این مقاله را به اشتراک بگذارید
چالشهای تاریخنگاری انقلاب مشروطیت ایران
بدفهمیها و بدخوانیهای تاریخی
لطفالله آجدانی
در حوزه تاریخنگاری و تاریخپژوهی، آثار پدیدآمده را به دو گروه منابع اصلی تاریخی و تحقیقات جدید تاریخی تقسیم کردهاند. منابع اصلی تاریخی شامل آثاری هستند که پدیدآورندگان آن در زمان وقایع تاریخی مورد بررسی حضور داشتند. منابع اصلی تاریخنگاری عصر مشروطه را میتوان در قالبهای مختلف اسناد آرشیوی، نامهها و مکاتبات، یادداشتهای خصوصی، اعلامیهها، شبنامهها، روزنامهها، خاطرات و زندگینامهها، رسایل سیاسی و تاریخنگاریهای مدون جستوجو کرد. اما پدیدآورندگان تحقیقات جدید تاریخی از نظر زمانی با وقایع تاریخی فاصله دارند. اعتبار علمی هر تحقیق تاریخی تا حدود زیادی به میزان و چگونگی استفاده تحقیقات جدید از منابع اصلی تاریخی بستگی دارد.
هرچند بسیاری از محققان تحقیقات جدید تاریخی میکوشند تا با افزایش میزان استناد و ارجاع خود به منابع اصلی، میزان اعتبار پژوهشی اثر خود را افزایش دهند، اما از آن میان غالب تاریخپژوهان با چگونگی استفاده از منابع اصلی تاریخی آشنایی چندانی ندارند و به صرف استناد و ارجاع به منابع اصلی محدود شدهاند. در حالی که صرف استناد به متن منابع اصلی و اسناد تاریخی الزاما اصالت و صحت تاریخی یک پژوهش و مستندات آن را احراز و اثبات نمیکند. میزان توانایی پژوهشگر در چگونگی نقد متون و اسناد بسیار اهمیت دارد. محقق تیزبین تسلیم یک سند نمیشود مگر آنکه سندیت آن سند نیز اثبات شود. نقد منابع و متون و اسناد تاریخی، ضرورت بسیار مهمی است که در غالب آثاری که به نام تاریخپژوهی -از جمله در حوزه مشروطهشناسی- از در و دیوار منتشر میشود، با درجات متفاوتی مغفول مانده است.
فقدان یا ضعف آگاهیهای کافی روششناختی علمی درباره منابع اصلی تاریخی، بسیاری از پژوهشگران بعضا نامدار را دچار پارهای از لغزشها و گاه اشتباهات اساسی در توصیف و تحلیل تاریخ کرده است. درست است که یک منبع اصلی تاریخی به سبب همزمانی آن با وقایع تاریخی یا نزدیکبودن به زمان حوادث، اهمیت فراوانی دارد، اما اهمیت همزمانی تاریخی یک منبع اصلی تاریخی، الزاما همزبانی آن را با واقعیتهای تاریخی اثبات نمیکند. مهارت و هنر محقق تاریخ، یکی همین دقت در متون و اسناد و منابع اصلی و نقد آن برای درک و ارزیابی معقولانه میزان همزبانی منابع با واقعیتهای تاریخی است.
هرچند همزمانی نویسنده یک اثر با وقایع تاریخی میتواند یک نکته مثبت در نزدیکی به واقعیت باشد، اما همین همزمانی میتواند از نقشی دوگانه در دوری از واقعیت و سانسور و تحریف آن نیز برخوردار باشد. میزان و چگونگی این نقش احتمالی میتواند ریشه در میزان و چگونگی بازیگری یا تماشاگری نویسنده در برابر وقایع تاریخی همزمان با نویسنده و موضوع اثر نویسنده باشد. بر محقق پژوهشهای جدید تاریخی در استفاده از متون و منابع اصلی تاریخی نباید پوشیده بماند که چون نویسنده یک منبع اصلی تاریخی در زمان حوادث قرار دارد، ممکن است و میتواند نگرش و نگارش او متاثر از تبوتاب حوادث باشد. این تاثیرپذیری آنگاه که مورخ همزمان با حوادث تاریخی از نقش بازیگر برخوردار باشد، بیشتر خواهد بود. در برآیند چنین تاثیرات منفی ناشی از بازیگری مورخ، راه برای ورود پارهای تعصبها و یکسونگریهای جانبدارانه در اثری که به نگارش درمیآید، هموار میشود. محمد ناظمالاسلامکرمانی مولف «تاریخ بیداری ایرانیان» و یحیی دولتآبادی نویسنده «خاطرات یحیی» از این جملهاند.
وانگهی همزمانی مورخ با حوادث تا حدودی میتواند مانع دریافت و رهیافت او به بعضی از اسناد و مدارک و آگاهیهای پنهانماندهای که با گذشت زمان به دست داده خواهد شد، شود، در مقایسه نویسندگانی چون ناظمالاسلامکرمانی و یحیی دولتآبادی، هرچند هر دو بازیگر صحنه سیاسی روزگار خود هستند، اما چون دولتآبادی خاطرات خود را با فاصله زمانی از صدر مشروطیت ثبت و نگارش کرده است. وی این امکان و فرصت را داشته تا به بعضی از آگاهیهای نویافته دسترسی داشته باشد و در همان حال به سبب آنکه مشاهدات خود را با گذشت زمان ثبت و نگارش کرده ممکن است بعضی از خاطراتش دستخوش پارهای فراموشی شده و در توصیف جزییات واقعه دقت توصیف نویسندهای که همزمان یا از نظر زمانی نزدیکتر به وقایع، به توصیف واقعه پرداخته است را فاقد باشد. پژوهشگر تحقیقات جدید تاریخی نباید این ظرافتها در نگاه و استفاده از منابع اصلی را از دیده دور دارد. وانگهی نویسندهای چون سیداحمد تفرشی، مولف «روزنامه اخبار مشروطیت و انقلاب ایران» باوجود حضور زمانی و مکانی خود در حوادث مشروطیت، از آنجهت که یک بازیگر سیاسی و عضو هیچیک از گروهها و دستهبندیهای سیاسی عصر مشروطه نیست و در جایگاه یک تماشاگر سیاسی و عادی به ثبت و گزارش مشاهدات و شنیدههای خود پرداخته است، توصیف وی از وقایع، تا حدود زیادی از بسیاری از تعصبات و یکسونگریهای جانبدارانه ناشی از نقش بازیگرانه سیاسی دور مانده است.
جدای از همزمانی نویسنده اثر تاریخی و پدیدآمده درباره حوادث تاریخی، فاصله مکانی نویسنده نیز اثرات و تبعات مختلف و چندگانهای در میزان و چگونگی صحتوسقم توصیف و تحلیل مورخ دارد. مورخی که همزمان با حوادث در مکان حوادث حضور دارد تحتتاثیر تبوتاب حوادث در مقایسه با مورخی که به سبب دوری از مکان حوادث کمتر تحتتاثیر تبوتاب حوادث است، از امکان بیشتری برای جانبداری و یکسونگری برخوردار است و در همان حال توصیف وی از جزییات حوادث در مقایسه با نویسندهای که دور از مکان حوادث است میتواند دقیقتر باشد. گزارشهای توصیفی ناظمالاسلامکرمانی از مشروطه که همزمان و هممکان با حوادث مشروطه در تهران حضور داشته است در مقایسه با ادوارد براون که همزمان با مشروطه اما دور از مکان حوادث به نگارش کتاب خود درباره مشروطیت ایران پرداخته، نمونهای از این جمله است. همچنان که آگاهیها و توصیف وقایع مشروطه در آذربایجان از سوی احمد کسروی در کتاب «تاریخ هجدهساله آذربایجان» به سبب هممکانی کسروی با آن حوادث در مقایسه با آگاهیها و توصیف کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» از وقایع مشروطیت در تهران، به سبب دوری مکانی او از تهران، دقیقتر است.
یکی از چالشهای مهم در بازشناسی تاریخ مشروطیت ایران، بیتوجهی یا کمتوجهی به خاستگاه و جایگاه طبقاتی، اقتصادی و شغلی مورخان و پژوهشگران مشروطهشناس است. میان نگرش و نگارش یک مورخ و پژوهشگر برخاسته از خاستگاه اشرافیت با مورخ و پژوهشگر برخاسته از طبقات متوسط شهری، یا روستایی تفاوت و گاه تضادهای ناشی از منافع و مطالبات اقتصادی و طبقاتی دیده میشود.
در این میان، از مهمترین چالشهای تاریخنگاری و تاریخپژوهی در حوزه تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، سیاستزدگی است. من نافی برخورداری یک مورخ و پژوهشگر از یک نگرش ایدئولوژیک و سیاسی نیستم. اما از برایر این واقعیت نمیتوان و نباید گریخت که هرچند نگرشهای ایدئولوژیک و سیاسی خواه و ناخواه و با درجات متفاوتی بر نگرشها و نگارشهای تاریخی اثر مینهد، اما غلبه حضور نگرش ایدئولوژیک و سیاسی که از آن باید به ایدئولوژیزدگی و سیاستزدگی تعبیر کرد، نگرش تاریخی و نگارش مورخ را دچار افراطوتفریط میکند. ادراک و گزارش تاریخی و تحلیل آن باید معطوف به نزدیکشدن به واقعیتهای تاریخی باشد؛ نزدیکشدن به واقعیتها فارغ از تعلقات و دلبستگیهای ایدئولوژی و سیاسی ما. واقعیتها آنگونه که هستند و نه آنگونه که دوست داریم و میخواهیم باشد. از تبعات نگرشها و نگارشهای ایدئولوژیزده و سیاستزده، تاریخسازی بهجای تاریخنگاری است؛ شکلگیری دروغ، تحریف، سانسور و جعل تاریخ، از پیامدهای اجتنابناپذیر و سیاستزدگی است. آفتی که با درجات متفاوتی در آثار غالب مورخان و پژوهشگران تاریخ مشروطیت ایران را در قالبها و اشکال مختلف ناسیونالیسمگرایی افراطی، لیبرالیسمگرایی افراطی، سوسیالیسمگرایی افراطی، سنتگرایی افراطی، تجددگرایی افراطی، دموکراسیطلبی افراطی، غربگرایی افراطی و غربستیزی افراطی دربرگرفته است.
جزمیت و مطلقاندیشی از ویژگیهای ایدئولوژیزدگی و سیاستزدگی است. همین رویکرد ایدئولوژیزده و سیاستزدگی و افراط و تفریطهای ناشی از آن است که در نگرش و نگارش عدهای از مورخان و پژوهشگران تاریخ مشروطیت و معاصر ایران، شخصیتی چون شیخ فضلالله نوری یکسره قهرمان اسلامخواهی و مبارزه با غربزدگی تلقی و معرفی میشود و در تلقی و معرفی عدهای دیگر یکسره مرتجع و استبدادی. گروهی رضاشاه را یکسره قهرمان ترقیخواهی و تجدد و در خدمت کشور و ملت تلقی و معرفی میکنند و عدهای دیگر او را یکسره مزدور بیگانه و خائن به کشور و ملت. همچنانکه عدهای جانبدارانه نقش روشنفکران عصر مشروطه را به شیوهای مبالغهآمیز تا عرش بالا میبرند و نقش روحانیان عصر مشروطه را تا فرش فرومیکاهند. صورت دیگر این افراطیگری و مبالغه و تقلیل را میتوان در میان گروهی دیگر از مورخان و پژوهشگران تاریخ مشروطیت در رویکرد جانبدارانه و مطلقانگارانه در تلقی و معرفی نقش روحانیان و ستیزه و ضدیت مطلقانگارانه آنان با روشنفکران عصر مشروطه بازجست.
در غالب رویکردهای تاریخ پژوهشی در تاریخ معاصر ایران از جمله در حوزه مشروطهشناسی، شخصیتها و جریانهای تاریخی در قالب یک الگوی تکخطی مستقیم نگریسته میشوند. در این شیوه از نگرش و نگارش، تلاش میشود هر شخصیت تاریخی به طور مثال افکار و نقش شخصیتهایی چون شیخ فضلالله نوری و ملکمخان و آخوندزاده و تقیزاده و رضاشاه یکسره مثبت یا منفی تلقی، ارزیابی و معرفی شوند. حال آنکه این شیوه ضد تاریخی، مورخ و پژوهشگر تاریخ و خوانندگانش را از واقعیتهای تاریخی دور میکند زیرا در این رویکرد تکخطی، چهرهها و کاراکترهای چندگانه و متفاوت و گاه متضاد یک شخصیت در شرایط و مقاطع مختلف نادیده گرفته میشود و مغفول میماند. به عنوان مثال شیخفضلالله نوری زمان مهاجرت صغری با شیخ فضلالله نوری زمان مهاجرت کبری و شیخفضلالله نوری زمان تشکیل مجلس مشروطه و تدوین متمم قانون اساسی و شیخفضلالله زمان استبداد صغیر و یا شیخفضلالله زمان فتح تهران، تا حدود زیادی و به تبعیت از متغیرهای ناشی از شرایط متفاوت و مختلف، با یکدیگر متفاوت و گاه متضاد هستند و لاجرم داوری و نتیجه یکسان از یک شخصیت بدون توجه به این تفاوتها و گاه تضادها، پژوهشگر و خواننده را به گمراهی و انحراف از توجه به زوایای مختلف و نیز تحول افکار و نقش چندگانه یک شخصیت تاریخی در میافکند؛ آسیبی جدی که گریبان بسیاری از مورخان و پژوهشگران گاه به غایت مدعی و به همان اندازه کمسواد در ایران را گرفته است.
ستیزه داوریهای مطلقاندیشانه در حوزه مشروطهشناسی و تاریخ معاصر ایران با رویکرد ضدروشنفکری و ضدتجدد را میتوان به روشنی و با درجات متفاوتی در پارهای از نگرش و نگارش و مواضع نویسندگانی چون موسی نجفی، موسی حقانی، یعقوب توکلی، احمد رهدار، شهریار زرشناس، خسرو معتضد، مهدی انصاری، عباس سلیمی نمین و غلامعلی حداد عادل بازجست. همچنانکه رویکرد ایدئولوژیزده با رویکرد جانبداری مطلقاندیشانه در دفاع از روشنفکری و تجدد و گریز از دین و روحانیان و گاه ستیز با آن را نیز با درجات متفاوت و در اشکال مختلف میتوان در پارهای از نگرش و نگارش نویسندگانی چون یحیی دولتآبادی، احمد کسروی و فریدون آدمیت نشان داد.
از دیگر چالشهای مهم تاریخنگاری و تاریخ پژوهشی در حوزه مشروطهشناسی، پارهای بدفهمیها و بدخوانیهای تاریخی ناشی از ناهمزمانی بار معنایی واژگان است. واژه «ملت» و «حریت» و کاربرد آن در متون برجایمانده از غالب روحانیان عصر قاجار و مشروطه، نمونهای از این جملهاند. کاربرد این واژگان در رسایل سیاسی و مکتوبات برخی از علما و روحانیان، بسیاری از پژوهشگران تاریخ را دچار این بدفهمی و بدخوانی کرده است که کاربرد و دفاع عالمان دین از این واژگان را به سود همآوایی آنان با مفاهیم جدید ملت و آزادی در فلسفه سیاسی جدید تلقی و معرفی کردهاند. حال آنکه همانگونه که ماشاءالله آجودانی در کتاب «مشروطه ایرانی» به تفصیل و مستند و مستدل بررسی کرده و نشان داده است، کاربرد این واژگان در بسیاری از رسایل و مکتوبات عالمان دینی مشروطهخواه به طور عمده بار معنایی دینمدارانه داشت و قابل تطبیق با مفاهیم این واژگان در فلسفه سیاسی جدید نیست. چنانکه «ملت» در زبان و فهم غالب عالمان دینی کاربردی منطبق با مفهوم شریعت و پیروان شریعت داشت. و آنگاه و آنجایی که سخن از حقوق ملی به میان آوردهاند بهطور عمده به حقوق دینی و حقوق پیروان شریعت نظر داشتهاند و نه ملت و حقوق ملت در مفهوم جدید آن در فلسفه سیاسی جدید. کاربرد واژه «حریت» و دفاع از آن نیز در ذهن و زبان غالب علما و روحانیان مشروطهخواه نه ناظر به مفهوم جدید آزادی، بلکه بر مفهوم بنده آزاد در مقابل بنده عبد دلالت داشت.
نمونه دیگری از بدخوانیهای تاریخی درباره مشروطیت را میتوان هم در میان گروهی از نویسندگان عصر مشروطه در تقلیل بسیاری از مفاهیم و نهادهای جدید سیاسی با هدف همانندسازیها و انطباق دادنها با اسلام و همذاتپنداری و اینهمانیها در میان گروهی از روشنفکران و روحانیان مشروطهخواه و هم تداوم آن را در پژوهشهای مورخان و پژوهشگران مشروطهشناس ادوار بعدی جستوجو کرد و به دست داد. تلاش مصلحتاندیشانه روشنفکرانی چون میرزا ملکمخان ناظمالدوله و میرزایوسفخان مستشارالدوله در همانندسازیهای اسلام و مشروطیت با هدف کاهش مخالفتهای نیروهای مذهبی با مشروطیت، تا جایی که مدعی میشوند اصول مشروطیت و قوانین ترقی و تجدد غربی از اسلام اخذ شده است و مفاهیمی چون آزادی در مشروطیت همان امر به معروف و نهی از منکر در اسلام است، نمونهای از این همانندسازیهای در مفاهیم و نهادهای جدید و کارکردهای آن است، که در کتابهای «روشنفکران ایران در عصر مشروطیت» و «اندیشههای سیاسی در عصر مشروطیت» به تفصیل به آن پرداختهام. همچنانکه صورت دیگر این کژتابی را با درجات متفاوتی در افکار و مواضع غالب عالمان دینی و روحانیانی چون نایینی و محلاتی و آقا نجفی اصفهانی مشروطهطلب و اقدام آنان برای دفاع شرعی از مشروطیت و تطبیق اسلام و مشروطیت از طریق تقلیل مفاهیم و نهادهای جدید برای همانندسازی آن با شریعت دینی که به تفصیل در اینباره در کتاب «علما و انقلاب مشروطیت ایران» به آن پرداختهام، بازیافت. این نگاه غالب روحانیان مشروطهطلب که مشروطه از اسلام اخذ شده است و اسلامخواهی همان مشروطهخواهی و مشروطهخواهی همان اسلامخواهی است و همه اصول و قوانین مشروطیت و اساس تمدن و ترقی غرب از قرآن و سنت و احادیث اخذ شده است، نمونههایی از خوانشهای تاریخی در درک مفاهیم و نهادهای جدید برخاسته از دموکراسی غربی است که مانع شناخت صحیح از غرب و تجدد غربی و نسبت واقعبینانه غرب و تجدد و دموکراسی غربی با سنتها و قوانین و احکام دینی در ایران شده است. بدفهمیهای تاریخی و کژتابیهای سید جواد طباطبایی، به ویژه در آثار متاخر منتشرشدهاش در دفاع از این تقلیلدادنهای مفاهیم جدید از سوی غالب علما و روحانیان مشروطهطلب و مبالغه خیالپردازانه توام با شاید کمی مصلحتاندیشیها و منفعتاندیشیهای سیاسی او بهترین نمونه از این دست است.
شرق