این مقاله را به اشتراک بگذارید
نشست ادبیات امروز اتریش با حضور کارین پشکا و علیاصغر حداد
جنگ و جهان متروک
پیام حیدرقزوینی
ادبیات معاصر اتریش بهواسطه نویسندگانی مثل پتر هانتکه و آرتور شنیتسلر و نویسندگانی دیگر، جایگاه مهمی هم در ادبیات آلمانیزبان و هم در ادبیات جهانی دارد. اگرچه نویسندگان اتریشی آثارشان را به زبان آلمانی مینویسند اما ادبیات اتریش ویژگیهایی مختص به خود را دارد که این ویژگیها را میتوان در آثار نویسندگان شاخص اتریشی، خاصه در زبان و طنز ویژه این آثار، دید. تاکنون از تعدادی از نویسندگان اتریشی آثاری به فارسی ترجمه شده اما ادبیات امروز اتریش نویسندگان دیگری هم دارد که تاکنون در ایران شناخته نشدهاند. کارین پشکا یکی از این نویسندگان است که بهتازگی به ایران سفر کرده و بیستوهشتم مهرماه به همراه علیاصغر حداد در نشستی در شهر کتاب درباره آثارش و نیز ادبیات امروز اتریش صحبت کرد. کارین پشکا متولد سال ١٩۶٧ است و درحالحاضر در شهر وین زندگی میکند. او در سال ٢٠١۴ رمانی با عنوان «مرد سیلیخور» منتشر کرد که همین اثر موضوع اصلی نشست شهر کتاب بود. پشکا در این رمان اوضاع اتریش بعد از جنگ جهانی دوم را دستمایه داستانش قرار داده و بهنوعی جنگ موضوع اصلی رمان اوست. عنوان رمان، «مرد سیلیخور»، اشارهای است به آدمهای حاشیهای که در زندگی اجتماعیشان شکست خورده و از جریان اصلی زندگی بیرون ماندهاند. داستان «مرد سیلیخور» در طول هشت ماه اتفاق میافتد و سه شخصیت اصلی در رمان حضور دارند که هر سه در حاشیه اجتماع زندگی میکنند. پشکا در این نشست درباره مواجههاش با جنگ و تأثیر آن بر آثارش صحبت کرد و همچنین به رمان دیگری هم که اینروزها مشغول نوشتنش است اشاره کرد. علیاصغر حداد، مترجم شناختهشده زبان آلمانی، که اتفاقا مدتی است مجموعه داستانی از آرتور شنیتسلر با عنوان «دیگری» منتشر کرده؛ در این نشست به عنوان مترجم حضور داشت و ضمن طرح سؤالهایی از پشکا، نکاتی هم درباره ادبیات اتریش گفت.
ادبیات زنانه در داستانهای ایرانی و آلمانیزبان
علیاصغر حداد که در این سالها بخش مهمی از آثار آلمانیزبان را به فارسی ترجمه کرده و گرایش او در ترجمه بیشتر معطوف به آثار کلاسیک بوده، در این نشست به چند نکته درباره ادبیات اتریش و ادبیات آلمانیزبان اشاره کرد و همچنین مقایسهای بین آثار داستاننویسان زن ایرانی با نویسندگان زن آلمانی انجام داد: «بخش بسیار کوتاهی که از رمان بلند «مرد سیلیخور» به فارسی ترجمه شده اطلاعات زیادی درباره این رمان به دست نمیدهد جز اینکه میفهمیم رمان راجع به جنگ دوم جهانی است و به فضای بعد از جنگ میپردازد. فقر، سرما، گرسنگی و بیخانمانی از تمهای اصلی رمان «مرد سیلیخور» هستند. امیدوارم یکروزی این رمان به فارسی ترجمه شود و تصویر کاملی از آن داشته باشیم. ادبیات اتریش ویژگیهای خاصی دارد و از جمله اینکه داستانهای اتریشی به طور عام دارای طنزی خاص هستند. حتی در برخی داستانهایی که موضوعی جدی یا غمانگیز دارند هم می توان رد این طنز را دید. مثلا در رمان «یعقوب دروغگو» اگرچه داستان بسیار غمانگیزی روایت میشود اما در عینحال رمان صحنههای طنزآمیزی هم دارد که خواننده را به خنده وامیدارد. ویژگی دیگری که میتوان درباره ادبیات اتریش و خاصه زنان نویسنده اتریشی در مقایسه با زنان نویسنده ایرانی گفت این است که در ادبیات اتریش یا حتی بهطور عام در ادبیات آلمانیزبان، چیزی به اسم ادبیات زنانه وجود ندارد. اما برای مثال در بین نویسندگان زن ایرانی، آثار سیمین دانشور دقیقا نشان میدهند که یک زن این داستانها را نوشته و یک مرد نمیتواند چنین داستانی با این زبان و موضوعی که مطرح شده را بنویسد. اما چنینچیزی در ادبیات آلمانیزبان وجود ندارد. من سالها پیش رمانی از آنا زگرس ترجمه کردم به اسم «مردهها جوان میمانند»؛ با اینکه نویسنده کتاب یک خانم است ولی اصلا و ابدا مشخص نیست که این متن را یک زن نوشته و هیچ نشانی از زبان زنانه در این رمان وجود ندارد».
در حضور جنگ
کارین پشکا در این نشست درباره موضوعات مختلفی صحبت کرد و در آغاز درباره انگیزه نوشتن رمان «مرد سیلیخور» حرف زد: «برای صحبت درباره انگیزه نوشتن این رمان، باید کمی به عقب برگردم. من سال ١٩۶٧ در دهکدهای کوچک متولد شدم. پدر و مادرم در آن دهکده رستورانی داشتند که این رستوران را پدربزرگم در سالهای ١٩٢٠ تا ٣٠ افتتاح کرده بود و این رستوران نقش مهمی در کودکی من داشت. در کودکی سر میزی در رستوران مینشستم که پدربزرگم هم سر آن میز مینشست و همراه با پیرمردها درباره موضوعات مختلفی و بهخصوص جنگ صحبت میکردند. آن زمان من هفت یا هشت ساله بودم و حرفهای آدمها درباره جنگ برای من به عنوان یک کودک لزوما چیزی منفی نبود. این حرفها برایم شکل ماجراهایی را داشت که این آدمها از سر گذرانده بودند و داستانهای آنها از جنگ برایم هیجانانگیز بود. اما همیشه این سؤالها در ذهنم وجود داشت که جنگی که از آن حرف میزنند چه تأثیری در وجود و زندگی این آدمها گذاشته است. یا این آدمها چه رفتارهایی دارند که جنگ آنها را به وجود آورده. آن زمان نمیتوانستم پاسخ این پرسشها را پیدا کنم چراکه سینمای آن دوره برخلاف واقعیت موجود، جهان را ساده و زیبا نشان میداد و در آن فیلمها نشانی از جنگی که این پدربزرگها دربارهاش حرف میزدند وجود نداشت. پس این مسئله برایم مطرح بود که جنگ در وجود این آدمها کجاست؟ بعدها که بزرگ شدم به عنوان مددکار اجتماعی مشغول به کار شدم هرچند که دوست داشتم ادبیات آلمانی بخوانم. در آن سالها من بهواسطه شغلم باز هم با آدمهای زیادی سروکار داشتم، بهخصوص آدمهایی که از جنگ بالکان به اتریش آمده بودند و بهاینترتیب یکبار دیگر با جنگ و آدمهایی که هرکدام داستانی از جنگ داشتند سروکار پیدا کردم. تجربه دوباره جنگ از طریق این آدمها باعث شد که انگیزهای در درونم پیدا شود که رمان «مرد سیلیخور» را بنویسم. جنگ بالکان و تجزیه یوگسلاوی سابق باعث هجوم سیل عظیمی از بالکانیها به سمت اتریش و آلمان شد و جنگزدههای بالکان بهخصوص در اتریش خیلی زیاد بودند و برخورد خوبی با آنها در اتریش صورت نمیگرفت. از منظری دیگر عواقب جنگ هم در نوشتن داستانهایم بیتأثیر نبوده چراکه من در سال ۶٧ به دنیا آمدم و در آن دوره هنوز تأثیرات جنگ به وضوح وجود داشت. در آن سالها بچههایی که پدرانشان را از دست داده بودند یا آدمهایی که دست و پاهایشان را در جنگ از دست داده بودند بهوفور دیده میشدند. من این مسایل را میدیدم و اینها در نوشتن این رمان تأثیر داشته است».
از تصاویر به متن
کارین پشکا درباره دلیل اصلی رویآوردنش به نوشتن نیز صحبت کرد و از عادتی روزمره در زندگیاش یاد کرد که شاید عادت خیلی از نویسندگان و شاعران دیگر هم باشد: «بهطورکلی انگیزه نوشتن در من بهواسطه عادت زیادخواندن به وجود آمد. من در کودکی به کتاب پناه میبردم تا مجبور نباشم در رستوران کار کنم. کتابی را برمیداشتم و در گوشهای پنهان میشدم و ساعتها را میگذراندم. حالا عادتی دیگر دارم و آن اینکه وقتی در خیابانها راه میروم تصاویری را که میبینم به صورت کلمات ترجمه میکنم و بهعبارتی در ذهنم تصاویر را به متن تبدیل میکنم. مناظری که میبینم لزوما مناظر زیبایی نیستند ولی همینکه میتوانم این تصاویر را به کلمات ترجمه کنم و متن بیافرینم نوعی آسایشخاطر برایم به بار میآید».
از داستایفسکی تا شنیتسلر
در ادامه پشکا درباره نویسندگانی که تأثیر زیادی روی او داشتهاند، گفت: «خیلی کوچک بودم که خواندن را شروع کردم و همهچیز میخواندم. از نویسندگان غیرآلمانیزبان، داستایفسکی تأثیر زیادی بر من داشته و از بین نویسندگان اتریشی هم میتوانم از آرتور شنیتسلر نام ببرم که البته در اوایل جوانی شروع به خواندن آثار او کردم. همینطور آلفرد دوبلین، نویسنده مشهور آلمانی، تأثیر زیادی بر من داشته است. متأسفانه از ادبیات ایران تا پیش از این شناختی نداشتم ولی در همین سفر با بخشهایی از ادبیات ایران و بهخصوص شعر فارسی آشنا شدم و میخواهم پس از این ادبیات ایران را هم مطالعه کنم. سیر مطالعاتی من بیشتر در ادبیات روسی، انگلیسی و آمریکایی بوده و این سفر نقطه عطفی است برای آشنایی با ادبیات ایران».
نوشتن برای التیام زخمها
پشکا در بخشهایی از صحبتهایش درباره موضوعی که همواره مورد بحث نویسندگان و منتقدان زیادی بوده هم صحبت کرد و آن اینکه آیا نویسنده صرفا بر اساس انگیزههای درونیاش مینویسد یا نوشتن عملی است که در ارتباط با اجتماع شکل میگیرد: «زمان نوشتن، انگیزه باید از درون نویسنده بیرون بیاید ولی در همین رمان «مرد سیلیخور» اگرچه انگیزهای درونی برایم وجود داشت، اما درعینحال این رمان دارای بُعدی اجتماعی هم هست. این رمان موضوعی را مطرح میکند که سرنوشت آدمهای زیادی بوده و وقتی خوانندهها و بهخصوص افراد پیرتر این داستان را میخوانند با چیزی مواجه میشوند که انگار پیش از این برایشان اتفاق افتاده است. وقتی زخمی در درون آدم یا در اجتماع وجود دارد، تا زمانی که این زخم مطرح و دربارهاش صحبت نشود التیام پیدا نمیکند. نوشتن راجع به جنگ دوم جهانی برای من نوعی پروسه التیامیافتن این زخم است. در ادبیات اتریش دو دسته از نویسندگان را میتوانیم از هم جدا کنیم؛ دستهای که مینویسند تا تأثیری اجتماعی بگذارند و دستهای دیگر که فقط برای نوشتن مینویسند. اما حالا شرایط اجتماعی روزبهروز بدتر میشود و احتمالا درصد نویسندگانی که مینویسند تا تأثیری بر اجتماع بگذارند و از لحاظ سیاسی چیزی را تغییر دهند بیشتر خواهد شد. البته امروز ادبیات دیگری هم میتوان در اتریش سراغ گرفت و آن ادبیاتی است که بلافاصله به موضوعات روز میپردازد. بهخصوص همین حالا نویسندگانی هستند که در ارتباط با پناهندگانی که به اروپا سرازیر شدهاند مینویسند. این نوع از ادبیات صبر نمیکند تا زمانی بگذرد و بعد به عقب نگاه کند و داستانی دربارهاش بنویسد؛ بلکه دقیقا در لحظه وقوع اتفاقات به آنها میپردازد.»
جهان متروک
پشکا در «مرد سیلیخور» به سالهای جنگ دوم جهانی پرداخته اما موضوع داستانی که او این روزها مشغول نوشتنش است مربوط به اتریش امروز است: «این داستان درباره اتریش کنونی است و تم اصلیاش هم درباره خرابشدن و متروکشدن دهکدهها و محلهای کوچک است. امروز مردم از محلها و روستاهای کوچک به شهرها مهاجرت میکنند و در نتیجه این مکانها متروک میشوند. دهکدهای که من در آن زندگی میکنم تا پیش از این پر از فروشگاه و رستوران بود و در خیابانی که خانهام در آن قرار دارد حدود ٣٠ مغازه مختلف وجود داشت اما حالا این مغازهها در حال ازبینرفتن هستند و مردم برای خرید باید به جاهای دیگر بروند و در فروشگاههای بزرگ خرید کنند؛ فروشگاههایی که در آنها آدمها یکدیگر را نمیشناسند درحالیکه در مغازههای کوچک آدمها با هم سروکار داشتند و رابطهای بین آنها برقرار بود. اما حالا آن بدهبستان اجتماعی از بین رفته است. متروکشدن محلها در این داستان با متروکشدن درونی آدمهای این عصر گره خورده. قهرمان این داستان زنی حدودا ٣٠ساله است که دو بچه دارد و به کاری نیمهوقت مشغول است. درگیریهای زندگی روزمره این زن را از درون خالی کرده و بهاینترتیب در این رمان ازدرونتهیشدن شخصی و اجتماعی با هم ترکیب شدهاند. بهجز روایت اصلی رمان، خردهروایتهایی هم در آن وجود دارد از جمله فضای ضد آدمهای خارجی و تبعیضی که نسبت به آنها در اجتماع اتریش وجود دارد».
محدودیتهای ادبیات امروز اتریش
کارین پشکا در جایی از صحبتهایش به مقایسه ادبیات امروز اتریش با ادبیات گذشتهاش به لحاظ سبکی و زبانی پرداخت و به محدودیتهای زبانی نویسندگان امروزی اتریش اشاره کرد: «ادبیات اتریش در گذشته و به لحاظ زبانی آزادیهای بیشتری داشت و امروز از این نظر عمل نوشتن با محدودیتهای بیشتری روبهرو است. نویسندگان قدیمی همان چیزی را که در ذهنشان وجود داشت مینوشتند و قیدوبند زبانی برایشان وجود نداشت. شاید این مسئله را بتوان به کل ادبیات آلمانیزبان هم تعمیم داد. مثلا در رمان «برلین، میدان الکساندر» دوبلین، جملهها همانطور که به ذهن نویسنده آمده نوشته شدهاند و زبان داستان عین همان زبانی است که در خیابانهای برلین مردم با آن حرف میزدند و هیچچیزی در زبان داستان اضافه یا کم نشده است. اما امروز به لحاظ زبانی قیدوبندهای زیادی برای نویسندگان وجود دارد و آن آزادی سابق در کار نوشتن وجود ندارد».
شرق