استاد اصلی و حقیقی من بود. او من را به دوروبر شهر میبرد و در کیوسکهای گوشه خیابان، نویسندگانی را به من نشان میداد که سیگار میفروختند یا در ساختمانهای عمومی کف اتاقها را جارو میزدند، در محلهای احداث ساختمان، آجر روی آجر میگذاشتند و در تاسیات آبرسانی درحالی که چکمه و بالاپوش به تن داشتند، بهسختی کار میکردند، درحالیکه در یک جیب، آچار و در جیب دیگر کتابی گذاشته بودند.» اما ایوان کلیما همانطور که فیلیپ راث را به این گردشهای شگفتانگیز میبُرد، دست خوانندگان آثارش را هم میگیرد و آنها را به چکِ سالهای دهه هفتاد و هشتاد میلادی میبرد و شیوه غریب زندگی تحت حاکمیت دولت سرکوبگر کمونیست را به آنها نشان میدهد: او به تصویر میکشد که عشق در سالهای سخت پراگ چه صورتی داشت، او نشان میدهد که برای خلق و انتشار و خواندن یک کتاب چه مرارتهایی باید کشیده میشد، او از ناامیدیها و خیانتها میگوید، همچنان که از میهمانیهای مخفی و قاچاق کالاهای ضروری صحبت میکند. ۳٫ «خانه کاغذی» عنوان داستان بلندی است از کارلوس ماریا دومینگس، نویسنده آرژانتینی، که بیوک بوداغی آن را ترجمه و نشر «آگه» منتشر کرده است. کارلوس ماریا دومینگس متولد ۱۹۵۵ در بوئنسآیرس است. داستان و رمان مینویسد. فشردگی بافتار زبان آثارش او را در رده نویسندگانی قرار میدهد که خالق جهانهای کامل در تنگترین فضاهای ممکن هستند. کاراکترهای آثارش پیچیدهاند و از یادنرفتنی و مسیر زندگیشان بسیار غریب. داستان بلند «خانه کاغذی» تاکنون به بیش از بیست زبان ترجمه و چندین جایزه نصیب آن شده است. «خانه کاغذی» اینگونه شروع میشود: «بهار سال ۱۹۹۸، بلوما لنون در یکی از کتابفروشیهای سوهو، نسخه قدیمی اشعار امیلی دیکنسون را خرید و تازه به قرائت شعر دوم رسیده بود که در نبش خیابان، ماشین او را زیر گرفت… کتابها سرنوشت انسان را دگرگون میکنند؛ طوریکه بعضیها با خواندن ببر مالزی در یک دانشگاه دوردست مدرس ادبیات شدهاند. سیدارتها، دهها هزارجوان را به بودیسم کشاند، همینگوی آنها را ورزشکار کرد، دوما زندگی هزاران زن را بههم ریخت، و اصلا هم اینطور نیست که یک کتاب آشپزی کسی را از فکر خودکشی منصرف کرده باشد. بلوما قربانی کتابها بود.»