رفتن به محتوا رفتن به فوتر

یادی از «کتابهای طلایی» انتشارات امیر کبیر / حمید رضا امیدی سرور

4 نظر

  • فرزانه
    ارسال شده 17 آگوست 2015 در 4:40 ق.ظ

    مطالب بسیار خوبی بود من یکی از اون خوش شانسهایی بودم که از این سری کتابها داشتم و هر کدوم از اونها رو چندین بار خوندم واز اون بد شانسهایی بودم که متاسفانه اونهارو از دست دادم از شما خواش میکنم حداقل اگر از اون کتابها کسی داره یا عکسی داره اونهارو بگذاره تا ببینیم خیلی وقته که همه ما دنبال خاطرات گذشتمون هستیم

  • مریم
    ارسال شده 14 سپتامبر 2015 در 4:08 ب.ظ

    خیلی ممنون به خاطر مطالب خوب وتصاویر روی جلد کتابهای طلایی که گذاشتین حرف دل مارو زدید به امیدروزی که این کتابهابدون تغییرتجدیدچاپ بشه من چند بارازانتشارات امیر کبیر این درخواست راکردم

  • رودانی
    ارسال شده 10 اکتبر 2015 در 6:54 ق.ظ

    کلاس دوم دبستان بودم که خانوم معللمون برای اینکه یک کتابخونه کوچیک واسه کلاسمون فراهم بشه، به هر کدوم از بچه ها عنوان یک کتاب قصه رو که آخر کتاب فارسیمون بود گفت تا بخرن و بیارن واسه اون کتابخونه. نمیدونم کدوم کتاب به من افتاد که با بابام خیلی از کتابفروشیا رو گشتیم ولی پیدا نکردیم. یکی از کتابفروشیا پیشنهاد داد بجای اون یک کتاب دیگه بخریم به نام ” نعلبکی نقره ای و سیب لپ قرمزی” که من هم همونو خریدم و بردم مدرسه تحویل معلممون دادم. مدتهاست دنبال اون کتاب میگردم تا باز خاطرات بچه گیامو زنده کنم . اگه کسی داره اون کتابو تصویرشو واسم ایمیل کنه خیلی ممنونشم. یکی هم اون وقتا که خیلی کوچکتر بودم و مدرسه هنوز نمیرفتم یکی از بزرگترا میرفت کلاس بزرگسالان که اونوقتا بهش میگفتن: اکابر. یک کناب فارسی بزرگ داشت که توش درسای فارسی با نقاشیای سیاه وسفید بود که من عکساشو نگاه میکردم و لذت می بردم. یکی از درساش که واسم میخوندن در باره یک پسری بود به نام ساسان. دیگه چیزی ازش توی خاطرم نمونده. اونم اگه ایمیل کنه یه دوستی منم مطبوعات قدیمی دارم که اگه بخواد میفرستم واسش. ممنون. jarirood@yahoo.com

  • شیوا
    ارسال شده 2 ژوئن 2018 در 4:51 ب.ظ

    خوشبختانه من اکثرکتاباشوداشتم وخوندم بسیارعالی بودن . تاهمین سه سال پیش همه روداشتم .متاسفانه دزد به خونمون زد وهمه روبرده بود .نمیدونم شایدآقادزده هم ازشون خاطره داشته .خخخخ

ارسال نظر

0.0/5