این مقاله را به اشتراک بگذارید
حفرههای خالی
«شب نبود. روز نبود. هیچکس نبود. بوی هوای خواب بود. بوتهها خرتخرت میکردند. آن دورها، از بام خانه دود باریکی میرفت سمت آسمان و همینجور که بالا میرفت خم برمیداشت کمانه میکشید سمت کوه. چند سیاه، بیل بر دوش، گذشتند. دوید لای بوتهها. زیر پایش خالی شد افتاد توی گودال. از بوی خاک به سرفه افتاد. یکی داشت نگاهاش میکرد از توی خاک- چشمهایش گود بود و تاریک بود و انتها نداشت. خودش را از گودال بیرون کشید. سراسیمه دوید. پرید توی یک سواری. مردم داشتند دستهدسته مخالف میآمدند. یک دستشان روی دهانشان بود. «این مردم کجا میروند؟» راننده گفت: کتل… میروند کتلِکبود مینشینند ریگ را تقتق هی میکوبند به سنگ آرامگاه میگویند ووی… ووی… ووی…». داستان گنبد کبود، از مجموعهداستانی به همین نام در مکانی وهمآلود آغاز میشود. جایی که «گنبد کبود بود و بر گنبد خراشههای زخم بود و چند قطره خون میان خراشها بود». مجموعه داستان «گنبد کبود» نوشته کورش اسدی هشت داستان دارد. گوشه غراب، گنبد کبود، پیاده، برج، خیابان کهنه، شهرزاد، فرشته نیستم و وادی وهم نامهای این داستانها است. داستانهایی که هر کدام زبان، فضا و موقعیتهایی خاص خود دارند و در عینحال سایهای از یکدیگرند. از میان این داستانها، داستان «گنبد کبود» شاید بیشتر از دیگر داستانها خصیصههای روایی مجموعه را در خود جای داده است و بعد از آن هم داستان «وادی وهم»، که روایتِ خیال یا وهمی است که در قامت واقعیت ظاهر میشود. «چند باری دیده بودمش. چند وقت بود مدام در خیال میدیدش که زیر قوس بلندی ایستاده است. جای خلوت و تاریکی بود. فقط همین را میدید و تا دو قدم به سویش برمیداشت خیالش آشفته میشد و ناگهان غیب میشود جوری که انگار هرگز نبوده است. ولی بود…» و داستان در این تردیدها و یقینها پیش میرود. «شب شده بود و زمین میلرزید در ضرب پوتینها. لاستیکهای آتشگرفته. توی آتش هزار زن و مرد زبانه میکشیدند. حوالی خاکستان، کلاغ تنهاترین پرنده دنیا بود. بالای لاشهها میچرخید – قارقارقار و آن یکی که روی جمجمه نشسته بود، منقارش را میچرخاند در حفرههای چشم. کنار حفرههای خالیِ خاک».
کورش اسدی حالا پس از نزدیک به یک دهه، مجموعهداستان «گنبد کبود» را با همان مؤلفهها و خصایص همیشگی داستانهایش منتشر کرده است. داستاننویسی که از آخرین روزهای روشن ادبیات ما میآید. روزهایی که ادبیات هنوز با گذشته خود پیوند داشت، و داستانهایی که گرچه متفاوت بود اما در امتداد ایدهای شکل میگرفت، که ادبیات را در نسبت با سیاست و جامعه تعریف میکرد و هنوز در فکر جداسازی ادبیات و حرفهایکردن و همهگیرشدنش نبود. از اینروست که مجموعهداستانِ اسدی علاوهبر ویژگیهای خاص و فردیاش، نمایندهای از روزهای روشن ادبیات ما نیز هست.