این مقاله را به اشتراک بگذارید
جریان از این قرار است
«اول عاشقی» یودیت هرمان تازهترین ترجمه محمود حسینیزاد است که اینروزها در نشر افق منتشر شده است. یودیت هرمان از نویسندگان معاصر ادبیات آلمان است که در سال ١٩٧٠ در برلین متولد شده و در ایران هم جزء نویسندگان نامآشنای ادبیات امروز آلمان بهشمار میرود و پیشتر دو اثر دیگر او با نامهای «این سوی رودخانه ادر» و «آلیس» با ترجمه حسینیزاد منتشر شده بودند. ماجرای اصلی رمان «اول عاشقی» درباره زنی با نام استلا است که با همسر و فرزندش در حومه شهر زندگی میکنند؛ در خانهای دوطبقه با ساختمانی ساده که، جیسون، شوهر استلا قبل از بهدنیاآمدن فرزندشان آن را خریده است. جیسون و استلا در هواپیما با هم آشنا شدهاند و بعد از ازدواجشان به این خانه آمدهاند و جیسون همیشه میگوید ما از این خانه به جای دیگری خواهیم رفت. استلا زنی کتابخوان و خانوادهدوست است و البته مثل دیگر قهرمانهای داستانهای یودیت هرمان آدمی منزوی هم هست: «میتواند امروز تنها در خانه باشد. ظهرهای شهرک ساکت است.
خانهها متروکهاند، مردم تازه بعد از کار برمیگردند. استلا تنهایی را دوست دارد. خوب میتواند سر خودش را گرم کند، با باغچه، با کتابها، خانهداری، شستوشو، تلفنهای طولانی با کلارا، روزنامه، بطالت…». در طول داستان، استلا با مزاحمت مردی ناشناس مواجه میشود و این مسئله زندگی او را به یک کابوس بدل میکند و این ماجرا باعث میشود تا زن به گذشتهاش رجوع کند: «مرد غریبه روز بعد دوباره میآید، همان ساعت. ظاهرا میداند استلا چهوقتهایی خانه است و چه وقتهایی تنهاست. استلا توی آشپزخانه است و توی کابینت زیر سینک دنبال کفشهای آوا میگردد که زنگ خانه زده میشود و گرچه استلا بههیچوجه به مرد فکر نکرده، گرچه اصلا اصلا تصور نمیکرده که مرد آنقدر زود دوباره بیاید، گرچه مرد را واقعا فراموش کرده، بلافاصله به مرد فکر میکند. میداند کی دارد زنگ میزند. میداند که نه پستچی است، نه پیک و نه زن همسایه، نه بچهای که تلمبه دوچرخه بخواهد، نه متأسفانه دودکشپاککن و نه مأمور شرکت گاز». این مرد روز قبل هم درست وقتی استلا تنها در خانه بوده به آنجا آمده و زنگ خانه را زده و بیآنکه خود را معرفی کند گفته: «ما همدیگهرو نمیشناسیم. شما منرو نمیشناسید. اما من شمارو دیدهام و میشناسم و مایلم با شما صحبت کنم. وقت دارین». همین آمدنها و رفتنهای مرد ناشناس، زندگی استلا را به مخاطره میاندازد و فکر او را بحرانی میکند.
انزوا و تنهایی آدمها و کسالت زندگی روزمره از مضامینی است که در داستانهای دیگر یودیت هرمان هم وجود داشت و او در رمان «اول عاشقی» نیز از منظری دیگر به این مضامین پرداخته است. هرمان در داستانهایش به روایت سرگشتگی نسل امروز جامعه آلمان و عدم ارتباط بین آدمها در جامعه معاصر پرداخته است. در بخشی دیگر از رمان «اول عاشقی» میخوانیم: «استلا دستش را میگذارد زیرچانهاش و با دقت زیاد به عکسی از کارگران معدنی در چین نگاه میکند. صورتهای سیاه، چشمهای براق. توضیح زیر عکس را میخواند، بدون اینکه کلمهای بفهمد. صفحه روزنامه را ورق میزند به عقب و باز به جلو…»