این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نخستین نمایشگاه یادگارهای «ارنست همینگوی» بر پا شد
بهار سرلک
یکی از عادتهای «ارنست همینگوی»، پرطرفدارترین چهره ادبی قرن بیستم، جمع کردن خرتوپرت بود. او حتی گذرنامههای قدیمی و بلیتهای تماشای گاوبازی را هم نگه میداشت و در حال حاضر بزرگترین یادگارهایی را که یک نویسنده میتواند از خود برجای بگذارد، برای ما به میراث گذاشته است.
به گزارش روزنامه نیویورکتایمز؛ روز جمعه نمایشگاه «ارنست همینگوی: بین دو جنگ» در «موزه و کتابخانه مورگان» برپا شد. این نمایشگاه نخستین نمایشگاهی است که به همینگوی و آثار او اختصاص دارد. برپایی این نمایشگاه در صورتی است که بیشتر کاغذها و دستنوشتههای همینگوی در «کتابخانه و موزه جان اف. کندی» در بوستون است. داستان از این قرار است که بعد از مرگ همینگوی در سال ١٩۶١، رییسجمهور وقت امریکا کندی، بیوه این نویسنده را راهی کوبا میکند تا بسیاری از متعلقات این نویسنده را به دست بیاورد. بیوه همینگوی برای سپاسگزاری از کندی، مجموعه یادگارهای همینگوی و آرشیو او را به کتابخانه این رییسجمهور میبخشد. اما کتابخانه کندی، کتابخانهای که ماه مارس این نمایشگاه در آنجا برگزار میشود، همانند کتابخانه و موزه مورگان به تجمع بازدیدکنندگان عادت ندارد. با این حال دست موزه مورگان پر است از یادگارها و خرتپرتهای این نویسنده.
سال ٢٠١٠ مسوولان این نمایشگاه قصد برگزاری نمایشگاهی از آثار و آرشیو یادگار از «جی.دی. سلینجر» را داشتند اما وقتی متوجه شدند برپایی نمایشگاه سلینجر امکانپذیر نیست، برگزاری نمایشگاه همینگوی را در دستور کار قرار دادند. در نمایشگاه همینگوی دیوارها به رنگ آبی آسمانی نقاشی شده است تا نمادی باشد از سالهایی که او در جزیره کیوست و کوبا سپری کرده است. روی این دیوارها عکسهایی از زمانی که همینگوی به دبیرستان میرفته (دبیرستانی که یکی از همکلاسیهایش اورا «خودخواه، متعصب و یک جورهایی نفرتانگیز» خوانده بود) تا سال ١٩۵٠ که منتقد مجله «نیویورکر»، «لیلیان رز» از همینگوی نوشت و او را یکی از بزرگترین داستانکوتاهنویسهای زنده نامید، وجود دارد اما بزرگترین و جالبترین بخش این نمایشگاه روی دهه ١٩٢٠ و سالهایی که این نویسنده در پاریس زندگی میکرده تمرکز دارد و پرده از وجود نویسندهای برمیبردارد که شاید بعد از آن سالها به دست فراموشی میسپردیم؛ در واقع بخشی که همینگوی را قبل از «همینگوی» شدن به ما نشان میدهد.
همینگوی در عکسی با چند کودویی که در آفریقا شکار کرده است، دیده میشود. در عکسی دیگر همینگوی در قایق ماهیگیری موردعلاقهاش «پیلار» در کنار «کارلوس گوتیرز»، ماهیگیری که الهامبخش شخصیت داستان «پیرمرد و دریا» شد، ایستاده است.
اما نخستین عکسهایی که بازدیدکننده میبیند عکسی بزرگ از پسری ١٩ ساله، خوشقیافه با صورتی تراشیده است که در حال راه رفتن با دو عصای زیر بغل است. این عکس متعلق به تابستان ١٩١٨ است، زمانی که همینگوی برای بهبودی جراحتهای جنگی در بیمارستان هلال احمر میلان بستری بود و تلاش میکرد تجربههای جنگیاش را به داستان تبدیل کند. دستنوشتههای خطخطی و با عجلهای که همینگوی در این دوره و در بیمارستان هلالاحمر نوشته نشان میدهد در این زمان او برای نخستین بار روی پرسونای «نیک آدامز» کار میکرده است. این شخصیت در بیش از بیست داستان همینگوی حضور دارد.
از نوشتههای همینگوی اینطور برمیآید که او نوشتن را با مداد شروع کرد و اغلب در دفترچههای ارزان و گاهی هم روی کاغذهایی که دم دستش بوده، مطالبش را مینوشت. نخستین پیشنویس داستان کوتاه «خانه سرباز» را روی کاغذهایی که گویی از تلگرافخانهای برداشته، نوشته است. همچنین نسخه اصل پیشنویش نخستین رمانش «خورشید نیز طلوع میکند» را روی یک دسته کاغذ نوشته که بعدها صحافی شده و به دفتری تبدیل شده است. در انتهای دفتری دیگر میبینیم فهرست مطالب را روی پشت جلد نوشته است که در کنار آن هزینههای سفر و شمارش کلمههایی که در آن روزها مینوشته را آورده است و برخی صفحههای این دفتر نشان میدهد چگونه همینگوی نه تنها کلمهها و جملهها بلکه پاراگرافها را هم خط میزده است.
کاغذها و دستنوشتههایی که از همینگوی در موزه و کتابخانه مورگان به نمایش گذاشته شده است نشان میدهد همینگوی نویسندهای از خود مطمئن نبود. او داستانهایی داشت که مدام کلمهها و متن آنها را زیرورو میکرد. همچنین او برای داستانهایش عنوانهای زیادی را امتحان میکرده است. بهطور مثال برای داستان «وداع با اسلحه» ۴۵ عنوان را امتحان کرد و ۴٧ پایان متفاوت برای این داستان نوشت.
در این نمایشگاه همینگوی را در طول سالهایی که در پاریس زندگی میکرده و افکارش را بارها و بارها تغییر میداده و اینکه قصد داشته چه نوع نویسندهای باشد، میبینیم. پدر و مادر همینگوی از خواندن مجموعه دوم داستان کوتاه همینگوی با نام «در زمان ما» سرباز میزدند و همینگوی در نامهای تکاندهنده که در سال ١٩٢۵ برای آنها نوشته، میگوید: «متوجه شدهاید که در تمام داستانهایم میخواهم احساس زندگی واقعی در جریان باشد، نمیخواهم زندگی را به تصویر بکشم یا از آن انتقاد کنم، میخواهم زندگی در داستانهایم زنده باشد. بنابراین وقتی نوشتهای از من میخوانید میتوانید آن چیزی که راجع به آن نوشتهام را تجربه کنید. تجربه را نمیتوانی بدون اینکه آن را در موقعیتهای بد، زشت و حتی زیبا بگنجانی القا کنی.» اعتماد
‘
1 Comment
ناشناس
مدومه هم تعطیل شده انگار. مطلب هاتون دیر بروز می شه. بیشتر وقت بذارید برای این سایت.