این مقاله را به اشتراک بگذارید
روایت سه نسل
«جودت بیک و پسران» اولین رمان اورهان پاموک است که مدتی است با ترجمه ارسلان فصیحی توسط کتاب نشرنیکا منتشر شده است. این کتاب اگرچه اولین رمان پاموک است، اما قدرت نویسندگی او در این اثر نیز دیده میشود. پاموک این رمان را با ویژگیهای رمانهای کلاسیک نوشته و در آن بهسراغ روایت ماجراهای سه نسل از خانوادهای اهل استانبول رفته است. پاموک به این واسطه به بخشی از تاریخ ترکیه هم پرداخته چراکه ماجراهای نسل اول رمان مربوط به اوایل قرن بیستم ترکیه است و نسل دوم به دوران جمهوریت ترکیه مربوط است و نسل سوم هم به دهه ١٩٨٠ برمیگردد: «طبق معمول صبحها با قدمهایی تند و عصبی به طرف میز ته مغازه رفت و پشت آن نشست. اطرافش را طوری میپایید، انگار دنبال بهانه میگردد. بعد، طبق معمول صبحها، دید باز روی میزش روزنامه مونیتور دوریان گذاشتهاند. آرام گرفت. طبق معمول صبحها اول به تاریخ نگاه کرد: ٢۴ ژوئیه ١٩٠۵؛ ١١ تموز ١٣٢١، دوشنبه. بعد نگاهی به تیترها انداخت. آخرین خبرهای سوءقصد به پادشاه را خواند. مطالب مربوط به جنگ روس و ژاپن را هم خواند، اما خیلی کنجکاو نشد. زود روزنامه را ورق زد و اخبار بورس را خواند. در آنجا یکی-دو خبر بود که هیجانزدهاش کرد. بعد چند آگهی را خواند که نظرش را جلب کرده بود: دیمیتری تاجر آهن انبارش را برای فروش گذاشته بود؛ لابد کارش نگرفته؛ پانایوت هم که مثل خودش لوازم برق و ساختمان میفروخت، اجناس جدیدش را معرفی میکرد. جودتبیک هم تصمیم گرفت توی روزنامه آگهی بدهد؛ بعد نظرش برگشت. وقتی آگهی یک گروه تئاتر را خواند که در اودئون نمایشی جدید به روی صحنه میبردند، یاد برادر بزرگش افتاد و ناخودآگاه تکانی خورد…». پاموک در «جودت بیک و پسران» به دغدغههایی پرداخته که بعدتر در رمانهای دیگرش نیز به آنها توجه داشته است. او در این رمان به مواجهه جهان شرق و جهان غرب، سنت و مدرنیته، دموکراسی و پدرسالاری توجه داشته است، مضامینی که به شکلهای مختلف در آثار بعدی او نیز دیده میشوند. در «جودت بیک و پسران»، بیشتر خصلتهای رمانهای قرن نوزدهمی دیده میشود و از این حیث این رمان با رمانهای بعدی پاموک، که در آنها به شیوههای مدرنتر رماننویسی توجه شده، متفاوت است. پاموک با همین اولین رمانش برنده چندین جایزه ادبی و از جمله برنده جایزه رمان اورهان کمال شد. در بخشی از «جودت بیک و پسران» میخوانیم: «فوادبیک سال آشناییاش با جودتبیک را تعریف کرده و به سالهای بعدی رسیده بود. داشت ماجرای مشروطیت و سکهشدن کاروبار بعد از مشروطیت را تعریف میکرد و میگفت جودتبیک خدابیامرز در آن سالها چقدر کار میکرده و زحمت میکشیده. رفیق به این داستانها که موقع زندهبودن پدرش هم از فوادبیک شنیده بود، باز با دقت گوش میداد و هرازگاه نتیجهگیریهایی هم میکرد. این اواخر، مثل آدمهایی که خودشان را مقصر میدانند، زندگی خودش را با زندگی دیگران مقایسه میکرد و برای آنکه بفهمد کجا اشتباه کرده، همینطور برای آنکه اشتباه دیگری نکند، از زندگی دیگران نتیجهگیریهایی میکرد که باید سرمشق قرارشان میداد، و میدانست بیشتر وقتها خودش هم متوجه نیست که دارد این کار را میکند…».