این مقاله را به اشتراک بگذارید
ادبیات، الزام زندگی
فرح آزادیان
منافع انسان متکی بر روابط اجتماعی است و در هر زمینهای که بخواهد تفکراتش را ارتقا بخشد، نیاز به شیوه گفتار ویژهای برای متاثرکردن مخاطب دارد. درواقع انسان اگر از ادبیات مناسب برای هر مناسکی مطلع نباشد، بدونشک با خسارتهای جبرانناپذیری مواجه میشود. به فرض برای مصاحبه به محل مربوطه مراجعه میکنید اگر به زبان و ادبیات خود تسلط نداشته باشید، ممکن است سطح علمی شما در وهله اول نادیده گرفته شود.
شخصیتهای ماندگار تاریخ از کلام نافذی برخوردار بودند، به همین دلیل هم توانستهاند قشر عظیمی از جامعه را مفتون سخنرانیهای خود کنند و به خواستهها و اندیشههای خود با بکارگیری حمایت عمومی جامه عمل بپوشانند. به عبارت دیگر سردمداران در اعصار مختلف افکار عمومی را به کمک گزینش زبانی درخور مدیریت کردهاند. این مهم در برخورد نخست بدیهی بهنظر میرسد، اما رسیدن به این زبان به آسانی میسر نمیشود. با این پیش فرض ادبیات در تمام ابعاد اجتماعی بشر رخنه میکند. به فرض مثال هیتلر سخنرانی قهار بود که توانست تفکراتش را با بیان و ادبیاتی نافذ به جهانیان تحمیل و مهمترین جنگ تاریخ بشر را به پا کند. در آن هنگامه کسی بر ماهیت خیر و شر این تاثیر آگاه نبود تا تاریخ تعیین کرد. حاکمان نیز در دربار همیشه مباشران و نویسندگانی داشتهاند که برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود از کلمات و ادبیات نافذ آنها استفاده میکردند؛ همچنین شخصیتهای بزرگ نظامی در ساماندهی نیروهای تحت امر از کلمات کلاسهبندی شده بهره میبرند. از طرفی تجار و کسبه در جهت شیوع منویات خود ابدا از ادبیات غافل نبودهاند، اما امروزه تاثیرگذاری زبان و ادبیات در فروش کالا مهمترین بخش تجارت محسوب میشود. زبان سلیس و ادبیاتی نافذ از ویژگیهای اصلی یک مدیر فروش موفق محسوب میشود.
حالا اگر از خود ادبیات به تنهایی سخن بگوییم باید از کلماتی یاد کنیم که چون نتهای موسیقی بر کاغذ نواخته میشوند تا نغمههایی سرشار از حسهای آدمی را متجلی کنند و در چشم بههمزدنی در را به روی تخیل آدمی در هر کجا که باشد، باز کنند. کلمات میتوانند جادو کنند تا تاثیرشان روحبخش زندگی آدم باشد. آن هم در عصری که مردم بیش از هر چیز نگران اعداد هستند و از کنار کلمات راحت عبور میکنند.
انسان میتواند در ادبیات زیستنی دوباره را تجربه کند. سرگذشتی مکتوم از گذشتگان یا سیر در اوهامی لبریز از آنچه پیشرو خواهیم داشت. زندگی زنان و مردانی که در رمانها، داستانها یا در شعرها زیستهاند، گاه قهرمان میشوند و گاه ضد قهرمان. اگر همه میدانستیم ضرورت ادبیات در زندگی چیست، بیش از هر چیزی با آن آشتی میکردیم یا به قولی مخاطب خاصش میشدیم.
دوستی میگفت: «برای رفتن خودم را آماده کرده بودم، دلم زودتر از پاهایم میرفت تا صدای پیامش را شنیدم شعری برایم فرستاد که پاها را از رفتن سست میکرد.»
1 Comment
سعید
بسیار خوب و خواندنی و تاثیر گذار