این مقاله را به اشتراک بگذارید
داستان و موسیقی
بهتازگی رمانی از رناته ولش با عنوان «کونستانتسه موتسارت» منتشر شده است. رناته ولش از نویسندگان آلمانیزبان اتریشی است که در سال ١٩٣٧ متولد شده. از این نویسنده اتریشی تاکنون آثار زیادی منتشر شده که پیشتر برخی از داستانهای او ترجمه شده بودند. بخشی از آثار رناته ولش داستانهایی برای کودکان و نوجوانان است اما او بهجز این آثار، داستانهای دیگری هم نوشته است که در آنها به زندگی واقعی و مسائل و دغدغههای انسانها پرداخته است.
«کونستانتسه موتسارت» با تصویری از میدانی پهناور و خالی شروع میشود؛ میدانی که گویا قرار است مجسمهای در آن نصب شود اما چیزی مانع نصب آن میشود: «میدان پهناور سوت و کور و خالی بود. پیرزن بیرون را نگاه کرد. باران تندی میبارید و قطرههای پرهیاهوی آن به سنگفرش میکوبید، حباب میشد و بالا میجهید. درست همانجا، وسط میدان، قرار بود مجسمه نصب شود. همهچیز اگر خوب پیش رفته بود، مجسمه حالا آنجا نصب شده بود. اما موزاییک رمی مانع شد. درست همانجا پیدایش کردند. هنگام حفر پیها. موزاییک رمی دیگر از کجا پیدایش شد؟ انگار توی دنیا قحطی سنگهای عهدبوق بود. ماه مه ١٨۴١ در کارگاه ریختهگری سلطنتی مونیخ قالب مجسمه را ریختند؛ در حضور علیحضرت، شاهزاده سوفی، و خیلیهای دیگر. خود کونستانتسه هنوز مجسمه را ندیده بود. البته چون عضوی از خانواده وبر بود میتوانست آن را ببیند. وسط میدان را کنده بودند، مثل اینکه شخم زده باشند. کارگرها طوری کار میکردند که انگار تمام مردم دنیا هنوز بهقدر کافی وقت دارند تا منتظر بمانند. بالاخره اگر تکانی به خود ندهند دیر میشود. برای او دیر میشود. بعضی روزها سوز سرما چنان به جاناش چنگ میانداخت که نه پتوی اضافه به دردش میخورد و نه منقل زغالهای گداخته، و نه شالهای گرم و چای داغ. اصلا عجیب نبود که هوای امروز بارانی باشد، اما روزهایی هم که چتر آفتاب بر سر شهر پهن میشد ناگهان سرما همراه با ترس میآمد، یکجور ترس خفه کننده. حتی ورد و دعا هم مؤثر نبود». رناته ولش، آثاری تاریخی و زندگینامهای نوشته است و بهاینترتیب آثار او در حوزههای مختلفی نوشته شدهاند. در بخشی دیگر از رمان میخوانیم: «موتسارت اینجوری بود. با روحیه منحصربهفرد. در تلاطم شورانگیزترین حسها، یکوقت جدی و واقعبین بود یا حسوحالاش کاملا از اینرو به آنرو میشد. همه را گیجوگول میکرد، تمام آنهایی را که میشناختندش. در عالم موسیقی اما آدم دیگری بود، فقط در این مورد بود که حد و اندازه سرش میشد. اعتدال یکی از محبوبترین واژههای نیسن بود.»