این مقاله را به اشتراک بگذارید
همهچیز ادامه پیدا میکند
«روزی مثل امروز، کمی دیرتر، کمی زودتر، همه چیز از نو آغاز میشود. همه چیز آغاز میشود و همه چیز ادامه پیدا میکند». رمان «روزی مثل امروز» اثر پتر اشتام که در سال ٢٠٠۶ منتشر شد و توجه مخاطبان را به خود جلب کرد، بهتازگی با ترجمه مریم مویدپور منتشر شده است. مخاطب فارسیزبان پیشتر پتر اشتامِ سوئیسی را با تکداستانها (در مجموعه آسمان خیس) و بعدها با مجموعه داستان «همه چیزهایی که جایشان خالی است» و رمان «اگنس» شناخته بود. او از نسل نویسندگانی است که نسبت چندانی با سنت رمانهای بزرگ آلمانیزبان ندارند و بیشتر داستانهای کوتاهشان شهرت دارد. خودش نیز معتقد است داستانهای کوتاهش بهتر از رمانهایی است که تاکنون نوشته است. «در داستانهای کوتاه بیشتر میتوانم تجربه کنم. یک رمان مثل یک آسمانخراش است و یک داستان کوتاه مثل یک ویلا… . نویسندگان بزرگ مثل گونتر گراس، هینریش بل، مارتین والزر که در مورد هر چیزی نظری و عقیدهای داشتند، از بین میروند و کی جای آنها را میگیرد؟ فکر کنم هیچکس. این نقشی است که جایگزین ندارد. این نویسندگان بزرگ نیاز هم به جایگزین ندارند و من از این بابت خوشحالم… . آلمانیها هم واقعا دیگر نیازی ندارند تا به تاریخ خودشان غلبه کنند و آن را پشتسر بگذارند». او معتقد است: «نوشتن درباره زمانه پیچیدهای مثل همین زمانی که داریم درش زندگی میکنیم، خیلی مشکلتر است تا نوشتن درباره زمانی که میدانیم کیها خوب بودند و کیها بد…».
پتر اشتام آنطور که محمود حسینیزاد، مترجمی که در معرفی این نویسنده به مخاطب فارسیزبان سهم بسزایی دارد، نوشته است، از معدود نویسندههای سوئیسی است با شهرت بینالمللی. تنها نویسنده سوئیسی که برای جایزه معروف «منبوکر» کاندیدا و وارد فهرست نهایی این جایزه (در سال ٢٠١٣) شده است. آنطور که در مقدمه «روزی مثل امروز» آمده است، این رمان تا مدتها پس از انتشار بحث بخش فرهنگی روزنامههای معتبر آلمانیزبان بود و تنها در دو سال پس از انتشار ٩٠٠٠٠ نسخه از آن به فروش رسید. «در سال ٢٠٠۶ عنوان جایگاه دوم را در فهرست بهترین کتابهای سوئیسی، نُویِه سوریشِر تسایتونگ، کسب کرد. در همان سال بهعنوان یکی از کتابهای برگزیده برای دریافت جایزه کتاب آلمان معرفی شد». این رمان روایت زندگی معلم میانسال تنها و سرخوردهای است که همه چیز را ترک میکند و به دهکده زادگاهش بازمیگردد تا فردی جامانده در خاطراتش را بیابد به این امید که «فابین» نیز مانند او هنوز خاطرهای را از او و عشقی که در او مانده، در یاد داشته باشد. رمان اشتام مانند بیشتر داستانهایش با لحظهای وقفه در زمان شروع میشود. «این رمان با واکنشهای متفاوتی از سوی منتقدان ادبی روبهرو شد. بسیاری از آنها روزی مثل امروز را با رمان بیگانه کامو و تربیت احساسِ فلوبر و مردی در خواب استِ ژرژ پرک مقایسه کردهاند». اشتام در این رمان نیز به سیاق دیگر آثارش، سبک ساده و سرد جملهها را حفظ کرده است. «سبکی مینیمالیستی که به باور برخی منتقدان و خوانندگان باعث کُندی روال داستان و یکنواختی آن شده است».