این مقاله را به اشتراک بگذارید
با ترس آغاز شده بود
«امیلی ال» عنوان رمان کوتاهی است از مارگریت دوراس که مدتی است با ترجمه شیرین بنیاحمد در نشر نیلوفر منتشر شده است. مارگریت دوراس نویسنده مشهور فرانسوی است که البته در هندوچین که از مستعمرات سابق فرانسه بود به دنیا آمده است. او در کودکی تنها یکبار و آنهم طی سفری کوتاه به فرانسه میرود اما در هجدهسالگی برای همیشه سایگون را ترک میکند. دوراس اولین رمانش را در سال ١٩۴٣ منتشر کرد و بعدها تعداد زیادی رمان، دو مجموعه نمایشنامه و چندین قصه نوشت. او همچنین سناریوهایی هم نوشته و چند فیلم هم بهعنوان کارگردان ساخته است.
تنهایی و سرگردانی، عشق، عصیان و ملال از مضامینی است که در اکثر آثار دوراس دیده میشود اما در بین آثار او «امیلی ال» حکایتی متفاوت دارد. دوراس در مصاحبهای با روزنامهای فرانسوی در سال ١٩٩٠، نوشتن کتاب را همچون بهدنیاآوردن بچهای میداند که از وجود مادر زاده میشود: «نوشتن یک کتاب، مثل بچه بهدنیاآوردن است، چیزی است که از وجود شما زاده میشود. در آرزوی بچهدارشدن، که بعضی اوقات میتواند زنی را به مرز جنون برساند، نیازی مبرم به فراتررفتن از زندگی وجود دارد؛ نیاز به داشتن بچهای از خود و از مردی که دوست میداریم. ولی در نوشتن یک کتاب تنها هستیم، تنهایتنها. سرنوشت کتاب هم با سرنوشت یک کودک متفاوت است». آثار دوراس به نوعی با زندگی خود پیوند خورده است و دراینبین «امیلی ال» بیش از دیگر آثار او با زندگیاش در ارتباط است. دوراس در زمان جنگ نوزادش را از دست میدهد آن هم به این دلیل که پزشک بنزینی نداشته تا خودش را به دوراس برساند. تلخی این اتفاق همیشه با دوراس میماند و به گفته خودش حتی بهدنیاآمدن فرزند بعدیاش هم نتوانست از تلخی آن بکاهد. دوراس در همان مصاحبهای که سطوری از آن پیشتر آمد، سرنوشت «امیلی ال» را هم مانند همان فرزند ازدسترفتهاش میداند: «به محض انتشار، بعضی از منتقدان بهشدت به آن حمله کردند، آن را کشتند!» این در حالی است که دوراس میگوید «امیلی ال» را در نهایت هیجان و اضطراب و با شوقی ترساننده نوشته است: «در آن دوران، خیلی بد میخوابیدم، تقریبا غذا نمیخوردم. فقط یکی از دوستان هرروز به من سر میزد و دستنوشتها را میگرفت و روز بعد تایپشده تحویلم میداد. در آن تابستان، گویی من و آن دوست و کتابی که در حال شکلگرفتن بود، در این دنیا تنها بودیم».
آنچه بر سر «امیلی ال» میآید و برخورد منفیای که منتقدان با آن میکنند، حسی از پشیمانی را در دوراس به وجود میآورد. پشیمانی نه از بابت نوشتن «امیلی ال» بلکه بهخاطر منتشرساختن و در دسترس عموم قراردادن آن. بعد از مدتی از ماجرای انتشار این کتاب، دوراس بیمار میشود و ٩ ماه در حال اغما بهسر میبرد. بعد از آنکه دوراس بهبود مییابد برایش خبر میآوردند که «امیلی ال» بدون آنکه در مطبوعات تبلیغ شود با اقبال عمومی مواجه شده و مخاطبان از این اثر او استقبال زیادی کردهاند. بهاینترتیب «امیلی ال» در بعدی وسیع خوانده میشود و سپس ترجمههای مختلفی از آن صورت میگیرد. «هیروشیما عشق من»، «آوای هند» و «عاشق» از جمله آثار مشهور دوراس بهشمار میروند. این آخری در سال ١٩٨۴ جایزه ادبی گنکور را از آن خود کرد و نسخههای زیادی از آن فروش رفت.