این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به فیلم «ناپدید شدن النور ریگبی» ساخته اند بنسون
در ستایش تضادها
علی امامی نائینی
یک داستان، دو برداشت متفاوت و در آخر سه فیلم؛ با عنوان اصلی The Disappearance Of Eleanor Rigby و سه زیر عنوان تحت نامهای her، him و them. همین نوع ارایه داستان و تکهپاره کردن و نمایشش از دو دیدگاه روبهرو و متضادِ زن و مرد داستان، کافی است تا کنجکاومان کند که سراغ تماشای فیلمی برویم که گویی کمی در ژانر خود متفاوت عمل کرده است. اول به این نکته باید اشاره کرد که این فیلم نخستین ساخته بلند ندبنسون در مقام کارگردان است، پروژهای بلندپروازانه که او هفت سال روی طرح اولیهاش وقت گذاشته و دست آخر، نخستین اثرش که منجر به ساخت سه فیلم شده قابل تقدیر است. این کارگردان جوان اثبات میکند که ژانر رمانتیک هنوز چیزی در چنته دارد و بالاخره باید باور کنیم هنوز سینما همه حرفهای خود را نزده و تمام کلکهایش را کاملا رو نکرده است.
زن و شوهری فرزندانشان را از دست میدهند اما هر کدام به شیوهای متفاوت با این واقعه تلخ روبهرو میشوند و کمکم این تفاوت در نحوه کنار آمدن با درد مشترکشان سبب اختلافی در زندگی عاشقانهشان میشود که کمکم آنها را از همدیگر دور و دلزده میکند. این داستان فیلم «ناپدید شدن الینور ریگبی» هست. جالب اینجاست که الینور ریگبی نام یکی از ترانههای گروه بیتلز است که در دهه ۶٠ میلادی در آلبوم هفتتیر این گروه منتشر شد. النور ریگبی را پل مککارتنی نوشته بود که شعر درخور توجهی راجع به تنهایی داشت، پس نام به کار برده شده در عنوان این فیلم با ارجاعی به ترانه مزبور بار معنایی آن ترانه را نیز به دوش خواهد کشید و فیلم را تبدیل به اثری در واکاوی تنهایی میکند یا حتی اثباتی برای این ایده است که انسانها در تنهاییشان التیام مییابند. بیشتر رمانتیکهایی که دیدهایم معمولا شامل این مراحل میشود: آشنایی اولیه دو معشوق، جرقه نخستین نگاهها و سپس نمایش عشق آتشین، بعد از آن معمولا مشکل، سوءتفاهم یا اختلاف نظری پیش میآید که رابطه رویایی عشاق را شکر آب میکند و در آخر دوباره شاهد پیوند مجدد آن دو هستیم. تفاوت ماهوی این فیلم با نمونههای مشابهش که این مراحل را عینا تکرار میکنند نیز زیر بار نرفتن همین ساختار روایی است. فیلم ناپدید شدن الینور ریگبی از فاجعه شروع میشود، کمی بعد از تراژدی که خود میتواند مقدمهای بر بدبیاریهای بعدی باشد، زمانی که عشق رنگ باخته اما زن بهشدت در پی آن است در حالی که انگار مرد با این بحرانها بهتر کنار آمده است.
علاوه بر تصویربرداری متفاوت صحنههای مشترک دو زوج در دو فیلم، شاهد تغییر ریزه کاریهای در هر یک از برداشتها هستیم. مهمترینشان استفاده از کلمه دوستت دارم و کمی زیرپوستیتر، تفاوت نوع دیدی که هر یک از کاراکترها از همدیگر دارند نسبت به شناختی که قبلا تماشاچی در نسخه دیگر از هر یک از آنان کسب کرده است. قسمت him شروعی شاد و سرخوشانه دارد اما نخستین سکانس her غریب و ملتهب است و همینجاست که این دو فیلم روبهروی هم قرار میگیرد. حقیقت مطلقی وجود ندارد و تماشاچی را از قضاوت درباره دلیل اختلاف این دو زوج یا کیستی مقصر باز میدارد و ما فقط نوع درک یکی از رفتار دیگری را شاهد هستیم و اصل قضیه همچنان نامعلوم تا آخر باقی میماند. در ابتدای فیلم عناوین مشترک دو فیلم با رنگهای متضاد به نمایش درمیآید. زن قرمز و برافروخته است، به یاد خاطرات خوش اما در ظلمات اکنونیت به سر میبرد و اما در عنوان نمایش مرد آبی است و عشقش و یاد گذشته مانند شخصیت مردانه جلوی دوربین ظاهر نمیشود اما در طول فیلم به طرز هنرمندانهای بدان ارجاع داده میشود.
دستاورد دیگر کارگردان که همچنین نویسنده داستان نیز هست نگاهی عمیق به پدیده درد و برخوردی شاعرانه با آن و تقسیم فیلم به دو بخش جداگانه برای رویاروییای ریزبینانهتر با آن است گویی که تنها مرحله از هم دور شدن قلبها دستمایه یک فیلم سه ساعت و
بیست دقیقهای قرار گرفته است که در دو بخش و از دو نگاه با جبههگیرهای متضاد این شکست در آرمانها را نشانه رفته و به دنبال معنای فرای عملهای غیرمنطقی هر دو طرف میرود. از آنجایی که این دو بخش را میشود با هر ترتیبی و حتی به صورت غیرپیوسته دید بیننده هیچگاه خسته نمیشود بلکه بیشتر کنجکاو است و دوست دارد ببیند چیزهایی که قبلا دیده از نگاه دیگری چطور اتفاق افتاده است؟ به طور مثال در آن نامهای که شخصیت مرد برای همسرش نوشت چه چیزی آمده که باعث برافروخته شدن او شد؟ صحنهای که اگر ابتدا فیلم her را ببینیم کنجکاومان میکند تا در him روی نوشته مرد سرک بکشیم تا راز نامه را کشف کنیم.
این فیلم همچنان که درباره زن و مردی درد کشیده است که فرزندشان را از دست دادهاند، آنها را مانندکودکانی سرگشته و پر از ابهام به آغوش پدر مادرهایشان هدایت میکند. در هر دو فیلم، دو شخصیت اصلی در اوج تنهاییشان با چندنفری ارتباط نزدیک پیدا میکنند و نمایش این رابطهها در فیلم آن را دلپذیر میکند، تاکید روی دوستی در فیلم him و همچنین زمان بالای سکانسهای رستورانی که او و دوستانش آنجا بیزینس کوچکی راه انداختهاند و همچنین خواهر کوچکتر شخصیت زن در فیلم her که حضورش رابطهای عمیق و احساسی بر مخاطب میگذارد، شاهد این مدعاست. این فیلم با ناامیدی و سرخوردگیهای زندگی شروع میشود اما در کنه وجودیاش نوعی امید لذت بخشی را نوید میدهد، در him مرد با جابهجایی محل سکوت و سر و سامان دادن وضعیت معاشی و در her زن با بازگشت دوباره به دانشگاه و سیر کردن در خاطرات خوش قدیمی به سمت التیام پیش میروند.
اما هر چه دیدن یک داستان از دو دیدگاه her و him جالب است فیلم them که مجموعه کوتاه شدهای از هر دو بخش است و دو زندگی را بدون تاکید خاصی و فقط طی تصمیم کمپانی پخش فیلم کنار هم پخش میکند، همان چیزی میشود که دو بخش نخست را به خاطر عدم تشابه به آن جالب توجه میکرد، یک فیلم معمولی و البته اگر دو قسمت قبلی را دیده باشیم بهشدت خستهکننده و تکراری که توانایی انتقال احساسات و مفاهیم دو نسخه قبلی را از دست داده است. در مجموع ناپدید شدن الینور ریگبی ارزش تماشا و صرف وقت را دارد، در این فیلم شاید با یکی از بهترین بازیهای جیمز مکآووی روبهرو باشیم و جسیکا چستین نیز به خوبی از پس نقشش درآمده است. فیلم در هیچ لحظهای از نفس نمیافتد و در نشان دادن تجربیات عاطفی و رنجهای شخصیتها پیروزمندانه عمل میکند. همچنین کارگردان با نخستین فیلمش تماشاچی را به خوبی راضی میکند و نوید ورود هنرمندی خوش ذوق و صاحب فکر را به سینمای جهان میدهد.
اعتماد
2 نظر
شبنم
خیلی عالی بود ممنون
kh
عالی عاشق جیمز مک آووی ام واقعا بازیگر بی نظیری