این مقاله را به اشتراک بگذارید
وقتی در کتابی از سیمنون باران میبارد، خواننده خیس میشود!
هانس یورگن مالیتس /ترجمهی محمود حسینیزاد
ژرژ سیمنون خوب است و مسلماً میشود دربارهاش خیلی گفت و نوشت. نویسندهای که بیش از ۲۰۰ رمان نوشته و بیش از نیممیلیارد نسخه کتاب فروخته. اما سیمنون در حوزه ادبیات آلمانی زبان جا نمیگیرد و لاجرم جسارت نمیکنم از خودم مطلبی دربارهاش بنویسم. هانس یورگن مالیتس، روزنامهنگار و ناشر با تخصص امور سیاسی است. این مقاله را او به مناسبت صدمین سال تولد سیمنون نوشته. (سیمنون متولد ۱۳ فوریه ۱۹۰۳ است).
کوتاه شدهاش خدمت شما!
واقعاً با او آشنا شدهام. روز گرفتهای بود در ماه دسامبر، در پاریس. اتومبیل را پارک کرده بودم و اسباب و اثاثیهام هنوز توی اتومبیل، سریع رفته بودم تا کروسان ۴۰ قهوه بخرم که سارقین هرچه به درد خور بو د را از اتومبیلم برداشتند و رفتند.
بازرس مسوول سرقت از خودروها سلام و علیکی کرد و خود را معرفی: «مگره، بازرس مگره.» قبل از هر عکسالعمل من، کارت شناسائیاش را در آورد و نشانم داد و نشان داد که سر به سرم نمیگذارد. واقعاً اسمش مگره است!
البته از نظر مهارت اصلاً به پای همتای ادبیاش نمیرسید. نه سارقین پیدا شدند و نه وسایل من. کار به بیمه کشید و کارمند بیمه هم بین حرفهایش تذکر داد که حتماً زیادی کتابهای پلیسی خواندهام! البته به این صورت زیاد نخواندهام، اگر هم کتاب پلیسی خواندهام و میخوانم؛ مسلماً کار نویسندههای درست و حسابی این ژانر را:
سیووال / واهوو (= دو نویسنده سوئدی که مشترک مینوشتند)، هانس یورگن مارتین (= نویسنده آلمانی)، پیر بویلی /توماس نارسه ژاک (= دو نویسنده فرانسوی که مشترک مینوشتند) و البته ژرژ سیمنون که امروزه صد سالگی تولدش جشن گرفته میشود و از موفقترین و پرفروشترین و طبعا بحثانگیزترین نویسندههای ژانر پلیسی و جنایی است. به همین مناسبت باز در صفحههای هنری –فرهنگی روزنامه و مجلهها بحث داغ اینکه آیا رمان پلیسی – جنایی اصولاً ادبیات به معنی اخص کلمه است یا نه، به جریان افتاده. آیا سیمنون نویسنده بزرگی است که باید جدی گرفته شود؟ آیا رمانهایش به دسته یک و دسته دو تقسیم میشوند؟
البته که بعضی از کارهایش مثل لباسهای حاضری فروشگاههاست و بعضی دیگر، مثل لباسی که خیاطی درجه یک بدوزد، جزء به جزء آن فکر شده و چیده شده. شاهکارهایی در نوع خود. البته که داشتن کارهای ضعیفتر ایرادی نیست. حتی نابغهای مانند گوته هم روزهایی را داشت که قلمش درست کار نمیکرد. سیمنون، نویسنده بلژیکی، طی ۴۳ سال نویسندگی ۸۴ رمان نوشت که مگره بازیگر اصلی آنهاست. بخش عمدهای از کارهای مگرهای او بهصورت فیلم در آمدهاند و بازیگرهای بزرگی نقش مگره را داشتهاند، از همه معروفتر، ژان گابن. رمانها مگرهای تا الان به ۵۵ زبان ترجمه شدهاند، فروششان تا صد میلیون نسخه است. همین برای ثروتمند شدن نویسندهای کافی است، اما سیمنون پول بیشتری میخواست، پس باید مدام مینوشت.
بنابراین ۱۲۰ رمان دیگر هم نوشت که نقش اصلی را مگره نداشت. سیمنون علاوه بر این تعداد کثیر رمان، خاطرات روزانه هم نوشته و اتو بیوگرافی، که تمامش چه از نظر ادبی و چه از نظر تجاری موفق هستند. کل فروش نسخههای کتابهایش نیم میلیارد بیشتر است. تمام کتابهایش یک نکته مشترک دارند: شخصیتها اصلاً شخصیتهای خیالی و تصنعی نیستند. آدمهایی هستند مثل من و شما، با همه ضعفها و قوتها. شما وقتی کتابهای سیمنون را میخوانید، مدام به خودتان میگویید «یک همچه تیپی رو دیدم» یا «اگه من بودم، چی کار میکردم؟».
نکته جالب اینکه در رمانهای سیمنون، حادثه و واقعه اصلاً مرکزیت ندارند، حادثه فقط محملی است برای ورود بازرس. در رمانهای سیمنون آدمها مهماند. روحیاتشان مهم است. شرایط مهم است که باعث میشود یک نفر قاتل بشود و دیگری قربانی. جنایتکارهای سیمنون همه خط و خطوط بشری و انسانی دارند، اما جنایتکارند. قربانیها هم فرشته نیستند، اما قربانیاند. ریشه این جهانبینی را باید در سالهای جوانی سیمنون پیدا کرد، زمانی که در شهر زادگاهش، لوتیش بود و از نظر عقیدتی یک محافظهکار راست. گرچه روال زندگیش نشان نمیداد که کاتولیک مومنی باشد، اما این جهانبینی در او ماندگار شد. سیمنون بلژیکی زندگی ناآرامی داشت. بیش از ۳۰ بار محل سکونت خود را تغییر داد. گاهی در فرانسه زندگی میکرد و گاهی در آمریکا، آخرش هم رفت سوئیسA. فقط قبل از فوتش در ۴ سپتامبر ۱۹۸۴، چند سالی در آرامش زندگی کرد. سالهای آخر عمرش به مگره شباهت پیدا کرده بود. قطعاً قدرت بزرگ این نویسنده در مشاهده دقیق انسانها بود و توصیف آنها در وجوه مختلف. سیمنون در توصیف حالات، حوادث جنبی، محیط و چارچوب اصلی ماجرا هم بینقص بود. یکی از منتقدین سوئیسی درباره سیمنون مینویسد: «وقتی در کتابی از سیمنون باران میبارد، خواننده خیس میشود!»
سیمنون رویای جایزه نوبل را داشت و هیچ وقت نگرفت. با نگاهی به لیست برندههای نوبل چند سال اخیر میبینیم که بردن نوبل نه مهم است و نه افتخاری. بدون نوبل هم سیمنون یکی از مهمترین و موفقترین نویسندههای قرن بیستم است. تقریباً هرچه نوشته، خواندنی است. اتوبیوگرافیاش و خیلی از رمانهای بدون مگرهاش شاهکارهای تاریخ ادبیاتاند.
تجربه شماره ۱۴