این مقاله را به اشتراک بگذارید
داستان و نمایشنامه
٣ داستان از آلیس مانرو
«عشق جایش تنگ است»، سه داستان از آلیس مانرو، نویسنده کانادایی برنده نوبل ادبیات است که با ترجمه نجمه رمضانی از طرف نشر قطره به چاپ رسیده است. داستانهای این مجموعه چنانکه در مقدمه ترجمه فارسی کتاب آمده، از کتاب بهترین داستانهای من، که در اصل شامل هفده داستان آلیس مانرو است، انتخاب شدهاند. کتابی که در واقع گلچینی است از آثار آلیس مانرو. در مقدمه ترجمه فارسی کتاب توضیح داده شده که عنوانی که برای این کتاب انتخاب شده برگرفته از شعر «عشق…» از زندهیاد حسین منزوی است. «نفرت، دوستی، معاشقه، مهرورزی، ازدواج»، «دورافتاده» و «منزلگاهی در برهوت» سه داستانی است که در مجموعه «عشق جایش تنگ است» آمدهاند. آنچه در پی میآید سطرهایی است از داستان «دورافتاده» از این مجموعه: «پس از آن سانحه، موج شدید گرما همه جا را فراگرفت. عصرهای طولانی و گرمای مطبوع طول روز برای همه عجیب و جذاب بودند، گویا هیچ شباهتی به خداحافظی هر سالشان با زمستان نداشت. سیلابها به شکل معجزهآسایی کم و کمتر شدند و در دل باتلاقها فرو رفتند، برگهای جوان بر سر شاخههایی که به قرمزی میزدند جوانه زدند و بوی حیاطهای روستایی تا شهر کشیده شد و با عطر گلهای یاس درهم آمیخت. در چنین عصرهای دلپذیری، آرتور بهجای بیرونرفتن، فقط در خیال کتابخانه بود و اغلب به خود میآمد و میدید درست در همان نقطهای که روز اول انتخاب کرده بود نشسته. نیم ساعت و یا یک ساعت مینشست. گاهی به لندن ایلوستریتد نیوز، نشنال جئوگرافیک، ستردی نایت و یا کولیرز نگاهی میانداخت. همهی این مجلات به در خانهاش هم میرسیدند و میتوانست همانجا در گوشهای بنشیند و چمنهای حصاربندیشده را که اگنوی پیر همیشه مرتب نگه میداشت ببیند و همچنین باغچههای گل که حالا پر از لالههایی درخشان با رنگهای مختلف و یا مخلوطی از چند رنگ بودند. گویا منظرهی خیابان اصلی را ترجیح میداد، جایی که گهگاه یک فوردِ نو با سرعت و چالاکی عبور میکرد و یا ماشین مدل پایینی تلقتلوقکنان با روکش پارچهای خاکآلودش رد میشد. ادارهی پست را ترجیح میداد، با آن برج ساعتش که چهار زمان مختلف را در چهار نقطهی متفاوت نشان میداد- همانطور که مردم میگفتند، هر چهار زمان اشتباه بودند- همچنین ردشدن و پرسه زدن مردم در پیادهروها را. مردمی که با آبسردکن کلنجار میرفتند تا از آن آب بیاید، در حالیکه از چند ماه قبل اصلا روشن نشده بود. اینطور نبود که احساس کند به روابط اجتماعی نیاز دارد. آنجا نمیرفت که با کسی همکلام شود، هرچند اگر کسی را به نام میشناخت سلامعلیکی میکرد ولی اکثرشان برایش غریبه بودند. شاید هم چند کلامی با کتابدار رد و بدل میکرد البته اغلب فقط «عصر بخیر» زمان ورود و «شب بخیر» زمان خروجش بود. از کسی چیزی نمیخواست. حضورش را در آنجا خوشمشربی و قوت قلب و بیش از این دو عادی و طبیعی میدانست…»
رمانیکردن داستان کوتاه
«مادر، عشق و دیگر هیچ» از جمال میرصادقی، کتابی است که با نگاه به فهرست آن شاید دچار تردید شویم که این کتاب مجموعه داستان است یا رمان؛ ازاینرو که در فهرست این کتاب، کنار هر عنوان شمارهای گذاشته شده و برای همین این تصور ممکن است برای خواننده پیش بیاید که هر عنوان در واقع فصلی از یک رمان است. این تردید زمانی حل میشود که کتاب را ورق بزنیم و برسیم به یادداشت سرآغاز آن؛ یادداشتی که میرصادقی در آن چیستی این اثر را توضیح داده است. میرصادقی در آغاز این یادداشت مینویسد: «در مقالهای از نویسندهای آمریکایی میخواندم که اخیرا در آمریکا رایج شده است که داستانهای کوتاه را به هم بپیوندند و به هم متصل کنند و به صورت رمان درآورند و نام این ساختار ترکیبی را رمانیکردن داستان کوتاه گذاشتهاند». میرصادقی آنگاه با اشارهای به پیشینه این شیوه از داستاننویسی در ادبیات غرب و اینکه چرا نویسندگان امروزی از این شیوه استفاده میکنند، درباره کتاب اخیر خودش، «مادر، عشق و دیگر هیچ» مینویسد: «اولین بار در ایران، من با نوشتن رمان داستان کوتاه «زندگی را به آواز بخوان» این ساختار ترکیبی را ارائه دادهام و رمان داستان کوتاه «مادر، عشق و دیگر هیچ» نیز دربر گیرنده ویژگیهایی است که برای این نوع اثر برشمردهاند. چنین اثری حکم پارچه چهلتکهای را دارد که از پارچههای رنگ و وارنگ به هم آمدهاند و مجموعه واحدی را درست کردهاند، تکههایی از زندگی شخصیتی از کودکی تا مرحله تحولیافتهای کنار هم آمده و رمان داستان کوتاه «مادر، عشق و دیگر هیچ» را به وجود آورده است». مادر، عشق و دیگر هیچ مجموعه ۴٢ داستان است که به همین صورتی که میرصادقی در آغاز کتاب توضیح داده کنار هم قرار گرفتهاند. این کتاب را نشر قطره منتشر کرده است.
مصائب جهان دیجیتال
«موبایل مرد مرده»، نمایشنامهای است از سارا رول که با ترجمه دلارا نوشین از طرف نشر قطره منتشر شده است. در توضیح پشت جلد این نمایشنامه درباره آن چنین میخوانیم: «نمایشنامه «موبایل مرد مرده» به بررسی ضدیت قابلیتهای تکنولوژی مدرن در مواجهه با انسان منزوی یا حتی اجتماعی در عصر حاضر و همچنین تنهایی و عدم ارتباط انسان معاصر میپردازد. هر مخلوق بشری کاشف رمز و راز دیگر همنوعان است. وقتی «جین» موبایل یک مرد مرده را به مالکیت خود درمیآورد، وارد سفر رازآلودی میشود که منجر به کشف خویشتن و دستیابی به آگاهی میشود: سفر ادیسهوار زنی که مجبور میشود در مقابل پیشفرضهای خود درباره اخلاق، رستگاری، عشق، مرگ و نیاز به اتصال با یک جهان غرق در عناصر دیجیتال روبهرو شود. سارا رول کمدی جذابی خلق کرده که در آن مصائب جهان دیجیتال در خطی باریک بین واقعیت و خیال در حرکت است. جایی که ارتباط حقیقی انسانها جایشان را به ارقام صفر و یک میدهند».