این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به سه کتاب تازه نشر نگاه
عشق نامتعارف
«هتل آیریس»، عنوان رمانی است از یوکو اوگاوا، نویسنده ژاپنی، که این روزها با ترجمه آسیه و پروانه عزیزی در نشر نگاه منتشر شده است. یوکو اوگاوا از نویسندگان معاصر و مطرح ژاپنی است که در سال ١٩۶٢ متولد شده است و پیشتر نیز آثار دیگری از او به فارسی ترجمه و منتشر شده بود. «هتل آیریس» ماجرای عشقی نامتعارف است که اوگاوا به شیوهای روانکاوانه به روایت آن پرداخته است. در معرفی کوتاهی که در کتاب درباره این رمان آمده، میخوانیم: «کتاب از عشق نامتعارف دختری جوان و مترجمی مسن که، رابطه روانکاوانه و نامعمول دارند تصویری استادانه ارائه داده است و خواننده را در پیچوتاب این فراز و فرود دشوار همراه خود کرده و پرسشهای متعددی را در برابر او مینهد. چرا چنین رابطهای شکل میگیرد، چه کمبودهای عاطفی باید در زندگی افراد وجود داشته باشد که تن به چنین رابطه بیمارگونهای بدهند. کتاب هتل آیریس اثری سراسر روانکاوانه و پر از شگفتی است که اوگاوا استادانه آن را پرداخته است». در بخشی از رمان «هتل آیریس» میخوانیم: «تابستان داغی بود، داغترین تابستانی که دیده بودم. اگر در طول روز جرات میکردم حتی برای مدت کوتاهی بیرون بروم، از گرما سرگیجه میگرفتم. نور آنقدر چشم را میزد که خط ساحلی و حتی دریا تهرنگ مایل به زرد گرفته بودند. پایین، در ساحل خیلیها گرمازده شده بودند و آژیر آمبولانسها از آیریس شنیده میشد. میهمانها در اتاقشان برای خنکشدن دوش میگرفتند و تمام مدت از همهجا صدای ریزش آب میآمد. گل و گیاههای توی حیاط از گرما پژمرده شده بودند اما جیرجیرکهای چسبیده به درخت زلکوا شب و روز میخواندند. روی پسرک توی حوض چند ترک ایجاد شده بود. طبق پیشبینی رادیو، موج گرما در چند روز آینده همچنان ادامه داشت. میهمانهایمان دور میز صبحانه با صدایی وارفته و آرام درباره وضع هوا حرف میزدند، اما ساحلرفتنشان سرجایش بود…».
اعداد و فراموشی
بهتازگی ترجمه دیگری از رمان «استاد و خدمتکار» یوکو اوگاوا توسط آسیه و پروانه عزیزی در نشر نگاه به چاپ رسیده است. این رمان از آثار مشهور این نویسنده ژاپنی است که براساس آن فیلمی نیز ساخته شده است. اوگاوا در این رمان نیز داستانی با برداشتهای روانکاوانه نوشته و مانند برخی دیگر از داستانهایش در این رمان نیز به سراغ رابطهای غیرمعمول رفته است. در داستان این کتاب، یک نابغه ریاضی حضور دارد که اگرچه در مسائل مربوط به علم ریاضی تبحر زیادی دارد اما حافظه کوتاهمدتش مختل شده و به این خاطر نیاز به پرستاری دارد که در انجام امور روزمره او را کمک کند. در ترجمه فارسی کتاب این معرفی کوتاه آمده: «استاد و خدمتکار را بسیاری از شاهکارهای ادبیات معاصر جهان میدانند، یک نابغه ریاضی که حافظه کوتاهمدت خود را از دست داده و زن خدمتکاری که برای انجام کارهای او استخدام میشود، حضور پسر خدمتکار در کنار مادرش، رابطهای شگفتآور، عاطفی و پر از رازورمز را رقم میزند. کتاب بسیار زیبا و عاطفی نگاشته شده و طبق معمول، اوگاوا، با برداشتهای روانشناختی خود، تصویری جاندار و زنده و فوقالعاده انسانی را در پیچیدگیهای زندگی سه انسان تصویر میکند». در ابتدای «استاد و خدمتکار» میخوانیم: «استاد صدایش میکردیم. و او پسرم را روت صدا میکرد، چون میگفت پخی بالای سرش او را یاد علامت رادیکال میاندازد. استاد در حالی که موهای پسرم را بههم میریخت گفت: «مغز خیلی خوبی این تو هست». روت که کلاه سرش میگذاشت تا دوستانش دستش نیندازند محتاطانه شانه بالا انداخت. «با این علامت کوچک میتوانیم به شناخت دامنه نامحدود اعداد برسیم، حتا آنهایی که نمیتوانیم درک کنیم». روی لایه ضخیم گردوخاک میزش علامت رادیکال کشید…».
برخورد سوم
«تو آنجا خواهی بود» عنوان رمانی است از گومو موسو که با ترجمه واهیک اکبری در نشر نگاه به چاپ رسیده است. گومو موسو از نویسندگان معاصر فرانسوی است و در توضیح کتاب درباره این رمان او آمده: «گومو موسو نویسنده معاصر در این اثر شگفتانگیز داستانی را روایت میکند که اگرچه باورپذیر نیست، اما به خاطر لطف بیان و لطافت قصه، چنان خواننده را درگیر میکند که همهچیز را واقعی میپندارد. لطافت عاشقانه داستان و ارتباط عاطفی میان افراد، بستر اصلی داستان پرکشش نویسنده است که با زیبایی و مهارت و با تعلیقهای فراوان، خواننده را همراه کرده و تا پایان او را درگیر ماجرا مینماید». در بخشی از این رمان میخوانیم: «آفتاب زمستان با تابش نور خود راه سبز گورستان گرینوود را روشن ساخته است. گورکنها تابوت الیوت را زیر خاک گذاشتند. سوگواران برای ادای احترام و وداع یکی بعد از دیگری بر سر قبر میآیند و هرکدام مشتی خاک یا شاخهای گل در قبر او میاندازند. آنجلیکا درحالیکه مادرش او را همراهی میکند اولین کسی است که با قدمهایی سنگین و با چشمانی گریان این کار را انجام میدهد. همکاران الیوت و حتی تعداد زیادی از بیماران او که در عرض این سی سال با الیوت آشنایی پیدا کرده بودند، کار آنجلیکا را دنبال میکنند. اگر الیوت آن همه جمعیت را در قبرستان میدید، متعجب و شگفتزده میشد. بهخصوص دیدن ستوان مالدن در میان سوگواران میتوانست که او را خوشحال کند. مالدن حالا دیگر تقریبا نود سال سن دارد، همکار قدیمی او بازپرس دوگلاس که حالا رئیس پلیس جنایی شده است او را همراهی میکرد…».
شرق