این مقاله را به اشتراک بگذارید
با تخیل «مقرون به واقع» فیلم تاریخی میسازم
گفتوگو با حسن فتحی، کارگردان سریال «شهرزاد»
امیلی امرایی
حسن فتحی این روزها برای اولین بار به شبکه نمایش خانگی آمده است، سریال «شهرزاد» تازهترین ساختهٔ او روایتی است از یک عاشقانهٔ ناآرام در بحبوحهٔ کودتای ۲۸ مرداد. هر چند مخاطب سریال نام و نشان روشنی از دکتر محمد مصدق و یارانش نمیبیند، اما رد و نشانهایی برای یافتن آدمهای واقعی آن دوره لحظه به لحظه به چشم مخاطب آشنا به تاریخ را به سوی این روایت جلب میکند. به نظر میرسد حسن فتحی و نغمه ثمینی در نگارش این فیلمنامه سراغ منابع تاریخی بسیاری رفتهاند. سریال «شهرزاد» یکی از اولین درامهای تاریخی است که دربارهٔ حال و روز شعبان جعفری (شعبان بیمخ) روایت تازهای ارائه میدهد، براساس خاطرات جعفری او تا ظهر روز کودتا در زندان بود، هر چند نامی از او یا چهرههای شاخص دیگری همچون برادران رشیدیان به میان نمیآید اما به قول کارگردان نامها و نشانههای بسیاری برای یافتن این رد و نشانها در سریال «شهرزاد» گنجانده شده است. فتحی رویکردش به تاریخ در درام تاریخی را در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» شرح میدهد:
***
یکی از اصلیترین مباحثی که در مواجهه با سریالهای تاریخی اغلب پیش میآید، مرز بین قصهپردازی و استناد به اسناد و واقعیتهای تاریخی است. به نظر شما در ساخت سریالهای تاریخی رعایت این مرز کجاست؟ آیا اصلاً میتوان مرزی برایش قائل شد؟
وقتی از زاویهٔ دید درام وارد مسالهٔ تاریخ میشویم، ماجرا تغییر میکند. متاسفانه تعریفها در اینجا روشن نیست و نگاه بینامتنی به مسالهٔ ساخت سریالهای تاریخی هم کمتر پذیرفته شده است. ساخت فیلم و سریال تاریخی به معنای مستندسازی تاریخی نیست. اینکه تصور کنیم عنصر پایبندی نعل به نعل همراه با روزشمار باید در ساخت سریالهای تاریخی رعایت شود نشان از این دارد که قواعد سینما را نمیشناسیم. اگر اینطور بود دیگر سینما حرفی برای گفتن نداشت و همان کتابها و مستندات بودند و باید به همان بسنده میکردیم. اما وقتی پای یک سریال و درام سینمایی با تکیه بر تاریخ به میان میآید آنچه در اولویت قرار میگیرد زاویهٔ دید خالق اثر است. نکته سریال تاریخی درست همینجاست، اینکه کارگردان بتواند واقعیت تاریخی را با تخیل هنرمندانه و شاعرانهاش بپروراند و زیباییشناسی هنری را با آن پیوند بزند. تاریخ اینجا مادهٔ اولیه است، راهی برای تلنگر زدن و عنصر خیالپردازی است و پر و بال دادن به این مادهٔ اولیه است که یک درام جذاب و قابل اعتنا به مخاطب تحویل میدهد، وگرنه که تاریخ صرف همیشه وجود داشته و یکی از دلایل اصلی اقبال و استقبال از درامهای تاریخی هم همین است. درام تاریخی مخاطب را نسبت به مسالهٔ تاریخ علاقمند میکند و بعد برای جستوجوی بیشتر و استناد نعل به نعل به تاریخ مخاطب را به سمت اسناد سوق بدهد.
قربانی شدن بخشی از واقعیت تاریخی در برابر عنصر خیالپردازی یکی از اصلیترین هراسهاست. عنصر وفاداری به واقعیت در کجای کار ساخت درام تاریخی گنجانده میشود؟
بیشک مرز روشنی وجود ندارد، درام تاریخی گسترهٔ عظیمی دارد، میتوان از یک گرتهبرداری ساده تا ساخت گام به گام یک روزشمار تاریخی را در زمرهٔ درام تاریخی گنجاند.با این حال برخی فیلمسازان هم به نفع تخیلشان بسیاری از واقعیتهای تاریخی را نادیده میگیرند یا حتی بنابر ایدهها و زاویهٔ دیدی که دارند سراغ روایتی نامتعارف میروند. در این میان هستند کارگردانهایی که در ساخت درام تاریخی نقش تخیل و درام را بسیار کمرنگ میکنند و اثرشان به ساخت مستند تاریخی تنه میزند. به شخصه در ساخت سریال و فیلم تاریخی مسیر میانهای را در پیش گرفتهام، آنچه برایم در اولویت قرار دارد این است که با تخیل «مقرون به واقع» سراغ نوشتن فیلمنامه و ساخت فیلم بروم. یعنی در عین تلاش برای رعایت مستندات کلی با تخیلی نزدیک به واقعی خط قصه را پیش ببرم. اما ذکر یک نکته ضروری است؛ وقتی سراغ تاریخ میرویم تعدد روایتها بسیار زیاد است. همین حالا اگر قرار باشد یک مباحثه دو یا سه نفره درباره واقعهای در روزگار همعص انجام بگیرد، ما شاهد برداشتها و روایتهای متفاوت از آن واقعهٔ واحد خواهیم بود، حالا همین را تعمیم بدهید به روایتهای گذشته و گذشتههای دور. اینجا هم همه چیز بستگی به خالق اثر دارد. به فراخور حساسیتهای یک کارگردان شاهد هستیم که در یک اثر دراماتیک مطابق با دیدگاه کارگردان تفسیر خود او از یک واقعه را روایت میکند. برای مثال در نگاه به کودتای ۲۸ مرداد و اینکه چه حوادثی دست به دست هم داد و باعث بروز این اتفاق شد روایتها و تفسیرهای متفاوت و گاه متناقض وجود دارد. مسالهٔ واحد این است که دولت دموکراتیک و قانونی دکتر محمد مصدق در خلال این کودتا برکنار شد. حالا عدهای معتقدند دست عوامل داخلی در کار بوده و برخی معتقدند منشأ خارجی داشته و برخی هم هر دو عامل را دخیل میدانند. با این تفاسیر میبینید که بسیار طبیعی است که قاعده هرمنوتیکی برداشتهای متفاوت از یک موضوع واحد به آثار نمایشی هم منتقل شود. پس باید بپذیریم که از یک واقعه میتوان برداشتهایی گاه متباین داشت.
ساخت سریال تاریخی احتمالاً بدون نگاه امروزی به تاریخ و برانگیختن همذاتپنداری در مخاطب فایدهای ندارد. به نظر شما در سریالهایی که اینروزها در بستر تاریخی ساخته میشوند این ایده گنجانده شده است؟
در درام تاریخی پیش از آنکه بازسازی تاریخ اهمیت داشته باشد، به کار آمدن درونمایههای مستتر در یک واقعهٔ تاریخی برای مخاطب امروزی است که در اولویت قرار میگیرد. اینکه مخاطب بتواند با تعمق در آن اثر دراماتیک دربارهٔ یک واقعه که در گذشته اتفاق افتاده در پرتو احوال امروز روز زمانهاش واکاوی کند و ریشههای کاستیهای احوال امروز زمانهاش را بیابد، نکتهٔ کلیدی یک اثر درام تاریخی است. اگر این نکته غایب باشد به نظرم ساخت درام تاریخی کاری است عبث و بیهوده که بیشتر به نبش قبر و نشخوار تاریخ شبیه است. باید گفت درام تاریخی باخته است. به نظرم اصل و اساس رویکرد تاریخی در دنیای سینما همین است که بتواند فضایی برای عبرتآموزی از گذشته و درک بهتر فضای امروز جامعه برای مخاطب فراهم کند.
رویکرد ستایشآمیز و نوستالژیک گذشته در برخی از درامهای تاریخی دیده میشود. در این شیوه هم احتمالاً پای اغراقهای ستایشآمیز به روایت تاریخی باز میشود؟
رویکرد جان میلتونی به تاریخ هنوز طرفداران خودش را دارد. جان میلتون، خالق بهشت گمشده میگوید: «بهشت واقعی همان گذشتهای است که برای همیشه از دست دادهایم.» ما هنوز هم در برخی از برداشتهای سینمایی از تاریخ شاهد این رویکرد هستیم اینکه هر آنچه در گذشته رخ داده خوب است و امروز تباه است و سیاه. تا آنجا که به من مربوط میشود موافق چنین رویکردی در درام تاریخی نیستم. وقتی به گذشتهها نگاه میکنیم برهههای هراسآور و وحشتانگیز کم نیستند. آنچه در کوران حوادث بر نیاکان ما گذشته ترکیبی است از تلخیها و رنجها و زشتیهای بسیار، البته که لحظههای دلنشینی که امروز گاه آرزوی احیای آن لحظهها را داریم وجود داشت. اما فراموش نکنیم گذشته ما تنها حافظ، عطار و سعدی نبودهاند، بیش از اینها موجودات هراسآور و خونخواری همچون چنگیز و نادر و آقامحمدخان حکمرانی میکردند. وجود نحسی که وقایع تاریخی بسیار تلخ و هولناکی را رقم زدند. شاید ازدسترفتههایی همچون مفهوم عشق داشته باشیم، اما در مقایسه با محو شدن جهل و بردهداری و استبداد و پیشرفت علم و آگاهی نسبت به ظلم و حقوق انسانی این رویکرد از اساس نسخهٔ اشتباهی است. بنابراین اعتقاد من بر این است که در نگاه یک اثر دراماتیک به گذشته بر مبنای متد نقد تحلیلی تمام جلوههای زشتی و زیبایی یک دوره را باید در نظر داشت.
یکی از شیوههای برخورد با تاریخ در ساخت درام در سریالهای شما رخ میدهد. پرداختن به تاریخ از حاشیه و نه متن، در واقع شما سعی میکنید بازسازی تاریخ را از احوال آدمهای معمولی یک روزگار شروع کنید و از شخصیتهای واقعی که مابهازای بیرونی دارند فاصله میگیرید. به این ترتیب دستتان در قصهپردازی بازتر است؟
وقتی به گذشتهها و تاریخ مینگریم، میبینیم که تاریخ واقعی را مردمان عادی کوچه و بازار ساختهاند، اما در تاریخنگاری رسمی تنها نام مردان سیاست به جا مانده است. تصمیمهای سیاسی و وقایعی که رخ دادهاند بیش از هر چیز روی زندگی مردم آن زمانه اثر گذاشتهاند. از آن سو ظهور برخی از افراد در مقام قهرمانهای هر دورهٔ تاریخی برآیند و بازتاب اراده مردمان آن دورهٔ تاریخی بوده است و بنابراین برای من در ساخت یک اثر تاریخی بیش از آنکه قهرمانان ادوار مختلف تاریخی اهمیت داشته باشند، مردمان آن دوره تاریخی که در تاریخنگاری رسمی به حاشیه رانده شدهاند در اولویت قرار میگیرند.
چه سرنوشتها که تغییر نکرده است، اما رد و نشانی از این آدمها نمانده و متاسفانه در ایران هم روی مسالهٔ تاریخ شفاهی چندان کار نشده است. به شخصه معتقدم در سینما برجسته کردن حال و روز مردم عادی هر برههٔ تاریخی ارزش دراماتیک بیشتری دارد. در زندگی مردم عادی بهتر میتوان ردپای درام را جست. باید رفت سراغ زندگی مردم کوچه و بازار و احساس و عواطف زندگی روزمرهشان را در یک دوره تاریخی و سیاسی بازسازی کرد که اتفاقاً از این منظر میتوان به کمک تاریخ رسمی رفت. البته ممکن است در برخی از آثار تاریخی من برخی از شخصیتها امتداد تاریخی داشته باشند. در مورد این دسته از شخصیتها باید بگویم همواره سعی میکنم، تا آنجا که میتوانم ردپای برخی شخصیتهای واقعی و مطرح تاریخی گذشته را در نامها و نشانههای جدید دنبال کنم. وقتی سراغ بازخوانی و بازسازی یک شخصیت تاریخی میرویم به گمانم محدودیتهای اخلاقی وجود دارد که نه ممیزی و نه سانسور، بلکه وجدان شخصی هنرمند و احترام گذاشتن به وجدان عمومی جامعه است. شخصاً در حد بضاعتم و وجدان اخلاقی یک فیلمساز سعی میکنم از این مرزهای اخلاقی عبور نکنم. اگر در جایی هم بخواهم سراغ شخصیت واقعی بروم سعی میکنم ردپایی از او را وام بگیرم و باقی را به عهده سپیدخوانی مخاطب بگذارم.
وقتی درام تاریخی قوی باشد احتمالاً میتواند تنه به تنهٔ شخصیتهای واقعی هم بزند، اما این فاصلهگذاری برای مخاطب چطور ممکن است، فاصلهگذاری میان بخش واقعی و بخش قصهپردازی در یک سریال؟
سریالهای تاریخی دو دسته مخاطب دارند، برخی از آنها با زیرساختهای تاریخی و آن حادثهای که سریال در آن برهه روایت میشود، آشنا نیستند و احتمالاً اگر علاقهای هم نداشته باشند با کل ماجرا به شکل داستانپردازی صرف برخورد کنند، مخاطب آشنا با تاریخ هم جستوجوگریش تحریک میشود. اما اینکه چقدر از یک سریال واقعی است و تا کجای آن درام، یک رویکرد نبش قبری به تاریخ است. مساله اینجاست که باید دید این درام تاریخی در کجا به کار مخاطب امروز میخورد، برای مخاطب امروز چه فرقی میکند که هملت یک شخصیت واقعی است یا ساخته و پرداختهٔ ذهن شکسپیر، مهم اینجاست که عبرتآموزی دارد و در دنیای امروز میتوان با آن همذاتپنداری کرد، باقی همه در اسناد منسجم تاریخی در دسترس است. با این حال درام تاریخی میتواند روایتی دقیق و جزئینگر همچون روزشمار تاریخ هم بسازد اما این روش به کرات تکرار شده است. وقتی بهرام بیضایی یا علی حاتمی سراغ ساخت و نوشتن اثری با استفاده از تاریخ میروند دیگر اهمیت روایت نعل به نعل از بین میرود، آنها با رویکردی که دارند تاثیرگذاری لازم را ایجاد میکنند. وقتی قرار است مفهومی تاریخی و قدمت آن در تاریخ ایران برای مخاطب تداعی شود اتفاقی که باید میافتد، دست گرفتن متر و معیار کاری است عبث. مساله اصلی تفکر و اندیشهٔ کارگردان است و هوشمندیاش در اینکه برای مخاطب امروزش حرفهایی را بگوید که شاید در روایت حال ممکن نیست؛ روایتهایی که میتوان به بستری از گذشته و تاریخ بردش و همان حرفها را زد و همذاتپنداری او را برانگیخت و اثرگذار بود.
بخش اعظمی از سریالها و فیلمهای تاریخی به واسطه پرهزینه بودنشان با بودجهٔ دولتی ساخته میشوند و رسانه تلویزیون سرمایهگذار آنهاست. در این شرایط احتمال اینکه رویکردی خاص و همان نگاه حاکم در سریالهای ساخته شده یک سره تسلط پیدا کند و امکان روایتهای مختلف حذف شود، وجود ندارد؟
من با این رویکرد مخالفم. به نظرم قانون دیکته شده و مشخصی بر ساخت سریالهای تاریخی در تلویزیون وجود ندارد، همانطور که در حوزه تاریخنگاری مکتوب هم همینطور است، همانطور که کتابها در گذر از فیلترهای وزارت ارشاد روایتها و دیدگاههای متفاوتی از تاریخ را در دل خود جا دادهاند. در ساخت درامهای تاریخی هم رویکرد دیکته شدهای وجود ندارد، کمااینکه اگر اینچنین رویکردی بود من هرگز نمیتوانستم «شب دهم»، «پهلوانان نمیمیرند» و… باقی کارهایم را بسازم.