این مقاله را به اشتراک بگذارید
چاپهای تازه از چندکتاب سیلوراستاین
شل سیلوراستاین برای مخاطب فارسی زبان نام ناآشنایی نیست. سیلوراستاین، گرچه در اینجا بیشترین شهرت خود را مدیون شعرها و قصههایی است که برای کودکان نوشته، اما آثارش مخاطبانی از گروههای سنی مختلف، از کودکان تا بزرگسالان، را به خود جذب کرده است و چاپهای متعدد از ترجمههای نوشتههای او گواه این مدعاست. اخیرا انتشارات کتاب خورشید چاپهای تازهای از چندکتاب سیلوراستاین را بهصورت متن دوزبانه منتشر کرده است که در ادامه معرفی میشوند:
هملتِ کمیک
«هملت از زبان مردم کوچه و بازار»، روایت همراه با طنز سیلوراستاین از نمایشنامه هملت ویلیام شکسپیر است، روایتی که در آن ماجرای هملت چنانکه از عنوان کتاب پیداست به زبان مردم عادی نقل شده است. روایت طنزآمیز سیلوراستاین از هملت اینگونه آغاز میشود: «فرانسیسکو و برناردو جلو قصر کشیک میدادن،/ به نیزههاشون تکیه داده بودن و حوصله هیچ جاروجنجالی رو نداشتن، / یکی، دولیوان هم بالا رفته بودن، / تا اینکه یهدفعه تو سیاهی شب، صدای هوهویی میشنون، / و بعد سر و کله یه روح با قیافه درب و داغون پیدا میشه/ که زره زنگزدهاش تلقتلق صدا میده. / بهش میگن: هی، جناب روح، شما شاه مرحوم ما نیستین؟ / اما دریغ از یک کلمه کوفتی که از دهن روح در بیاد. / روحه همینجور هوهو میکنه. اون دوتا میگن بهتره بزنیم به چاک/ و قضیه رو به هملت خبر بدیم. / میدون، هملت رو پیدا میکنن و بهش میگن: ای شاهزاده عزیز، / روح پدرت این دوروبرا میپلکه. / کرم همهجاش رو برداشته، ترسناک و نالونه، / و اگه فقط یهچیز گندیده تو دانمارک سراغ داشته باشی، به گمون ما خودشه. / هملت میگه: مطمئنید پدرمه؟ / موهاش خاکستری و کُرکیه و وسط سرش کچل؟ / چشماش آبی و براقه، انگار هیچوقت ترس رو نشناخته؟ / و یه خالکوبی اینجاش نیست که نوشته گرترود عشق جاودانهام؟ / جواب میدن: راستش، اون فقط تندی از جلومون رد شد، / سرتاپاش رو که معاینه نکردیم. / مطمئن نیستیم که پدرت بوده، / اما اونقدر حالیمون میشه که بفهمیم یه روح دیدیم…» هملت از زبان مردم کوچهوبازار با ترجمه نیاز ساغری از طرف نشر کتاب خورشید منتشر شده است.
پاهای کثیفی دارم
«پاهای کثیف»، گزیدهای از ترانههای شل سیلوراستاین است که با ترجمه علیرضا برادران از طرف نشر کتاب خورشید منتشر شده است. در بخشی از مقدمه مترجم بر این کتاب درباره آن میخوانیم: «این کتاب هشتقطعه از شعرها و ترانههای اجتماعی سیلوراستاین است که از میان دوازدهآلبوم برگزیده و ترجمه کردهام. این ترانهها اغلب لحنی عامیانه و محاورهای دارند که سیلوراستاین آنها را با صدای خود یا همراه با دیگران اجرا کرده است.» عنوانهای ترانههایی که در این کتاب آمده عبارتند از: «٢۵دقیقه به رفتن»، «پسری که اسمش سو بود»، «پاهای کثیف»، «مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید»، «پیشنهاد صلح»، «بدبین»، «بالاخره میمیری» و «صدهزاردلار پول خرد». آنچه در ادامه میآید بخشی است از ترانه «پاهای کثیف» از این مجموعه: «آه، پاهای کثیفی دارم/ نمیتوانم تمیزشان کنم./ پاهای کثیفی دارم/ برای اینکه/ مدت زیادی/ در خیابانهای کثیف [با این و آن] دستبهیقه میشدم/ من با پاهای کثیف از آنجا میآیم/ پاهای کثیفی دارم/ که به آنها افتخار نمیکنم./ پاهایم کثیفاند/ ولی نمیتوانم از آنها جدا شوم…»
زودتر از آنکه فکر میکردیم
«از خیلیخوب به خیلیبد»، گزیدهای دیگر از ترانههای شل سیلوراستاین است که با ترجمه علیرضا برادران از طرف نشر کتاب خورشید منتشر شده. این کتاب شامل ١٠ترانه است با عنوانهای: «از خیلیخوب به خیلیبد»، «بانوی مشعلبهدست»، «ماری کوهنورد»، «از سیاره دیگر آمدهام»، «پارو بزن، پارو بزن»، «هواپیما»، «زندگی آسان نیست»، «مادرِ سیلویا»، «نمیتوانی آن را با خودت ببری» و «قلمِ بختیار». آنچه در پی میآید ترانه «از خیلیخوب به خیلیبد» است از این مجموعه: «خیلیخوب… خیلیزود تبدیل شد به خیلیبد/ خیلیزود./ هیچکس چیزی به من نگفت و بههمیندلیل هیچوقت سر در نیاوردم/ که خیلیخوب چقدر زود تبدیل میشود به خیلیبد./ آفتاب… تبدیل شد به سایه، به باران/ شور و شوق… تبدیل شد به لذت، به درد/ ترنم ترانههای عاشقانه جایش را داد به سردادن سرودهای غمانگیز/ خیلیزود. / با «تا ابد» شروع شد/ و ابد تبدیل شد به گاهی، به هیچوقت/ و «مرا دوست داشته باش» تبدیل شد به «جایی هم [در قلبت] برای من در نظر بگیر»/ خیلیزود. / خیلیخوب… زودتر از آنکه فکر میکردیم تبدیل شد به خیلی بد/ خیلیزود. / اگر هیچکس به تو نگفته باشد، حالا دیگر باید بدانی/ که خیلیخوب، خیلیزود تبدیل میشود به خیلیبد./ خیلیزود.»
کتابای خندهدار قدیمی
از دیگر گزیدهترانههای سیلوراستاین که اخیرا از طرف نشر کتاب خورشید تجدیدچاپ شده، یکی هم مجموعه «لالاییها، افسانهها، دروغها» است که با ترجمه شاهین خواجهشهید منتشر شده است. این مجموعه شامل ١٢ترانه سیلوراستاین است بهنامهای: «لالاییها، افسانهها، دروغها»، «خیالباف»، «مادر! ترانهای میخوانم برای تو»، «رژیم غذایی»، «همهکاره»، «خورشید نیمهشب»، «فصل در پی فصل»، «لیز»، «قَنطورَس»، «اتاق را تخلیه میکنم»، «یک صندلی در ردیف جلو، برای شنیدن ترانههای جانی پیره» و «پل». اینک قسمتی از ترانه «خیالباف» از این مجموعه: «وقتی بمیرم/ مردم از یه عزیز ازدسترفته حرف میزنن/ میگن/ اون هیچوقت کاری رو که شروع کرده بود، تموم نکرد/ اما من ترانهای رو شروع کردهام/ که میخوام تمومش کنم/ آره… اینا کاروبار یه آدم خیالبافه… / گوش کن… بههرحال… / چطوره از خیرش بگذریم/ و بقیه رو بذاریم برا بعد؟ / تو این فاصله میتونم یه ساندویچ بخورم/ یه ساندویچ گوشت و کاهو و گوجهفرنگی، شایدم چیز دیگه/ گوش کن… / درست کنار رستوران/ یه کتابفروشی قدیمیه… درست کنار رستوران/ همهجور کتاب داره… / کتابای خندهدار قدیمی/ «بت من» هم داره…»
شرق