این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفت و گو با منیژه حکمت، درباره فیلمسازیاش
دغدغه اجتماعی داریم انگ سیاسی میزنند
ما به عنوان هنرمند رسالتمان این است که هر چارچوبی را بشکنیم
لیلی فرهادپور
منیژه حکمت، سینماگر پرکار و البته پرسروصدایی است. پرسروصدا؛ چون حرفش را میزند، رک و روراست و همین اظهارنظرها گاهی کار دستش میدهد و میشود تیتر خبرگزاریها. با این حال کمتر تن به مصاحبه میدهد چون به این نتیجه رسیده است که از حرفهای بیغرضش استفادههای جناحی و سیاسی میشود. با این حال دعوت روزنامه «اعتماد» را با استقبال پذیرفت چون معتقد بود اینجا میتواند حرفش را بدون هراس از سوءبرداشتها بزند.
منیژه حکمت متولد ١٣۴١ اراک است. وی فعالیت سینمایی را سال ١٣٧٢ به عنوان دستیاری کارگردان فیلم «دلاوران کوچه دلگشا» به کارگردانی حسن هدایت آغاز کرد. او در کارنامه سینمایی خود تجربه کارگردانی: سه زن (۱۳۸۵) زندان زنان (۱۳۷۹) / نویسندگی (زندان زنان) / مشاور فیلمنامه (سه زن) / بازیگری (آپارتمان شماره ١٣) و همچنین برنامهریزی (۷ مورد) / دستیار کارگردانی (۴مورد) / منشی صحنه (۳ مورد) / / تهیهکننده (۸ مورد) / مدیر تولید (۳ مورد) / سرمایهگذار
(۲ مورد) / جانشین مدیر تولید (یک مورد) / طراح صحنه (یک مورد) و مسوول لباس (یک مورد) دارد.
خانم حکمت، امسال شما دو تا کار آماده اکران دارید؛ مستند لالایی و فیلم سینمایی خماری. در مورد این دو میتوانید بیشتر توضیح دهید؟
لالایی یک پروژه مستند است که از چهار سال پیش شروع شد. از همان موقع که مشخص بود منطقه دارد به آتش کشیده میشود و اکنون ناامنی دامن کل منطقه را گرفته است. نبود صلح، بشر و فرهنگ بشری را نابود میکند. لالاییها جزوی از فرهنگ شفاهی بشری است که در حال نابودی است. همین انگیزهای شد تا لالاییهایی را جمعآوریکنم شاید بتوانم در بستر آنها علیه خشونتی که فراگیر شده است مستندی بسازم.
لالاییها نخستین درددل مادران است. هرچه این لالاییها بتوانند صلحآفرین باشند تاثیر بیشتری میگذارند. کودکانی پرورش مییابند که علیه خشونتند و هیچگاه با خشونت همسو نمیشوند. در این پروژه ما به دنبال لالاییهای منطقه بودیم و از این رو ایران را گرفتیم، افغانستان رفتیم، تاجیکستان رفتیم و لالاییهای عربی را نیز گرفتیم. مستند لالایی همهاش تصویر و لالایی است. دیالوگ اصلا ندارد… لالاییها به هم وصل میشود و کنسرتی به وجود میآورد… کنسرتی برای همه کودکان و مادران جنگدیده است که آسیبپذیرترین قشر خشونتورزیها و جنگطلبیها هستند و با فریادشان صلح و آرامش برای تمام کودکان دنیا را طلب میکنند. با این نگاه من سراغ لالاییها رفتم. الان که فیلم در مرحله مونتاژ است میبینم که درست فکر کردم، درست دیدم، این شاعرانگی، این زنانگی در فیلم درآمده است و خوشحالم که این فیلم را در جهت نفی خشونت و برای بشریت ساختهام و این حداقل کاری است که به عنوان یک فیلمساز فکر میکنم از دست من برمیآمد و انجامش دادهام.
در مورد فیلم سینمایی خماری که تهیهکنندگی آن را عهدهدار بودید توضیح دهید.
این فیلم نخستین ساخته داریوش غذبانی با فیلمنامهای از فرهاد توحیدی است و همین هفته پیش فیلمبرداریاش توسط مرتضی پورصمدی به پایان رسید. این فیلم که به صورت همزمان توسط مصطفی خرقهپوش تدوین میشد به موضوع اعتیاد میپردازد و مسوولیت اجتماعی ما در قبال آماری که در این خصوص وجود دارد ما را وادار به ساخت چنین قصهای کرد. سعید ملکان طراحی گریم این فیلم و جعفر عروجی مدیریت تولید فیلم سینمایی «خماری» را برعهده دارند. مهرداد صدیقیان نقش اول را در این فیلم برعهده دارد و کاظم سیاحی نقش مکمل او را برعهده دارد. خود شما هم که در این فیلم نقش اول زن را بازی کردید! این فیلم درباره جوان موزیسینی است که خود را آماده آزمونی برای اعزام به خارج میکند. این جوان تمام تلاش خود را برای قبولی در این آزمون میکند و دقیقا در روز این آزمون اتفاقاتی برای این جوان روی میدهد.
بنابراین منیژه حکمت از فجر پارسال تا فجر امسال خیلی پرکار بوده است. تا اینجا یک تهیهکنندگی و یک کارگردانی.
نه، یک تهیهکنندگی دیگر هم دارم که بسیار کار بزرگی است به نام «ایران واقعی». این پروژه را با شراکت زددیاف، آرته انجام دادهام. این نخستین سهگانهای از ایران است که فکر میکنم در جهت توسعه است یعنی در جهت زیرساختهای توسعه،
از جمله گردشگری و جذب توریست و اینکه ما بتوانیم بند نافمان را از نفت ببُریم.
چه کسی کارگردانی این سه گانه را برعهده دارد؟
یک کارگردان آلمانی است. از زمستان شروع میکنیم و ادامه میدهیم تا بهار. این سهگانهای است که بهترین شبکههای دنیا آن را پخش خواهند کرد. همه ایران واقعی را دربرمیگیرد؛ شمال، مرکز و جنوب… سعی میکنیم از نگاه زیباییشناختی به فرهنگ و مردمشناسی ورود کنیم. هر آدم عاقل و منصفی به هرحال متاسف میشود، از اینکه چهرهای که از ایران در رسانههای دنیا نشان داده میشود، چهره واقعی ایران نیست به همین خاطر اسم این سهگانه را گذاشتیم ایران واقعی. ایران واقعی مجموعهای از قومیتها، فرهنگها، شادیها و غمهای ایران و تاریخش است. نیاز الان جامعه ایران است که این اتفاق بیفتد، من پیشقدم شدم و خوشبختانه طی ماه آینده فیلمبرداری این فیلم هم شروع میشود و همانطور که گفتم قرار است در اکثر شبکههای خوب دنیا این فیلم پخش شود.
پس این یکی هم یک فیلم مستند است؟
بله! این سه قسمت ۵٠ دقیقهای مستندی است از ایران و من خیلی دوست دارم زودتر تمام شود و به نمایش دربیاید که میتواند در توسعه گردشگری بسیار اثرگذار باشد البته اگر به ما اطمینان کنند و اجازه بدهند کار کنیم، وقتی من دقت میکنم میبینم حقوق بشر در کشور من از بسیاری لحاظ از تمام کشورهای منطقه جلوتر است به خصوص از لحاظ حقوق و مطالبات زنان. خب وقتی میبینم از نظر حقوق بشر ایران را زیر کشور عربستان در جدول قرار میدهند، حالم بد میشود. اصلا کشور من ربطی به عربستان ندارد. این بخش زیادش برمیگردد به رسانههای دنیا، به چهرهای که دارد از کشور من نشان داده میشود، زنان کشور من اصلا ربطی به زنان کل خاورمیانه ندارند. زنان کشور من چنان پیشرو هستند، چنان آگاه هستند که با تمام مشکلاتی که داریم، هیچ کدام از کشورهای خاورمیانه نمیتوانند به گرد ما برسند.
این اظهارنظر شما برای من جالب است. شما هیچوقت علنا و به طور شعاری ادعا نکردید که یک فیلمساز یا سینماگر فمینیست هستید ولی به صورت عملی همواره رفتار و حرکات حرفهایتان درباره زنان بوده است. این حرف شما نشاندهنده این است که برایتان مساله جنبش زنان در ایران دغدغه است. آیا این طور است؟
معلوم است دغدغه است. زنان نیمی از انسانهای کشور من هستند. هرچه این نیمه پیشروتر و آگاهتر باشد حداقلش این میشود که کوچکترین رکن یک جامعه یعنی خانواده بارورتر میشود، از دامن این زنان کودکانی پرورش مییابند که آینده کشور من هستند. هرچه این زنان آگاهتر باشند آینده کشور من درستتر رقم میخورد. من خودم یک زن و یک مادرم. مگر میتواند مساله زنان دغدغه من نباشد. یک نمونه برایتان مثال میآورم: آمار سینماگران زنمان را نگاه کنید! در عرصه کارگردانی، پشت صحنه، انیمیشن، فیلم کوتاه، فیلم مستند، برابری میکنیم با آمار تمام کشورهای خاورمیانه، این دیگر دمدستترین آمار است که از آن آگاهم. کشورهای دیگر منطقه یک درصد شرایط ما را هم ندارند. نمیگویم مشکلات فرهنگی نداریم. ما مشکلات فرهنگی داریم، مشکلات اجتماعی داریم، تمام اینها را داریم ولی حرکت رو به جلویی که زنان کشور من از انقلاب تا الان آغاز کردهاند را نمیتوانیم و اجازه نداریم نادیده بگیریم. زن ایرانی از خانه بیرون آمده و به دنبال مطالباتش است. در این حرکتش به دنبال برابری است. به نظر من زن ایرانی در حرکت غیررادیکالش، حرکتی که بسیار آگاهانه و هوشمندانه است، مطالباتش را یکییکی دارد پیگیری میکند و به دست میآورد. اینها شعور و آگاهی زنان ایرانی است و حالا بیایند در جدول مقایسه زنان کشورها، کشور مرا بگذارند پایین جدول کشورهای خاورمیانه! این نامردی نیست؟
از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بهترین شرایط را در منطقه زن ایرانی دارد؛ از حضور در دانشگاه بگیریم تا حضور زنان در معدن تا زنان پزشک و استاد دانشگاه و نویسنده و… شما روزنامهنگارید میتوانید بروید آمار بگیرید… خب انکار اینها به من برمیخورد.
اما وقتی شما ١۴ سال پیش زندان زنان را ساختید به شما انگ سیاهنمایی از چهره زن ایرانی زده شد…
ببینید، من آشغالهایم را زیر فرش نمیدهم! من هیچ چیز را قایم نمیکنم. هر ناهنجاری که در کشور من است، وظیفه من و تعهد من است که بحثش را در جامعه پیش بکشم تا کارشناسان بیایند آسیبشناسی کنند و راهحل برایش پیدا کنند. وظیفه ما است که وقتی در جامعه ناهنجاریای سیر صعودی پیدا میکند مطرحش کنیم تا برایش راهحل پیدا کنیم. ما نمیتوانیم مدام قایم کنیم. در جامعه ما الان خشونت، اعتیاد، ایدز، رشوه، فساد و… آمار صعودی دارد. وظیفه من به عنوان شهروندی از میان ٧٠ و خردهای میلیون نفر چیست؟ من در قبال تکتک اینها مسوول هستم، هر جوان ایرانی که به سمت خشونت میرود، هر جوان ایرانی که معتاد میشود من مسوول هستم. من و ٧٠ میلیون دیگر مسوول هستیم. اینبار را از دوشمان برنداریم. این رسالت ما است. وظیفه ما نسبت به کشورمان است.
فکر نمیکنید همین احساس مسوولیت و درواقع این فعالیت اجتماعی و فعال اجتماعی بودن شما است که مرتب به شما انگ سینماگری که رویکرد سیاسی دارد، میزنند؟
الان در جامعه ما مرز بین کسی که دغدغه اجتماعی دارد و کسی که فعالیت سیاسی دارد مغشوش است. پرهیز از انگ سیاسی باعث بازدارندگی در جهت توسعه کشور میشود که بسیار خطرناک است. من از انگ نمیترسم.
چرا سیاسی بودن انگ است؟
بگذارید برعکس جواب بدهم! اگر اجازه دهند حزب و احزاب تعریف جامع از خودشان در رفتارهای سیاسی بدهند دیگر سیاسی بودن انگ نخواهد بود. خود من اهل هیچ حزبی نیستم، چون امثال ما نمیتوانیم جزو هیچ حزبی باشیم. کسی که در هنر اندیشه دارد، نمیتواند در چارچوب قرار بگیرد. پس ما نمیتوانیم در این وادی قرار بگیریم تا برایمان چارچوب تعریف شود و ما رسالتمان این است که هرچارچوبی را بشکنیم. پس نمیتوانیم در این حزب سیاسی و اصولا ایدئولوژی قرار بگیریم. اما در مقابل دغدغه اجتماعی داریم بنابراین وظیفه و رسالت ما است که هر حزب سیاسی یا جناحی سر کار بیاید در روند نگاه اجتماعیمان، نقدش کنیم. ما چارچوبپذیر نیستیم.
بنابراین شما معتقدید که انگ سیاسی میزنند تا دغدغههای اجتماعی هنرمندان را انکار کنند؟
تا حدودی! من حرفم این است که اگر این مرز بین فعالیت اجتماعی و فعالیت سیاسی را نظام و دولتمردان ما روشن کنند و اگر تکلیف همه را روشن کنند که اصلا سیاست چیست و فعال سیاسی کیست، بسیاری از مشکلات حل میشود!
برگردیم به دو فیلم آماده اکران شما. به نظر میرسد برای جشنواره فیلم فجر امسال شما دو تا کار ارایه خواهید داد.
الان که اینجا نشستم و با تو صحبت میکنم تصمیمم عوض شده شاید به جشنواره فجر این دو فیلم را ندهم!
چرا؟
چون حس خوبی ندارم. اصولا با حسهایم زندگی میکنم با حسهایم تصمیم میگیرم. یک جاهایی عقلانیتم حاکم میشود اگرچه یک جاهایی هم بدون واسطه میشود گفت که منافعم را نیز دخیل میکنم. ولی به طور کلی وقتی در موردی حس کنم که با من با صداقت برخورد نمیشود به خصوص در یک مجموعه مدیریتی… آنجاست که تصمیم میگیرم که وارد بازی این دوستان نشوم. درواقع ضمن احترام شدیدی که به مجموعه مدیریت سینمای ایران دارم، چون آدم رک و صریحی هستم و دیپلماسی هم خیلی بلد نیستم با توجه به برخوردهایی که با من از طرف این دوستان شده است فکر میکنم فیلم سینماییام را به فجر ندهم و بدینترتیب وارد این بازی نشوم، در مورد مستند لالایی هم که ترجیح میدهم فعلا صبر کنم تا ببینیم چه اتفاقی برایش میافتد.
می شود کمی شفافتر توضیح بدهید مگر چه برخوردهایی با شما شده است؟
ببینید! من ادعای زیادی ندارم، اما باری به هرجهت هم پا در عرصه سینمای این مملکت نگذاشتهام، دغدغههایم سینما و عکس و فریم در فیلم بوده که همه از اندیشه من نشات میگرفته و میگیرد. به همین جهت است که لااقل این ادعا را دارم که با بضاعت و شرایط خودم در عرصه سینما اتفاقاتی را رقم زدم که کمتر کسی میتوانسته رقم بزند. البته این کارها را برای مدیران نکرده بلکه برای مردم ایران کردهام. یک دستت درد نکند هم از طرف مدیریت سینمایی کشور هیچگاه نشنیدم. حسم به من میگوید همواره تلاششان این بوده که ما را نادیده بگیرند. یک دورههایی توقع نداریم که دیده شویم؛ با این حال کارمان را میکنیم اما یک دورههایی این نادیده انگاشته شدنها برایمان گران تمام میشود. در این مواقع است که گاهی به خودم میگویم ببین حکمت! فکر کن این دوره هم مثل دوره شمقدری است و تو مثل همان دورهها با سختیها کنار بیا و کارت را بکن و دیگر اهمیت نده چه رفتاری با تو میشود! اصلا توجه نکن به این جشنهایی که به هرحال برگزار میکنند و پزش را میدهند.
پس بنابراین میتوان گفت توقع شما از مدیریت کنونی بیشتر از مدیریت قبلی است که الان این گلهها را مطرح میکنید؟
یقینا، بدیهی است که خوشحالم آدمی مثل جنتی وزیرم است، شخصی مانند ایوبی معاونت سینمایی را برعهده دارد. چون ما به هر حال مجبوریم کلیت را ببینیم و کلیت سینما و هنر ایران به نفعش است که جنتی وزیرش باشد و ایوبی معاونش! به هرحال اینها ادبیاتی دارند که این ادبیات میتواند کمککننده باشد، به جای آنکه بازدارنده باشد و این اتفاق خیلی خوبی است.
ولی در رابطه با شخص خودم، منیژه حکمت، که آدمی است که میآید مثل بولدوزر در عرصه سینما تصمیم میگیرد برای سینمای کودک یک اتفاق رقم بزند و این کار را میکند و با تمام سختیهایش جلو میرود… خب این حکمت حداقل توقعش این است که زحمتهایش دیده شود.
منظورت پروژه شهر موشهاست؟ خب چه کار باید میکردند که نکردند؟
در شهر موشها، از اول ما را نادیده گرفتند.
یعنی چی؟
یعنی اینکه در مهمانیها و برنامههای مرتبط به این فیلم حضور پیدا نکردند. حق هم دارند ما در حلقه خودی «آنها» نیستیم. ما اتفاقی را رقم زدیم و باید به ما کمک میکردند، اما نکردند. تیم ما به تنهایی و بدون هیچ کمک دولتی این اتفاق را رقم زد. نه تنها هیچ کمکی به ما نکردند بلکه خیلی جاها با توجه به حلقه دوستانشان بازدارنده هم بودند، بهترین موقعیت اکران که حق من بود را به من ندادند هرچند میدانم آقای ایوبی مخالف این بودند اکران من عقب بیفتد اما کاری نکرد.
پس گله شما این است که در برنامهها و مهمانیهایتان شرکت نکردند، دیگر چه گلهای دارید؟
ما مهمانیهایمان را برای مردم برگزار کردیم آن کسانی که دوست داشتیم همه آمدند. فیلمی ساختیم که چهار میلیون آدم را کشیده سینما، رزومه، رزومه خوبی شد برای دوران صدارتشان اما یک تشکر از کسی که این اتفاق را رقم زده و اتفاق سختی بوده برای دوستان، جشنواره فجر با آن همه امکانات و ویژگیهای خاصی که پارسال داشت، نکردند. آیا یک اتفاق رقم خورده بود یا نخورده بود، آیا سه نسل را به سینما کشاندیم یا نکشاندیم، آیا برای اینکه در دورترین شهرستانهای ایران این فیلم را نشان بدهیم تلاش مضاعف کردیم یا نکردیم ستاد شهرستان داشتیم یا نداشتهایم و آیاهای دیگر… حداقل یک دست مریزاد دارد، به من نه، به عوامل این فیلم. به گروه تبلیغات من که بهترین اتفاق را رقم زدند برای سینمای ایران در صد ساله اخیر. تنها تاثیرش این است که انرژی ما را کم میکند ما هم دیگر این کار را نمیکنیم. هرچند که ما برای مردم و این سرزمین و امیدوار کردن مردم، انرژی دادن و لبخند به لبها آوردن این کار را میکنیم ولی دلسردی بر ما حاکم میشود و نادیده گرفتنمان و اینکه باری به هر جهت کارمان را بکنیم ببینیم چه اتفاقی میافتد. این گله را از جشن خانه سینما هم دارم و یک سوال روشن دارم از آنها. برای کلیت سینمای ایران. آیا شهر موشها یک اتفاق بود یا نه، نبود؟ اگر اتفاق رقم خورد، یک جایگاه دارد، اگر هم اتفاقی نبود علنا بگویند این شهر موشها مهم نبود. وقتی در حد ادعا سینما به عنوان صنعت بخش خصوصی در تمام شعارهایمان هست، یک جایی این شعار باید بازتاب داشته باشد؟ من حرفم این است که اگر این فیلم را ما نساخته بودیم و یک گروه دیگر از حلقه دوستانشان آن را ساخته بودند چگونه دیده میشد؟ چگونه حمایت میشد؟ باز اتفاقا ما از تمام این نامهربانیها میگذریم. پوست ما کلفت شده است از تمام این نامهربانیها، باز تلاش میکنیم در روند تعهدمان نسبت به سینما و هنر که نیاز اجتماعی کشور است باز هم اتفاق رقم بزنیم و کارمان را انجام دهیم. جالب آنکه با همه این اوصاف اینها ادعا دارند از سینمای کودک حمایت میکنند! پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران را رقم زدیم، پزش را مدیران دادند بدبختیهایش مال ما بود.
منظورتان پرفروشترین در تاریخ سینمای کودک ایران است؟
نخیر در کل سینمای ایران! بدون هیچ رانتی در فروش. شاید اکنون فیلم محمد رسولالله رقم جدیدی را بزند که البته شرایطش فرق میکند، منظورم پرفروشترین فیلم از سینمای مستقل، با بضاعت و امکانات خودش.
گفتید صدارت جنتی برای وزارت ارشاد و برای فرهنگ و هنر ما بسیار خوب است، اما در ضمن معتقدید که خوب بودنش دلیل نمیشود که نقدش نکنیم؛ درست است؟
با تمام ارادتی که نسبت به جنتی و ایوبی دارم بحث من اینجاست که چرا تا نقدی میکنیم یک جمله ما را بزرگ میکنند و به جناحبندیهای خودشان میبرند. اجازه ندارند این کار را بکنند. با ما حق ندارند این کار را بکنند. ما حقمان است نقد کنیم برای همان مساله توسعه، برای زیرساختها… اما مجبوریم که سکوت کنیم و این سکوت یعنی سم مهلک در شرایط الان.
یعنی شما میگویید از نظر امنیتی مجبور به سکوت نیستید بلکه از نظر فضای سیاسی مجبور به سکوت میشوید؟
بله دقیقا! به خاطر فضای سیاسی و جناحبندیهای سیاسی است که مجبور به سکوت میشویم! وقتی نقدی از دهانمان درمیآید چنان فضایی درست میشود که تو نمیدانی چه کار کنی. خب این فضا مسموم است. باید فضایی درست شود که همه جناحهای سیاسی و فعالان اجتماعی در جهت ساختن این مملکت به بهترین شکل ممکن حرکت کنند. بنابراین صراحتا میگویم ما سینماگران مستقل را در دستهبندیهای خودتان وارد نکنید و از گفتارهای ما سوءاستفاده نکنید…
شما بارها در مصاحبهها و گفتههایتان اشاره کردید که ما سینماگران مستقل… این سینماگران مستقل چه کسانی هستند؟
اگر بخواهم خیلی واقعبینانه صحبت کنم باید اعتراف کنم که ما سینماگر مستقل صرف نداریم، چون هر فیلمی بسازیم باید ارشاد پروانه ساخت بدهد، بعد پروانه نمایش بدهد، همهچیز ما را برای تبلیغات باید مهر و امضا کند و البته ممیزی هم که وجود دارد. سینمای مستقل از نظر من در این شرایط تعریفش این است که با بودجهای که خودش به دست میآورد هر فیلمی را که دوست دارد بسازد. اما ما مدام قرار است خودمان را ثابت کنیم، سینماگرانی هستیم که سعی میکنیم سینمایمان را صنعت تعریف کنیم و بودجههایمان را از بخش خصوصی یا از جیب خودمان تامین کنیم و در میان این رانتهای بسیار زیادی که وجود دارد حضور نداریم و نمیخواهیم هم از رانتی استفاده کنیم و البته آنها هم ما را نمیپذیرند که به ما رانتی بدهند بنابراین یک جوری مجبوریم با بودجههایی که خودمان تامین میکنیم فیلممان را بسازیم.
این ما و آنها یعنی چی، آنها کی هستند؟
از شروع انقلاب یک گروههایی درست شد که با روابطی که داشتند، شکل ارتباطات مدیریتی که داشتند، آمدند داخل سینمای ایران و اکنون سینما را حق خودشان میدانند، بودجههای سینما و اکران خوب را حق طبیعی خودشان میدانند و سینما را ملک خود میدانند. ما هر کاری هم بکنیم، بیگانهایم. سازوکار بلد نیستیم. ما مدیر را نظارت میکنیم، منتقد مدیران هستیم، بحثهای خودمان را داریم در جهت اصلاح مشکلات سینمایی. در واقع ما کلیت سینما و خانواده سینما را میبینیم.
اسم نمیبرید از این آنها و از این ما؟
دلیلی ندارد من اسم ببرم. سینمای مستقل یک بخشش از قبل از انقلاب مانده است که شامل کارگردانهای پیشکسوت و خوب ما هستند. یک بخش دیگرش شاگردان همین استادان هستند که سینما را از آنها یاد گرفتند و الان دارند کار میکنند. خب تکلیف اینها خیلی روشن است.
خب این ما و تعریفتان از آنها…
آنها در تمام عرصههای فرهنگی، اجتماعی، در ادارات، وزارتخانهها، سینما، تئاتر و در همه جا وجود دارند. اقلیتی که طبق رانتهای فامیلی و امکانات ویژه که حق خودشان میدانند. سالهاست حس بد آزاردهندهای دارم؛ این یک درد است. ما چقدر باید خودمان را ثابت کنیم که عاشق این سرزمینیم؛ دغدغه و مسالهمان این سرزمین است و باز میبینیم که اتفاق دیگری رقم میخورد. چقدر باید خودمان را ثابت کنیم، البته من تا الان نپذیرفتم و خودم را شهروند درجه یک میدانم و فسیل نشدم.
توقع ندارید نتیجه بگیریم که آنها فیلمسازان بدی هستند و شما فیلمسازان خوبی ؟
اصلا این را نمیگویم. آنها امکانات ویژه دارند و فیلمسازان خوبی هستند. اینقدر آزمون و خطا کردند که یاد گرفتند فیلمسازان خوبی باشند. اتفاقا اصلا قایل به این نیستم که فیلمسازان بدی هستند.
پس قبول دارید که بین آنها فیلمسازان خوبی هم وجود دارد؟
بله. بقال سر کوچه را بیاوریم. این امکانات را به آنها بدهیم هرچقدر پول، بودجه و هر چیزی خواستند به آنها بدهیم فیلمساز خوبی میشود!
فکر نمیکنید زمان آن رسیده که دیوار بین ما و آنها خراب شود؟
خب آنها سی و خوردهای سال مایملک بودند. ما که کاری از دستمان برنمیآید.
الان به نظر شما خانه سینما دست آنهاست یا دست شماست؟
من ورود به خانه سینما نمیکنم چون پیچیدگیهایی دارد که تا شفاف نشود نمیتوانم راجع به آن صحبت کنم. از دوره شمقدری اتفاقاتی که افتاده تا الان باید شفاف شود.
روایتتان را از دوره شمقدری و بحران خانه سینما بگویید.
شمقدری و دوران شمقدری… به نظر من آن دوران بدترین موقعیت سینمای ایران بود. دورانی بود که صبحها ما بیهیچ انگیزهای از خواب بیدار میشدیم که طی طریق کنیم. دوست ندارم اصلا راجع به آن دوران حرف بزنم. اینکه تلاش میکنی اتفاقی در جهت بهبود جامعهات و ایجاد شرایط مطلوبتری برای جامعهات رقم بزنی، ولی به دیوار سیمانی برمیخوری، میبینی سنگ جلوی راهت است… آن روزگارها را دوست ندارم، نه به عنوان کارگردان یا تهیهکننده بلکه به عنوان یک ایرانی آن روزها را دوست نداشتم. روزهای بد…
آقای عسگرپور دو هفته پیش در مصاحبه با روزنامه اعتماد از آن روزها گفت و جالب این بود که تقریبا همین لحن را داشت. به نظر شما آقای عسگرپور از آنهاست یا از شما؟
من یک دینی به آقای عسگرپور دارم. زمانی که برای پگاه آهنگرانی (دخترم) مشکلاتی به وجود آمد به عنوان رییس صنف خیلی به ما کمک کرد. بگذاریم در این مورد اینها و آنها نگوییم. ولی به هرحال آن بخش از تاریخ خانه سینما با مدیریت آقای عسگرپور باید شفاف شود. اینکه واقعا چه اتفاقاتی افتاد. دو گروه باید بیایند حرفهایشان را بزنند.
کدام دو گروه؟
گروه شمقدری و گروه خانه سینمای آن موقع. مثلا در همان دوره تیم خانه سینما با احمدینژاد دیدار داشته، باید در مورد این دیدار مطالب شفاف شود. یک سکوتی از جلسات آن دوران است که برای من گزنده است. تا روشن نشدن آن اتفاقات و حواشی آن دوره، هیچ اظهارنظری نمیتوانم بکنم.
نظرتان در مورد خانه سینمای این دوره چیست؟
من زیاد با خانه سینما کاری ندارم، اگر دیده باشید در مراسمشان هم زیاد حضور ندارم. کاری هم ندارم. من این ور کار خودم را میکنم.
چرا ، بالاخره صنف شماست؟
صنف باید تعریف شود. صنف نمیتواند شعبه دوم وزارت ارشاد باشد.
الان به نظر شما هنوز هم خانه سینما شعبه دوم وزارت ارشاد است؟ آیا همیشه همینطور بوده؟
گفتم که تشکیلات و صنف را باید تعریف کنیم. البته که همیشه این طوری نبوده. یک مقطعهایی خانه سینما مستقلتر بوده. ولی مشخصا الان شعبه دوم وزارت ارشاد است. خب من میروم مشکلاتم را با خود وزارت ارشاد حل میکنم چرا بروم سراغ شعبهاش؟ اینکه یک حلقه ١٠ نفره مدام در همه جشنهای خانه سینما هستند، همانها جایزه میدهند، همانها برگزار میکنند و هر اشکالی که داشته باشی تو حق اعتراض نداشته باشی دیگر صنف معنی نمیدهد. نخستین مطالبه، نخستین تعریف یک صنف این است که بچهها بتوانند منتقدش باشند نه اینکه هر کسی منتقد بود باید حذف و از این دایره کنار گذاشته شود. این صنف نیست. یک صنف باید دغدغه اعضای پنج هزار نفری را داشته باشد نه اینکه یک حلقهای دور هم جمع شوند برای خانه سینما خودشان تصمیم بگیرند، مدام هم از هم تشکر کنند.
این حلقه چه کسانی هستند؟ از رانتبگیرهای قدیم هستند؟
نه، این حلقه همیشه بودند. به نظر من مطبوعات باید رصد کنند چه کسانی هستند.
یعنی در تمام دولتها این حلقه فرق نکرده؟
نه، رصد کنید، کاری ندارد. این وظیفه مطبوعات است، میشود رصد کرد. جشنها را ببینید، عکسها را ببینید، مهمانیها را ببینید. اشکالی هم ندارد سینما را مایملک خود و حق طبیعی خود میدانند. انقلاب را از خودشان میدانند و برای مردم و مطبوعات عادی شده است.
شما و یک عده دیگر این انتقاد را به آقای ایوبی دارید که یک عده خاص دور و برشان هست…
ما این را مدام گوشزد کردیم. آقای ایوبی دوست ندارد این را بشنود. ولی ما وظیفهمان این بود که بگوییم، گوشزد کنیم که سینما این اقلیت ١٠ نفره نیست، سینما یک خانواده است و اینها عقل کل و دانای کل نیستند. مشارکت همه تفکرهای سینمای ایران میتواند در کنار شما اثرگذار باشد. ولی خب به هرحال ایشان مدیر هستند و ما نمیتوانیم مجبورشان کنیم.
اگر واقعا به این سفت و سختی بود که شما توصیف میکنید، کسی مثل اصغر فرهادی میتوانست بیاید بالا؟
مگر من فیلم نساختم مگر من بالا نرفتم مگر کسی از من حمایت کرد… ما کارمان را میکنیم. ما دغدغهمان و مسالهمان این است که نگرانیم که آدمها نتوانند امیدوارتر باشند، حرکت باید رو به جلو باشد. تلاشمان را میکنیم و فکر میکنیم این درست است. شاید هم ما اشتباه میکنیم نمیدانم. ما چشم به مدیریت نمیدوزیم. ما در عرصه کاری خودمان بر اساس عقلانیت و اندیشهمان عمل میکنیم. دوران شمقدری از لحاظ تهیهکنندگی پرکارترین دوران من بوده. حس میکردم نیاز جامعه الان این فیلمهاست… من کارم را میکردم. اصلا مهم نبود اسم من باشد یا نباشد. وظیفه من اثرگذاری و جریانسازی است.
برگردیم به خود منیژه حکمت به عنوان سینماگر. چرا شما بیشتر تهیهکننده هستید تا کارگردان، چرا؟
بارها گفتم تهیهکنندگی شغل من است که یک بخش کوچک از دغدغههایم را ارضا میکند. تا آنجایی که میتوانم سالی یک فیلم اولی را کمک میکنم تا سینماگران آینده ساخته شوند. وقتی میبینم جامعه به یک خمودگی رسیده فیلم کمدی میسازم. برای آنکه بچههای کشورم را در شادیهایمان مشارکت دهم. وقتی میبینم در زندگی اجتماعی، با خانواده و با شرایط اقتصادی خانوادهها، اینقدر فاصله بین نسلها افتاده، شهر موشها میسازم تا چند نسل را باهم به سینما بیاورم تا شادی کنند، شام بخورند، چای بنوشند، یک زندگی اجتماعی کوچک برای خودشان رقم بزنند. اینها را وظیفه خودم در بحث تهیهکنندگی میدانم.
کمدی که اشاره کردید منظورتان کدام فیلمهاست؟
من پوپک و مش ماشالله را ساخته بودم، نیش و زنبور را با آقای سجادی ما کار کردیم. در آن دوران من بر این عقیده بودم که در همه خانهها باید مردم را بکشم بیرون به سینما تا بخندند؛ چون خنده امید میآورد. شادی میآورد. امید است که باعث تغییر و اتفاقات خوب میشود. از خمودگی و در پستوها فرو رفتن که غیر از ناامیدی و سیاهی چیزی بیرون نمیآید. در آن دوران البته من صداها را نیز ساختم که فیلمی اجتماعی است. یعنی حرکتم را موازی پیش بردم.
چرا پس کارگردانی میکنید؟
کارگردانی دغدغه اصلی زندگی من است. دغدغه اندیشهورزی در عرصه هنر است. دغدغه جریانساز است. من هیچوقت فیلم باری به هر جهت نمیسازم برای اینکه شغلم باشد. من برای سینما در سمت کارگردان احترام قایلم.
مگر در سمت تهیهکننده احترام قایل نیستید؟
نمیتوانم باشم. آن کارگردانی که به هرحال بخش معنوی فیلم را دارد پشت دوربین است. ممکن است من قصه را ببرم تو دلم و برای کارگردان تعریف کنم ولی به هرحال پلان را او میگیرد. من روی کلیت کار تاثیر دارم. ولی در سمت کارگردان مساله اجتماعی در فیلمسازی صدر کار من است. مساله اجتماعی احتیاج به تحقیق و نگاه شفاف و بررسی دارد. نمیتوانی جفتپا وارد یک بحث اجتماعی شوی و آن را در قالب هنر و سینما ببری. شاید یک عده بتوانند، هیچ ایراد و خردهای هم نمیگیرم. شخص خودم را میگویم که نمیتوانم. ببینید من باید پلان به پلان فیلمم مال خودم باشد.
پس چرا لالایی را کارگردانی کردید؟
تهیهکننده آن هم بودم. زمان میبرد مثلا من الان میخواهم «جاده قدیم» را کارگردانی کنم هشت سال تحقیق صرف کردم؛ البته به طور مدام نه، هر از گاهی به سراغش رفتم و برگشتم. شناخت میخواهد. درام اجتماعی سخت است. همین طوری نمیتوانی یک بحث اجتماعی را در قالب یک درام سینمایی ببری. سینما صنعت هم هست فروش هم باید داشته باشد. درام، بحث اجتماعی و سینما به عنوان صنعت… یک مثلث است.
پس جاده قدیم را حاضرید کارگردانی کنید؟
بله، جاده قدیم دغدغه هشت ساله من است. با تم اجتماعی. میخوانم، مینویسم، کمک میگیرم و مشاوره میگیرم برای نوشتن. باید چیزی بشود که در من کاملا حل شود. فیلم را قبل از اینکه پلانم را بگیرم خودم باید ببینم کامل و بعد شروع به کار کنم.
جملههای کلیدی
حرکت رو به جلویی که زنان کشور من از انقلاب تا الان آغاز کردهاند را نمیتوانیم و اجازه نداریم نادیده بگیریم. زن ایرانی از خانه بیرون آمده و به دنبال مطالباتش است. در این حرکتش به دنبال برابری است. به نظر من زن ایرانی در حرکت غیررادیکالش، حرکتی که بسیار آگاهانه و هوشمندانه است، مطالباتش را یکییکی دارد پیگیری میکند و به دست میآورد.
پرهیز از انگ سیاسی باعث بازدارندگی در جهت توسعه کشور میشود که بسیار خطرناک است.
جملههای کلیدی
خانه سینما نمیتواند شعبه دوم وزارت ارشاد باشد.
با تمام ارادتی که نسبت به جنتی و ایوبی دارم بحث من اینجاست که چرا تا نقدی میکنیم یک جمله ما را بزرگ میکنند و به جناحبندیهای خودشان میبرند. اجازه ندارند این کار را بکنند. با ما حق ندارند این کار را بکنند. ما حقمان است نقد کنیم برای همان مساله توسعه، برای زیرساختها… اما مجبورمان میکنند که سکوت کنیم و این سکوت یعنی سم مهلک در شرایط الان.
اعتماد