این مقاله را به اشتراک بگذارید
شکلهای زندگی: فراخوان کالوینو به لاغری
وزنکشی در ادبیات
نادر شهریوری (صدقی)
باران میبارد، از ازل باران میبارد، بعدها نیز باران خواهد بارید، اتمها مثل قطرات باران از بالا به پایین میبارند، مسیرهایشان همه موازی است، انبوهی از اتمها عمودی میبارند اما روزی در میان اینهمه اتم، اتمی پیدا میشود که از بقیه سبکتر است زیرا وزن کمتری دارد، سبکیاش به او این امکان را میدهد که از ضرورت «موازیباریدن» بگریزد و با چالاکی بهسوی آزادی برود، نام این اتم ایتالو کالوینو است. وزن کمکردن مسئله کالوینو است زیرا با آن میتوان به چالاکی رسید و از ضرورت موازیباریدن گریخت، با چالاکی است که میتوان از درختها بالا رفت، از سنگی روی سنگی پرید و بستر رودخانهها را پیمود و حتی به درون غارهای کنار دریا سر کشید. کالوینو برای آنکه تصور خود از چالاکی را بیان کند، از قصههای دکامرونِ بوکاچو مثالی میآورد. داستان مربوط به کاوالکانتی، شاعر فلورانسی، است. روزی عالیجناب بتو و شوالیههای همراهش، کاوالکانتی را در میان گورها در قبرستان سر در تأمل میبینند و تصمیم میگیرند دوست قدیمیشان را با خود همراه کنند. آنان شاعر را محاصره میکنند و از او میخواهند که به آنها ملحق شود، کاوالکانتی امتناع میکند اما شوالیهها محاصره را تنگتروتنگتر میکنند و با اسبهایی که در اختیار دارند راه را از هرطرف بر او میبندند،کاوالکانتی چارهای جز تسلیمشدن پیدا نمیکند اما ناگهان فکری به ذهنش میرسد، دستش را روی یکی از گورهای بلندتر میگذارد و با چالاکی بهسوی سنگی دیگر میجهد و خود را از مهلکه خلاص میکند. کالوینو در تمجید از کاوالکانتی میگوید آنچه برایش جالب بود «آن تصویری بود که بوکاچو پیش نظر ما آورد، کاوالکانتی در یکآن خود را رها میکند: مردی چالاک با سبکی بسیار»,١
گاه سبکی در ادبیات کالوینو به تمی غالب بدل میشود، شارلمانی، پادشاه فرانسه، به اردوی ارتش خود میرود تا در همین ساندیدن با شوالیهها و فرماندهان خوشوبش کند. از سربازان و افسران تحتفرماندهی آنها پرسوجو کند، از اصل و نسبشان جویا شود، درواقع خوشوبشی کرده باشد و با حضور خود به آنان روحیه بدهد زیرا ارتش شارلمانی در جنگ با قوای ترک است. در میان شوالیههای خود، پادشاه به فرماندهی برمیخورد که برخلاف رسم معمول کلاهخود از سر برنمیدارد و صورت خود را به پادشاه نشان نمیدهد «شارلمانی با پافشاری گفت: آهای اصیلزاده دلاور با شما هستم، چرا صورتتان را به پادشاه نشان نمیدهید؟ صدا از شکاف میان نقاب و چانهبند بهوضوح شنیده شد.
– چون من وجود ندارم، اعلیحضرتا!»٢
شوالیه آنقدر سبک است که ناموجود است بااینحال بهخاطر سبکیاش از قدرت مانور خارقالعادهای برخوردار است و روابط موجود را با ظرافت فوقالعادهای توضیح میدهد. در ادبیات کالوینو ناموجودبودن یا بهعبارتی سبکبودن فقط به شوالیه، شاعر، کوزیمو… ختم نمیشود بلکه شهرها را نیز دربر میگیرد، کالوینو در رمان «شهرهای ناپیدا» از شهرهایی میگوید که ناموجود بودند، شاید به آن علت که سبکاند!
سَبُکی در کوزیمو، قهرمان رمان «بارون درختنشین» بهصورت چالاکی ظاهر میشود. او با چالاکی از درخت بالا میرود و از شاخهای به شاخه دیگر صعود میکند، از گیاهی به طرف گیاهی دیگر میرود، کوزیمو با سبکیاش به ضرورت گذشته پشتپا میزند تا او نیز همچون کاوالکانتی موازی نباریده باشد. هنگامی که از چالاکی صحبت میکنیم میتوانیم از آن بهسرعت نیز تعبیر کنیم. معمولا در پی سبکی، سرعت هم میآید زیرا آنچه سبک است، سریع نیز هست. اما این قاعدهای عمومی نیست مثلا پر سبک است اما سرعتی ندارد ولی پرندگان همانقدر که سبکند، سریع نیز هستند. کالوینو سبکی پرندگان را دوست میدارد. او آن سبکی را دوست میدارد که پل والری در شعر خود آن را به پرنده تعبیر میکند: «باید به مثال پرنده سبک بود و نه به مثال پر».
بااینحال، سرعتی که کالوینو از آن میگوید، سرعتی پراگماتیستی و معطوف به نتیجهای صرف نیست یعنی آن سرعتی نیست که زمان را کم کند تا رسیدن به مقصد سریعتر شود: «کسر زمان» در سرعت پراگماتیستی تخیل، زیباییشناسی و بهطورکلی هنر را تحتالشعاع عوامل ابژکتیو و عینی قرار میدهد و بدینسان از مانور فعالیت ذهنی میکاهد درحالیکه ادبیات و بهطور کلی هنر به یک تعبیر بسیار رایج چیزی جز فعالیت ذهنی نیست که نه با کسر زمان که با افزایش آن و به بیانی دیگر با «خریدن زمان» معنا را به تعویق میاندازد.*
بااینحال، این سؤال کماکان بهقوت خود باقی است که این چه سرعتی است که به زمان ربط پیدا نمیکند؟ کالوینو به افسانهها ارجاع میدهد زیرا افسانهها را کلیدی برای درک فهم جهان میپندارد اینبار هم از دکامرون بوکاچو: قصه یک اسب است، یعنی وسیله نقلیهای که شتابش، حال یورتمه یا چهارنعل بستگی به مساحت یا جادهای دارد که بر آن میرود «اما سرعتی که بوکاچو از آن میگوید سرعت ذهن است»,٣ آیا سرعت ذهنی که کالوینو از آن میگوید همان تخیل نیست و آیا تخیل، خود نوعی خط گریز- موازینباریدن- نیست؟
آمیختهشدن سبکی با سرعت در ایدههای کالوینو تنها امکانات گریز از ضرورت را فراهم نمیآورد بلکه در دل گریز از ضرورت امکانات مواجهههای پیاپی را میآفریند. این نوع سبکی و سرعت باعث خروج از انزوا نیز میشود، نمونه بارز آن کوزیمو است. کوزیمو در گریز از خانه و رفتن روی درخت با اتفاقات غیرقابلپیشبینی و پر از ماجرا مواجه میشود. او در مواجهه با تمامی این اتفاقات فعالانه برخورد میکند.
مهدی سحابی، مترجم رمان درخت باروننشین، در مقدمه خود بر این کتاب از گشودگی افقهای پیشرو بر اثر این نوع مواجهات توسط کوزیمو میگوید: از تلاش برای فرونشاندن جنگل تا راندن گرگهای گرسنه و یا تلاش برای ایجاد جمهوری درختها. گواینکه کوزیمو- بارون درختنشین- بر اثر سالیان متمادی بیش از ۵٠ سال درختنشینی ظاهر مردمگریزی پیدا کرده بود و بیشتر به جانوران و درختان شبیه شده بود اما حتی بیشتر از قبل به جنبههای کوچک و بزرگ زندگی فردی و اجتماعی توجه میکرد. زندگی او دیگر یکنواختی سابق را نداشت و بهکلی دور از انزوا و در متن فعالیت اجتماعی سپری میشد: ملاقات ناپلئون با او و تهیه پیشنویس قانون اساسی یک شهر-جمهوری از آن جملهاند کوزیمو تمامی این اقدامات اجتماعی را بعد از گریز از بارش موازی و در دوران درختنشینیاش انجام داده بود دیالکتیک کالوینو مصداق بارز خود را در کوزیمو یافته بود: تنها راه با دیگرانبودن جدابودن از دیگران است.
تا قبل از درختنشینی کوزیمو اتمها موازی میباریدند و اگر «خطوط گریزی» نبود تا ابد نیز موازی میباریدند تا آنکه روزی از روزها کوزیمو موازی نبارید و درختنشینی پیشه کرد. گفته میشود سبکیاش به او این امکان را داده بود تا بهسوی آزادی برود.
پینوشتها:
کالوینو باوجود حمله قلبی در شب قبل از مردنش (١٩٨۵) با هوشیاری کامل حرف میزد و آخرین کلماتش را چنین به زبان آورد: خطوط موازی، خطوط موازی: خطوط موازی را بعضی از منتقدان به توازی ادبیات بورخس با کالوینو نسبت میدهند و آن دو را موازیهای تاریخ ادبیات نام میدهند. جان بارت از روشی دیگر استفاده میکند. او ادبیات بورخس را اقلیدسی و ادبیات کالوینو را غیراقلیدسی معرفی میکند. در هندسه اقلیدس خطوط موازی بههم نمیرسند اما در هندسه غیراقلیدسی خطوط موازی در گریزگاههایی یا بهتر آن است که بگوییم در خطوط گریز، در صحنههایی که بعدها تاریخنویسان رسمی از آن بهعنوان صحنههای حساس تاریخی نام میبرند بههم میرسند؛ درست همچون بارانهایی که بهخاطر سبکیشان گاه موازی نمیبارند و بههم میپیوندند.
* از نظر پل والری ادبیات چیزی نیست جز بسط و کاربردهای قابلیت خاص زبان
١، ٣) شش یادداشت برای هزاره بعدی ایتالو کالوینو؛ لیلی گلستان
٢) شوالیه ناموجود ایتالو کالوینو، پرویز شهدی