این مقاله را به اشتراک بگذارید
الماس و شیاطین
نخستین رمان پلیسی انگلیسی
«ماه الماس»، رمانی است پلیسی از ویلکی کالینز، نویسنده انگلیسی قرن نوزدهم، که با ترجمه منوچهر بدیعی از طرف نشر نیلوفر منتشر شده است. در پشت جلد کتاب، این نقل قول را از تی.اس. الیوت درباره این رمان میخوانیم:«ماه الماس نخستین و بزرگترین رمان پلیسی انگلیسی است». در مقدمه مترجم بر ترجمه فارسی این رمان، این جمله به صورت کاملتر نقل شده است. بدیعی در این مقدمه نوشته است:«تی.اس. الیوت (١٨٨٨ – ١٩۶۵) شاعر و نمایشنامهنویس و منتقد ادبی امریکائی – انگلیسی، در مقدمهای بر ماه الماس که در سال ١٩٢٨ در مجموعه «کلاسیکهای جهان» نشر دانشگاهی آکسفورد منتشر شده است، این رمان را «نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی» خوانده است. چهار سال بعد نیز در مقالهای با عنوان «ویلکی کالینز و دیکنز» نوشته است: «ماه الماس نخستین و بزرگترین رمان پلیسی انگلیسی است». این دو جمله، مخصوصا جمله کوتاهتر که با صفت «بزرگترین» اندکی ابهام در آن راه یافته است، تقریبا در هر کتاب و مقالهای که در نقد یا معرفی ماه الماس نوشته شده و روی جلد یا پشت جلد اغلب چاپهای این رمان آمده است، چندان که اگر به توضیحاتی که خود الیوت و منتقدان و پژوهشگران دیگر درباره آن دو جمله دادهاند، توجه نشود میتوان تردید کرد که شاید هردو جمله فقط ارزش تبلیغاتی دارد. اندکی تفصیل درباره آنچه الیوت گفته است نه تنها این تردید را برطرف میکند بلکه زمینهای فراهم میآورد برای تمییز «رمان پلیسی» از سایر انواع رمان و داستان مخصوصا «رمان جنایی» و داستانهای «مهیج» و دلهرهآور و در این میان شاید این نکته نیز روشن شود که چرا این نوع رمان، بهویژه «ماه الماس» را در کتابهای تاریخ ادبیات و راهنمای ادبیات جزء آثار ادبی بهشمار میآورند».بدیعی آنگاه به تحلیل جزءبهجزء سخن الیوت میپردازد و از خلال آن شرح میدهد که چرا ماه الماس به گفته الیوت نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی است. در ادامه مقاله به این موضوع پرداخته میشود که اگر ادگار آلنپو مبدع داستان کوتاه پلیسی است، ویلکی کالینز نخستین کسی است که رمان پلیسی نوشته است. آنگاه به تفاوت میان داستان پلیسی و داستان جنایی پرداخته شده و بعد از آن به اینکه چرا الیوت برای رمان ماه الماس، صفت «مدرن» را بهکار برده است. بدیعی در این قسمت از مقدمه مینویسد: «اشاره الیوت به «مدرن» بودن رمان پلیسی ماه الماس برای آن است که اینگونه داستان را از اساطیر و داستانهای کودکان و داستانهای تخیلی گذشته که در آنها نیز نوعی معما مطرح شده است جدا سازد…» در بخش پایانی مقدمه نیز به جنبههای هنری ماه الماس اشاره شده و همچنین به جنبههای اجتماعی کار کالینز. بدیعی درباره این جنبه از کار کالینز مینویسد: «کالینز در همین رمان علاوه بر نشاندادن زوال اشرافیت زمیندار، این را نیز نشان میدهد که بورژوازی تجاری، تاجران بازار لندن، وقتی در رسیدن به هدفهای سودجویانه خود ناکام میکوشند چگونه ادب ظاهری و تصنعی را کنار میگذارند و به گستاخانهترین و بیشرمانهترین زبان و بیان ممکن باطن بیحیای خود را بروز میدهند و نسل جوانتر آنها از ارتکاب هیچ جرمی در راه رسیدن به آن هدفها روگردان نیستند.»
زندگی در قرون وسطا
«شیاطین شهر لودون» کتابی است از آلدوس هاکسلی، نویسنده انگلیسی و خالق رمان مشهور «دنیای قشنگ نو». کتاب «شیاطین شهر لودون» با ترجمه فاروق ایزدینیا از طرف نشر نیلوفر منتشر شده است. هاکسلی در این کتاب روایتی تکاندهنده و همراه با جزءنگاری از یکی از تاریکترین دورههای تاریخ اروپا، یعنی قرون وسطا، ارائه داده است؛ روایتی که در آن تصاویری تلخ و سیاه و هولناک از آن دوره تاریخی ارائه شده است. در توضیح پشت جلد کتاب درباره آن میخوانیم: «قرون وسطا را بهحق قرون تاریک نام نهادهاند؛ دورانی که کلیسا سعی داشت افکار خرافی را در اذهان جای دهد و از فرار آنها از ذهن افراد جلوگیری نماید. هاکسلی، با مهارت تام و با وقوف بر اوضاع و شرایط آن ایام، به زیبایی، تلخی آن زمان را به تصویر میکشد و زوایای تیره زندگی را بیان میکند. گویی خواننده را با خود به سفری به ژرفنای تاریخ میکشاند تا به چشم خود ببیند و به گوش خود بشنود که بر مردمان آن زمان چه میگذشته است. گاه چنان به جزئیات میپردازد که گویی خواننده به پای خود وارد منازل و مغازهها میشود، به گوشه دیر و صومعه راه مییابد، راهبههایی را میبیند که باید مظهر پاکی و خلوص و صفایی باشند که انگار نوری از بارگاه خدایشان بر آنها تابیده، بهناگاه بر اثر تلقین کسانی که شیطان مجسم هستند از اینرویبهآنروی می شوند…» کتاب «شیاطین شهر لودون» با نقل قول، هاکسلی از ژوزف هال، «طنزنویس آن زمان و اسقف آینده»، پس از اولین سفرش به فلاندر، آغاز میشود: «در طول راه کلیساهای بسیاری دیدم که ویران شده و فقط تودههایی نازیبا از آن باقی مانده بود که برای رهگذران داستانها بگوید که زمانی در آنجا هم خلوص و ایمان وجود داشته و هم دشمنی و عداوت. آوخ که جای پای جنگ چقدر غمانگیز و شرمآور است!… اما (آنچه مایه حیرتم بود آنکه) همهجا کلیساها فرو میریزند و مدارس ژزوئیتها قد علم میکنند. هیچ شهری نیست که در آنجا ژزوئیتها به پرورش افراد مشغول نباشند یا در صدد ساختش برنیایند. این همه از کجا میآید؟…» بعد از تمامشدن این نقل قول، هاکسلی گویا در پاسخ به پرسش هال مینویسد: «برای رشد و رویش آنها دلیلی بس ساده و کافی وجود داشت: عامه مردم طالب آنها بودند. همانطور که هال و تمامی نسل او به خوبی آگاه بودند، «سیاست» در نظر خود ژزوئیتها، در رتبه اول مورد اعتنا بود.»