این مقاله را به اشتراک بگذارید
ترجمهای دیگر از بارون درختنشین
«بارون درختنشین» از ایتالو کالوینو، ازجمله رمانهای ترجمه اخیرا منتشرشده در نشر چشمه است. این رمان را نخستینبار مهدی سحابی به فارسی ترجمه کرده بود و اکنون بار دیگر با ترجمه پرویز شهدی منتشر شده است. کالوینو نویسندهای است که نخستینبار بهمن محصص با ترجمه «ویکنت شقهشده»اش او را به مخاطب فارسیزبان شناساند. بعدها آثار بسیاری از او به فارسی ترجمه شد، ازجمله رمان «اگر شبی از شبهای زمستان مسافری» با ترجمه لیلی گلستان، «کلاغ آخر از همه میرسد» با ترجمه مشترک رضا قیصریه، اعظم رسولی و مژگان مهرگان و همین رمان «بارون درختنشین» با ترجمه مهدی سحابی که اینروزها ترجمه پرویز شهدی از آن به چاپ رسیده. چنانکه شهدی در مقدمه این ترجمه توضیح میدهد، این رمان بخشی از سهگانه «نیاکان ما»ی کالوینو است. دو بخش دیگر این سهگانه، یکی همان «ویکنت شقهشده» است که محصص ترجمه کرده بود و بعدها شهدی آن را بار دیگر و اینبار با عنوان «ویکنت دونیمشده» ترجمه کرد. بخش دیگر این سهگانه نیز «شوالیهی ناموجود» است که آن هم قبلا با ترجمه پرویز شهدی منتشر شده است. شهدی در مقدمه خود بر ترجمه «بارون درختنشین» درباره ترجمه دوباره این رمان و همچنین ترجمه دوباره «ویکنت شقهشده»، دلیل ترجمه دوباره اولی را درخواست ناشر برای یکدستشدن ترجمهها و دلیل ترجمه دومی را نایاببودن ترجمه محصص عنوان کرده است. کالوینو نویسندهای است که در آثارش با طنزی ظریف که به فانتزی میگراید، جهان، تاریخ و امور تثبیتشده را از منظری شکاک مینگرد. آنچه در پی میآید قسمتی است از «بارون درختنشین» به ترجمه پرویز شهدی: «کوزیمو روی درخت بلوطش باقی ماند. شاخهها که تکان میخوردند مانند پلهایی بودند که آن بالا، دور از زمین، کشیده شده باشند. نسیم ملایمی میوزید و خورشید از میان شاخ و برگها میدرخشید. برای دیدن کوزیمو، باید دستهامان را به شکل حباب چراغ درمیآوردیم و دور و بر صورتمان میگرفتیم. کوزیمو از آن بالا دنیا را سیر میکرد: همه چیز از آن بالا به شکل دیگری دیده میشد و این موضوع اولین وسیلهی تفریح و سرگرمیاش شده بود.
خیابان باریک شنی چشمانداز دیگری داشت، پس از آن باغچهها، بوتههای ادریسی و کاملیا و میز فلزی توی باغ که هر وقت هوا خوب بود دور آن قهوه میخوردیم. آن دورها، شاخ و برگ درختها کمپشتتر بهنظر میرسید، جالیزها به شکل کشتزارهای کوچکی در آمده بود که دیوارهای سنگی، پلهوار، آنها را از هم جدا میکرد؛ دامنهی تپه را درختهای زیتون، به رنگی تیرهتر، پوشانده بود. پس از آن ده کوچک امبروزا دیده میشد با سقفهای سفالی رنگ و رو رفته یا با پوشش سنگ لوح؛ آن پایین، نوک دکلهای کشتیهایی را میشد دید که در بندر لنگر انداخته بودند. آن دورترها، دریا بود که از دامن افق بالا رفته بود، و قایق بادبانی کوچکی هم به کندی روی آن حرکت میکرد…».
بارون درختنشین/ ایتالو کالوینو/ ترجمه پرویز شهدی/ نشر چشمه