این مقاله را به اشتراک بگذارید
می«زَپ»ام، پس هستم
پویا رفویی
١ شاید اگر با رویکردی محافظهکارانه و با احتیاط بهسراغ اعداد و ارقام برویم و آمار را مرور کنیم، خطای سلیقهورزی و پیروی از احساسات، کمتر به چشم میآید. هرچند این مطالب بیش از هر چیز تابع حس شتابزده و احتمالا تا حدی آمیخته به نارضایی از مشاهده مستقیم بیستوهشتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران است. پس قبل از هر چیز، چه بهتر که آدم پیشاپیش دست خودش را رو کند و برائت نفس بطلبد. نمایشگاه کتاب تهران، ظرف دهه گذشته هر ساله بهطور میانگین بین سه الی پنجمیلیون بازدیدکننده داشته است. مشهورترین نمایشگاه کتاب جهان-نمایشگاه فرانکفورت- در همین بازه زمانی بین دویست تا سیصد هزار بازدیدکننده بیشتر نداشته است. در همین مدت، تیراژ کتاب حدودا به نصف رسیده است. در سال گذشته، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای بیش از شصتو چهار هزار عنوان کتاب مجوز نشر صادر کرده است که در تطبیق با آمار کتابخانه ملی، حدودا پنجاهودو هزار عنوان از این کتابها به بازار نشر آمدهاند. به بیان سادهتر، در ایران هر هفته هزار عنوان کتاب تازه منتشر میشود. مسلما نباید پیشداوری کرد. اما در دولتهای نهم و دهم بنا بر آمار رسمی، بیش از دویست کتابفروشی تعطیل شدهاند یا تغییر شغل دادهاند. رکود اقتصادی و تنزل سطح درآمد طبقه متوسط دستبهدست هم دادهاند تا بهناچار ناشران بر تعداد عناوین خود بیفزایند و تیراژ را کاهش دهند.
٢ با تأملی دوباره در آمار و ارقام، درمییابیم هماینک زبان فارسی در وضعیتی قرار دارد که نسبت نویسندگان و مترجمان آن در قیاس با میانگین مخاطبان آن عددی است بزرگتر از یک. به دیگر سخن، اینقدر که به فارسی مینویسند به فارسی نمیخوانند. چنین وضعیتی گذشته از آنکه بیسابقه است، تبعات خاصی را هم بهبار میآورد. اگر مثلا به فیلمهای حضور بازدیدکنندگان نمایشگاه در سه، چهار سال گذشته دوباره نگاه کنیم یا چنانچه امکاناتی فراهم باشد تا فیلمها را با هم مقایسه کنیم، نکته چشمگیر، افزایش سرعت حرکت آدمها حین بازدید از غرفهها است. حتی میتوان کنار غرفهای ایستاد و بهطرز رفتارِ بازدیدکنندگان دقت کرد. اکثر آنها باسرعت به کتابها نگاه میکنند و عملا اغلب آنها به جای «دیدن»، «نگاهی میاندازند» و میروند. چنین رویکردی را در رفتار شهروندان با تابلوهای نقاشی نصبشده در بیلبوردهای سطح شهر نیز شاهد هستیم. بیش از چهار قرن است که «درنگ» شرط برخورد با هنر بهطور خاص و فرهنگ بهطور عام تلقی شده است. اما حالا با انگارهای از کتاب و نقاشی سروکار داریم که به جای مکث و ایستادن، به سرعت دعوت میکند. «هیوبرت دامیش»، شرط بنیادین نقاشی غربی را، ایستادن و بیحرکتشدن موقتی تن قلمداد میکند. بدون چنین پیشفرضی تقریبا هیچیک از تحولات نقاشی از رنسانس به بعد فهمیدنی نیست. تماشای شاهکارهای هنر نقاشی جهان بهطرزی که مقدمات آن را چیدهاند، درنگ که هیچ، به کار پیادهها هم نمیآید. بگذریم از اینکه فرم مسلط هنر شهری مجسمهسازی است، زیرا میدان دیدی سیصدوشصت درجهای در اختیار بیننده قرار میدهد. و البته به یاد داریم که همین چندسال پیش چه بر سر مجسمهها آمد.
بههرروی، از پیامدهای نوسازی مبتنی بر منطق بازار، یکی هم این است که خواسته یا ناخواسته تجربه فرهنگ با تضعیف ریتم و تشدید سرعت توأم است. بدین منوال، در نمایشگاه کتاب هم صورت دیگری از همین فرایند را به معاینه میتوان دید. کتابها خاصیت سحرانگیز و جادوییشان را از دست دادهاند. امکان نوشتن و منتشرکردن برای آدمهای زیادی فراهم آمده است. که فینفسه اتفاق خوشایندی است. ولی مخاطبان کجا رفتهاند؟ چنین که برمیآید، فرهنگ، دیگر ارزش درنگ ندارد.
٣ در بخش کتابهای خارجی، بهخصوص بخش لاتین، سالبهسال عناوین تازه کموکمتر شده است. بیتردید نمایشگاه کتاب تهران، نمایشگاهی بینالمللی است، اما معاصر نیست. در بخش علوم انسانی و از باب مثال در حوزه ادبیات، غالبا کتابهایی در دسترس است که از قبل دستکم یک کتاب از آن نویسنده به زبان فارسی ترجمه شده است. ناشران و غرفهداران، تمایل چندانی به معرفی و عرضه آثار تازه ندارند. اگر دلیل این همه افت کیفی کتابهای خارجی تحریمها باشد، باید گفت تحریم بیش از ابزار و ادوات الکترونیکی و تجهیزات مخابراتی، بر حوزه فرهنگ اثر گذاشته است. این احتمال هم هست که ناشران خارجی و شرکتهای داخلی واردکننده کتاب، آگاهانه و عمدا به چنین انتخابهایی دست زدهاند. در این بخش هم، کتاب آنچنان جاذبهای ندارد که اکثر آدمها را به اندکی تعلل وادارد. لابهلای جمعیت جبرا باید حرکت کرد و به ایستگاه بعدی رسید.
۴ تغییر عامل سرعت و ریتم، به شکلگیری تیپ تازهای از مخاطب منجر شده است که در سالهای اخیر در عرصه فلسفه و نظریه رسانه از آن به «زپر» مراد میکنند. زپر که اسم فاعل از فعل زپ (zap) است، در معنای تحتاللفظی به رفتار شخصی دلالت میکند که جلوی تلویزیون یا کامپیوتر نشسته است و مدام شبکهها را تغییر میدهد. ظاهر امر این است که زپرها را هیچ برنامهای راضی نمیکند و فرض اولیه این است که آنها سلیقهای مشکلپسند دارند. اما وقتی به تنوع و سرایت این رفتار بیشتر دقت کنیم، میبینیم که زپرها در برابر تعدد کمی انتخابهای خود به زانو درآمدهاند. میکوشند خود را به سرعت امواج نزدیک کنند، اما چه حاجت به بیان که خود به شکست خود در این کوشش واقفاند. در نظر زپر، توقف در هر برنامه و شبکهای، مستلزم از دسترفتن گزینههای دیگر است. زپرها هر قدر شستی کنترل یا کیبورد را بیشتر فشار دهند، به همان میزان بیشتر کنترل خود را از دست میدهند. خلاصه اینکه زپر به خیال خودش زیرکی به خرج میدهد و هی از این شاخه به آن شاخه میپرد. دست آخر هم از هر چمن گلی میچیند و با اعصابی خرد به «سرگرمی» رضایت میدهد. ولی در بین آگهیهای تجاری جانی دوباره مییابد و به زپکردن خود ادامه میدهد. آیا میتوان به طرح این پرسش پرداخت که پای زپرها به نشر هم باز شده است؟
۵ در زمینه تولید محتوای آثار مکتوب، ردپای زپرها به چشم میخورد. زپرها را نباید با روشنفکرهای دهههای قبلی اشتباه گرفت. این درست که روشنفکر به تعبیر سارتر در اموری که به او مربوط نیست دخالت میکند، اما زپرها بهرغم شباهت ظاهریشان درست عکس این تعریف هستند. آنها با امور نامربوط سروکاری ندارند. با هر امری از پیش «لینک» برقرار کردهاند و تمام وقت موجودات مربوطی هستند. و از لحظهای که سفارش قبول کنند یا قرارداد ببندند، خودبهخود کارشناس خواهند بود. مترجمهای زپر در عرض یکسال میتوانند به اندازه عمر مفید مترجمان غربی ترجمه کنند. برخی از آنها با میانگین بیست الی سی صفحه در شبانهروز ترجمه میکنند. به محض تمامشدن یک کتاب، به کتاب بعدی «زپ» میکنند. فراموش نکنیم که زپر همواره بر محور قبل و بعد حرکت میکند و با همزمانیها و نابهنگامیها میانه خوبی ندارد. زپرها از عهده ترجمه همه متون برمیآیند. در عرصه نشر، زپرها بیشتر به چشم میآیند. در عمل، ناشران راحتتر از نویسندگان و مترجمان «زپ» میکنند. کافی است بازار به مضمون یا نوع خاصی از آثار اندکی روی خوش نشان بدهد. آن وقت میبینیم که از فلان رمان کاندیدا یا برنده بوکر و پولیتزر گاه تا ده ترجمه به بازار میآید. ناشران زپر مثل آبخوردن تغییر کاربری میدهند. به کتابهای قطور، مولفان کمتجربه و تندنویس علاقه وافری دارند. یادآوری این مطلب خالی از لطف نیست که هماکنون درصد حقالتألیف و حقالترجمه برحسب قیمت پشت جلد کتاب تقریبا معادل ضایعات و بهاصطلاح «پِرت» کتابهای منتشرشده است. هم از اینروست که ناشران ایرانی بنابر سنت رایج در شناسنامه کتابها هزار نسخه تیراژ را هزاروصد درج میکنند. حلقه آخر هم مخاطبان زپر است که دقیقا به دلیل زپکردن مستمر از تعدادشان کاسته میشود.
۶ بااینهمه، مایه دلخوشی این است که در محوطه بیرونی، آدمها تنها یا گروهی بر چمنها یا لبه بلوکهای سیمانی مینشینند و در حین آنکه چیزی میخورند یا مینوشند، کتابهای تازهشان را ورق میزنند. آنقدرها عجله ندارند. و اگر خوب دقت کنیم، در بین آنها چشمهای برخی برق میزند. نابهنگامی و نابجایی حضور همینها، صحت و اصالت پنج نکته پیشین را در محاق تردید فرومیبرد.
شرق