این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
گفتوگو با فخرالدین فخرالدینی، عکاس چهرههای فرهنگی- هنری درباره نمایشگاهش و عکاسی
آیدا گفت از شاملو عکس بگیر
قصدم نشان دادن شخصیت حقیقی افراد است
علی مطلبزاده
در طول نیمقرن گذشته تعداد زیادی از مفاخر فرهنگی ایران به آتلیه فخرالدین فخرالدینی از عکاسان قدیمی چهرهنگاری (متولد ١٣١١) آمدند تا پرتره خودشان را با دستها و دوربین این هنرمند ثبت کنند؛ پرترههایی که بسیاری از آنها در حال حاضر خاطرهای هستند بر دیوار آتلیه این هنرمند و در ذهن مخاطبان آنها. چهرههای حسین بهزاد نگارگر، جهانپهلوان تختی، شهریار، علی تجویدی، مجتبی مینوی، سعید نفیسی، حشمت سنجری، احمد عبادی، نصرت کریمی، باستانیپاریزی، ایرج افشار، فریدون مشیری، آرام خاچاطوریان، هابیل علیاف، هوشنگ ابتهاج (سایه)، عزتالله انتظامی، محمدعلی کشاورز، مرتضی ممیز، بهرام بیضایی، آیدین آغداشلو، عباس کیارستمی، محمود دولتآبادی، لوریس چکناواریان، محمدرضا شجریان، حسین علیزاده، ناصر تقوایی، عبدالرحیم جعفری، فرهاد فخرالدینی، سیمین بهبهانی، حسن کسایی، قباد شیوا، ابراهیم حقیقی، علیاکبر صادقی، حسین محجوبی، محمود جوادیپور، کامبیز درمبخش، محمود فرشچیان، غلامحسین امیرخانی، عباس اخوین، سیدمحمد احصایی، یدالله کابلی، داوود رشیدی، فاطمه معتمدآریا، اکبر عالمی، خسرو سینایی، مسعود کیمیایی، هوشنگ مرادیکرمانی، مهدی محقق و خیلیهای دیگر در طول این سالها هر کدام عکسی ماندگار شدند از مجموعهای خاص که در طول این همه سال، خوب یا بد، از عکاسشان معروفتر شدهاند. یک نمایشگاه در موزه عکاسخانه شهر، نمایشگاهی در گالری شکوه و در نهایت رونمایی از سه کتاب مجموعه آثار و نمایشگاه چندروزهای در فرهنگسرای نیاوران مجموعه نمایشگاههایی بودند که در طول کمتر از یک ماه از فخرالدین فخرالدینی شاهد بودیم. او ابتدا مجموعه پرترههایش را از ۲۸ هنرمند همزمان با گشایش موزه عکسخانه شهر به نمایش گذاشت. او در ادامه در گالری شکوه نمایشگاهی را اینبار با تعداد کمتری پرتره از هنرمندان در کنار نقاشیهایش به نمایش گذاشت تا به قول خودش برای مراسم رونمایی از سه جلد کتابی آماده شود که طی این روزها همراه با نمایشگاهی از او در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد. همه اینها بهانهای شد برای گفتوگویی با فخرالدین فخرالدینی. گفتوگویی که از آتلیه آشنایش برای هنرمندان در پلاک ۵٣٠ شروع شد و در ادامه با مرور عکسهای کتابهایش همین شد که میخوانید.
نمایشگاهی که در گالری شکوه برگزار کردید، نمایشگاه جمعوجوری بود و کارها کنار هم چیده شده بودند، از خبرها این طور برمیآمد که نمایشگاه بزرگتری از شما ببینیم؟
درست است، این نمایشگاه خیلی کوچک بود، منتها برنامه ما خیلی فشرده شد و آن برنامهریزی که قبلا داشتیم، به هم خورد. قبلا این طور هماهنگ شده بود که نمایشگاه به مدت ١۵ روز در موزه هنرهای معاصر برگزار شود و ما برنامهریزی کرده بودیم که یک روز از این مدت را به رونمایی کتابها هم اختصاص بدهیم. اتفاقا از جهتی خوشحال هم شدم که این نمایشگاه در موزه برگزار نشد. این موزه برای آنها که معمولا از بالای شهر میآیند دور است و یک عدهای به همین خاطر برای رونمایی کتاب نمیآمدند. موزه هنرهای معاصر اگرچه بازدیدکننده زیادی دارد که اکثرا دانشجو هستند، ولی برای رونمایی از کتابها که برایم مساله مهمتری بود فرق میکرد.
و بعد به این نتیجه رسیدید نمایشگاه را در فرهنگسرای نیاوران برگزار کنید؟
در این فرهنگسرا تا به حال دو سه نمایشگاه داشتهام و برای هیچ کدام از آنها به مشکلی برنخوردم. آقای صمدیان البته خیلی مایل بود که در خانه هنرمندان این نمایشگاه را برگزار کنیم و بعد که نظر مرا دید او هم با من همعقیده شد تا نمایشگاه را در نهایت در فرهنگسرای نیاوران برگزار کنیم.
نمیشد زمان بیشتری برای این نمایشگاه اختصاص داده شود؟ چهار روز کم نیست؟
حتی فرهنگسرای نیاوران هم تمام برنامههایش پر بود و من نمیخواستم به خاطر این نمایشگاه برنامههای دیگری که از قبل برنامهریزی شده بود به هم بخورد. خوشبختانه بین برنامهها یک چند روزی خالی بود و ما به پیشنهاد آقای سجادی همان را انتخاب کردیم. میتوانستیم این نمایشگاه را به بعد از عید موکول کنیم اما کتابها آماده شده بودند و من با خودم فکر کردم الان موقع مناسبی برای رونمایی از آنهاست. برای من رونمایی از کتابها برنامه مهمتری بود تا اینکه بخواهم نمایشگاه برگزار کنم. ولی با این اوصاف هم ترجیح دادم نمایشگاهی در گالری شکوه برگزار کنم، تا آنها که مایلند با دیدن تعدادی از کارها با کارهایم و کل مجموعهای که قرار است در کتابها ببینند آشنا شوند.
البته شما هم خودتان شناخته شده هستید و هم کارهایتان…
درست، هر کسی کارهای من را ببیند متوجه میشود که کار کیست. ۶٠ سال است که روی تکنیک عکاسی کار میکنم و سبکم مشخص است. این سبک برای من در طول این مدت ثبت شده و کسی هم دیگر آن را تکرار نمیکند. حتی اگر عکاس هم نباشید و این کارها را ببینید باز هم متوجه تمام موضوعاتی که گفتم میشوید، اما خب، همیشه گفتهام که در عکاسی هنوز هم دارم یاد میگیرم. هر سالی که میگذرد ضعفهای خودم را حس میکنم. در هنر هیچوقت نمیتوان گفت به آن منتها درجه رسیدهایم و هر کس هم آن را بگوید اشتباه کرده است. راههای مختلفی هست و البته هر راهی که انتخاب شود همیشه طولانی است.
کاری هم بوده که در این سالها بخواهید انجامش بدهید و نتوانید؟ این سوال را این طور بپرسم که راه نرفتهای ندارید؟
در عکاسی این حالت همیشه برایم پیش میآید و چند سالی که از عکسها میگذرد و آنها را مرور میکنم میبینم عکسی را اگر جور دیگری میگرفتم بهتر بود. اما خب، خود این هم یک تجربه است و برای همین است که میگویم ۶٠ سال است روی تکنیک کار میکنم.
شیوه خاصی برای عکاسی پرتره دارید؟
معمولا با کسی اگر آشنایی نداشته باشم عکس نمیگیرم. منظورم این است که باید چند جلسهای بنشینیم و صحبت کنیم تا با او آشنا شوم و روحیات و رفتارش را بشناسم. شخصیتگرایی در عکاسی پرتره خیلی مهم است. این موردی است که شاید کسی متوجه آن نباشد اما نکته ظریفی است و برایش یک نوع روانشناسی لازم است. باید بدانید شخصیتی که مقابل شما قرار گرفته چه کسی است و به اصطلاح باید آن آدم را پیدا کنید. وقتی با طرف مقابلتان بنشینید و صحبت کنید، هم حالتهای میمیک او را میشناسید و در نظر میگیرید و هم میتوانید به این فکر کنید که از او چه عکسی بگیرید تا با شخصیتش تطبیق داشته باشد. عکاسی فقط دکلانشور زدن نیست. بر فرض باید بدانید یک روزنامهنگار چه حرکاتی دارد تا بتوانید ثبتش کنید. برای یک شاعر، نقاش یا یک موزیسین هم همینطور. یک عده هستند که میگویند روانشناسی در عکاسی تا ۶٠ درصد مهم است. این اصلا شدنی نیست و اگر تا ٣٠ درصد هم به آن برسیم نتیجه لازم تقریبا به دست آمده است. به نظر من ۵٠ درصد عکاسی مربوط به مکانیزم دوربین است و ۵٠ درصدش هم با استعداد عکاس محقق میشود. این روانشناسی را که از آن صحبت میشود خود من به واسطه آداب معاشرت طرف و با صحبت کردن با او انجام میدهم. در عکاسی پرتره نباید غریبگی باشد؛ اینکه یک نفر بیاید و شما از او چیزی ندانید بزرگترین مشکل این عکاسی میتواند باشد. به این فکر کنید موقع عکاسی میخواهید به او چه بگویید؟ مثلا بگویید؛ بخندید؟
و بعد از این مراحل طی یک نشست عکس را میگیرید؟
همیشه این اتفاق نمیافتد. مرحوم محسن هشترودی یک روز برای عکاسی آمد و من از او عکس گرفتم، بعد از این عکس به او گفتم احساس میکنم امروز خستهاید و او هم گفت چند روزی است که خوب نمیخوابم و خودم هم همین احساس را دارم. سهروز بعد دوباره برای عکاسی آمد و اینبار سرحالتر بود. نتیجهاش شد این عکسی که از او دارم. در مورد زندهیاد ممیز اتفاق به شکل دیگری افتاد. ایشان تازه خانمشان فوت کرده بود و من همان موقع میخواستم کتابم را چاپ کنم و به عکس ممیز احتیاج داشتم. به او گفتم مرتضی جان، من این عکس را از تو لازم دارم. گفت فخرالدین میدانی که من روحیهام زیاد خوب نیست، من گفتم اشکالی ندارد و او هم آمد و نتیجه شد این عکس از او با همان قیافه حزنانگیز و گرفته. به نظرم مهمتر از اینها همان ارتباط برقرار کردن با مدل است که قبل هم گفتم. شخصیت افراد را باید حس کرد و بعد به کادربندی و نورپردازی فکر کرد. ایراد عکاسی با اینکه خیلی هم زود به ایران راه پیدا کرده این است که از قدیم سیستم غلطی برای عکاسی و با استفاده از روتوش پیدا شده است. آن موقع هم عکسها گریم میشدند و قیافهها را به اصطلاح آنقدر صاف میکردند که دیگر چیزی از آن قیافه واقعی باقی نمیماند.
پس با این حساب باید از مخالفان سرسخت روتوش در عکاسی پرتره هم باشید؟
این مساله به عقیده من کار غلطی است. با عکاسی پرتره ما میخواهیم شخصیت حقیقی افراد را نشان بدهیم. وقتی قرار باشد عکس ٢٠ سال قبل و بعد یکی با هم فرقی نکند چه دلیلی وجود دارد که دوباره از او عکس بگیریم. من از کاتوزیان در دو دوره مختلف عکاسی کردهام، یکی وقتی جوان بود و یکی هم در پختگی. اگر آن دو را کنار هم بگذارید متوجه حرفم خواهید شد. یا میتوانم عکسی که از شاملو دارم را مثال بزنم. هیچکس شاملو را تا به حال این طور ندیده بود. این عکس او ٢٠ روز قبل از مرگش گرفته شده است. در عکسهایی که از او دیدهایم همیشه قبراق و سرحال است. خانم آیدا گفتند دوست دارم یک عکس از او داشته باشم، وقتی رفتم آنجا دیدم آقای دولتآبادی و سپانلو هم هستند. از دولتآبادی خواستم تا با او شروع کند به حرف زدن، اما او هم گفت حتی سرش را بلند نمیکند تا به ما نگاه کند. خانم آیدا باز هم اصرار کرد که هر طور شده عکس بگیرم. من دوربین را گذاشتم روی زمین و پایهها را برداشتم و در نهایت این عکس را گرفتم. به نظر خودم که همهچیز شانسی اتفاق افتاد و این عکس گرفته شد. خلاصه اینکه روتوش هست در عکاسی و یک عده آن را دوست دارند. من همیشه به دانشجوهایم میگویم که بافت صورت و منافذ پوست خودش باعث زیبایی صورت و در نهایت زیبایی عکس شما میشود. از بین بردن اینها کاری ندارد و خیلی راحت میشود آن را انجام داد، اما در نهایت این کاراکتری که شما از او عکاسی کردهاید یکی دیگر میشود. شما یک آدم دیگر را نشان دادهاید. همیشه گفتهام در عکاسی باید واقعگرایی هم باشد و همان چیزی که هست را باید برای نسلهای بعدی که آن عکس را خواهند دید نشان داد. خیلیها هستند که بعدها راغبند اینها را حس کنند و ببینند سوژههایهای این عکسها واقعا چه کسانی بودهاند.
میتوان این خصوصیات رفتاری یا نشانههایی را که توی عکس گذاشته میشود یکی از ویژگیهای بارز عکسهای شما دانست، اگر خواسته باشم از نمایشگاه اخیرتان مثال بزنم، باید به عکس کامبیز درمبخش یا حسین علیزاده اشاره کنم.
مهمترین مساله عکس به نظرم سادگی است. نباید در کار زیاده روی کرد و چیزی را اگزجره کرد. قدیمتر عکسها با ژستهای عجیبوغریبی گرفته میشد، اما همهچیز تصنعی و مسخره به نظر میرسید. برای عکسی که از علیزاده گرفتم به او گفتم تو فقط ساز بزن و به من کاری نداشته باش، او هم همین کار را کرد و موقعی که دیدم مناسب است شاتر را زدم.
در مورد این عکس جالب اینجاست که اتفاق اصلی نه در ساز که در میمیک صورت آقای علیزاده افتاده است. برای عکسهای دیگرتان هم همین موارد مشابه را در صورت افراد میشود مثال زد.
اینها همان چیزهایی است که میگویم یک عکاس باید با آن آشنایی داشته و تجربهاش را به دست آورده باشد. برای عکاسی از آقای فرشچیان به او گفتم تو فقط اتود بزن یا به آقای انتظامی گفتم که شما بیایید یک قسمت از هر پیس را که دوست دارید بگویید. او گفت من از شکسپیر میخوانم. من هم گفتم خوب است، من میخواهم با آن آشنا شوم و نگفتم در آن لحظه قرار است عکس هم بگیرم. او هم شروع کرد به گفتن و در میان صحبتهایش من از او عکس گرفتم. عکاسی باید با آگاهی باشد. موقع عکاسی باید آگاه بود و لحظه مناسب را شکار کرد. تشخیص این مورد هم البته کار هر کسی نیست و با تجربه به دست میآید. و الا خیلی از موارد دیگر که در حیطه تئوری عکاسی قرار میگیرد مثل شناخت لنز و دارو را راحت میتوان به دست آورد.
در همین مجموعه عکسی از ناصر ملکمطیعی در سال ٩٢ بود و در کنار آن هم عکسی از تختی در سال ۴٣. چه دلیلی برای این تاریخهای خاص برای عکاسی از پرتره دارید؟ آیا نمیشد مثلا عکسی از ناصر ملکمطیعی در همان سالها داشته باشیم؟
وقتی به قیافه ناصر ملکمطیعی در زمان حال نگاه میکنید، با این سابقه که او بیش از ٩٠ فیلم بازی کرده و هشتتایی هم فیلم کارگردانی کرده، با آن ژست و حرکات خودش که داشته، آن غم حاضر در صورت او و بالا رفتن سنش را حس میکنید. این عکس هم همان ناصر ملکمطیعی است اما الان او این است که میبینید. مهم اینجاست که من بتوانم این واقعیت را نشان بدهم و برایش وقت بگذارم، حالا در هر سالی که میخواهد باشد. شاید باورتان نشود با این سن و سال هنوز که هنوز است عاشق کارم هستم و نمیتوانم از آن دست بکشم. سه تا کتاب شوخی نیست. کتابی که اخیرا چاپ کردم عکسهایش برای هشت ماه پیش است. با اینکه بیناییام مثل قدیم نیست اما باز هم به نوبه خودم حرکتی نشان دادهام و به آنچه که میخواستهام نزدیکتر شدهام. اینها را همیشه گفتهام که اگر واقعا کسی به این کار علاقه دارد باید آن را دنبال کند وگرنه ادامه دادن آن وقتگذرانی است.
در طول این سالها شاهد بودهایم عکاسی پرتره بین عکاسان ایرانی زیاد طرفدار ندارد. دلیلش میتواند همین سختی و زمانی باشد که باید برای این نوع عکاسی صرف کرد یا اینکه دلیل دیگری دارد؟
خیلیها هستند که اگر این شیوه و سیستم کاری من را ببینند وحشت میکنند. آنها انتظار ندارند که برای کاری مثل این تا این اندازه وقت بگذارند. این تصور که از رتوش وجود دارد غلط است. این کاری که میکنند قلمکاری عکس است. روتوش مال وقتی است که بر فرض یک جوش یا خطی در صورت کسی باشد که همیشه نیست. ما مجازیم آن را از بین ببریم. روتوش از اول در ایران اشتباه بوده و اشتباه انجام شده است و گرنه عکاسان بزرگ دنیا مثل ادوارد استایکن، کارش و فیلیپ هالسمان حتی یک مداد هم به کارشان نمیزدند. چنین کاری معنا ندارد. دوربین دارد کار خودش را به درستی انجام میدهد و چه دلیلی دارد ما در آن دست ببریم. خیلی وقتها به دیجیتالیستها میگویم که در ورکشاپهایتان وقتی این بلاها را سر عکسها میآورید و صورتها را صاف میکنید کارهایتان مثل مجسمه میشوند و دیگر حرف نمیزنند. هرچند این شیوه یک شیوه آکادمیک نیست و همان طور که گفتم از قدیم در عکاسی بوده و ادامه پیدا کرده است.
راهحل شما برای آن چیست؟
به هر حال از یک جایی باید شروع کرد و ادامه داد و آنوقت بقیه هم کمکم به آن عادت میکنند. در همان هفت، هشت سالی که در امریکا بودم با تعدادی از عکاسان آنجا آشنایی داشتم و آنها هم همین کاری را میکردند که ما میکنیم. در آن زمان یکسری عکسهای روتوششده مرسوم بود اما به مرور زمان این شکل عکاسی از بین رفت. عکاسان بعد از آن اینقدر با این حالتهای طبیعی عکس گرفتند و کارهایشان آنقدر قوی بود که کمکم بیننده آن عکسها هم به آنها عادت کردند. باید به مردم آگاهی داد و به آنها نشان داد اگر در عکاسی تکنیک خوبی داشته باشیم یا نورپردازی خوبی بکنیم دیگر لازم نیست بعدها کار دیگری روی عکس انجام داده شود. اینکه یک عکس طبیعی و دستنخورده باشد و حالتهای خودش را حفظ کند یک ویژگی متمایزکننده برای عکسهاست.
یک مورد دیگر که در نمایشگاه اخیرتان زیاد به چشم میآمد این بود که در بین عکسها، عکسی از شخصیتها و هنرمندان زن نبود؟
من از آنها هم عکس دارم و در کتاب جدیدم از پنج، شش هنرمند زن از جمله فاطمه معتمدآریا، رخشان بنیاعتماد، گیزلا وارگا سینایی، توران میرهادی و پری زنگنه عکس دارم. برای این نمایشگاه چون مجموعه کامل بود فکر کردم لازم نیست آنها را به نمایش بگذارم و آن را گذاشتم برای بعد. در گالری بیشتر از ٢٠ عکس نمیشد به نمایش بگذاریم اما من در کل ٨۴ عکس داشتم. بهتر دیدم برای آن نمایشگاه از پرترههایی که بیشتر شناخته شده هستند استفاده کنم و بقیه را بگذارم برای نمایشگاه نیاوران. یک دلیل دیگر هم این بود که نمیخواستم با نشان دادن یکی دو عکس از آن مجموعه مابقی دوستان فکر کنند که من عکس آنها را کنار گذاشتهام و دلیلی برای این کار بوده است؛ مثل اینکه من خودم آن عکس را دوست نداشته باشم.
معمولا پیشنهاد عکاسی از این پرترهها توسط خود شما داده میشد، یا عکس این مساله هم هست و هنرمندان خودشان پیشنهاد میدهند؟
بعضیها هستند که برای اینکه بخواهند عکس را در مجموعهای چاپ و منتشر کنند برای عکاسی پیش من میآیند، وقتی از این عکسها خوشم بیاید یک نسخه هم برای خودم نگه میدارم. خیلیها هم بودند که برای اینکه میخواستم کتابم کامل باشد پیشنهاد عکاسی به آنها دادم و آنها هم قبول کردند.
چند وقت پیش گفته بودید عدهای باقی ماندهاند که از آنها عکسی ندارید؟ آن زمان میخواستید از آنها عکاسی کنید؟ این کار انجام شد؟
هنوز که هنوز است فرصت این کار پیش نیامده است. اگر حوصله داشته باشم شاید بعد از این نمایشگاه کمکم شروع کنم.
غیر از عکاسی پرتره در حوزه فرهنگ و هنر به سراغ دیگر حوزهها و به عنوان مثال سیاست نمیروید؟
در تمام این مدت از هنرمندان، نویسندگان، شعرا و عکاسان عکس گرفتهام و با سیاست کاری نداشتهام. اصلا دوست ندارم سیاسی باشم و از کارهایم معنای سیاسی استخراج شود. عکسهایی که از شاملو، فریدون مشیری، سیمین بهبهانی، محمود دولتآبادی و دیگران دارم هم به بعد فرهنگی آنها اشاره دارد و اصلا از سر سیاست نیست. سیاست به نظرم هیچ چیز جالبی نیست و من دلم میخواهد همیشه آزاده باشم. اینکه در عکس به سراغ سیاست بروم بیشتر من را محدود میکند و من دوست دارم شبها راحت بخوابم. یکی از دلایلی که همه جا با احترام با من برخورد میشود هم به نظرم این است که دنبال سیاست و این برنامهها نبودهام. همیشه سعی کردهام در کادر خودم باشم و از آن بیرون نزنم.
آخرین عکستان از کدام هنرمند بوده؟
از آقای شیرازی خطاط.
در طول این مدت از مردم عادی هم عکس گرفتهاید؟
عکسهای زیادی هست اما هیچوقت آنها را به نمایش نمیگذارم.
دلیل خاصی برای این کار دارید؟
عکاسی از مردم عادی برای اینکه هیچکس شخصیت آنها را نمیشناسد به نظرم گمراهکننده است. عکسهای خوبی از مردم گرفتهام که همه گمنام هستند ولی به این دلیل که کسی آنها را نمیشناسد نمیتوانستم در کتاب بیاورمشان.
شخصی هم بوده که بخواهید از او عکس بگیرید اما خودش به این کار علاقهای نداشته باشد؟
خیلی مایل بودم از نیما یوشیج عکسی داشته باشم، اما چون دوستم آقای شفاعیه از او عکس گرفته بود، من به احترامش دیگر عکسی از نیما نگرفتم. در مورد دهخدا و اخوانثالث هم خیلی دوست داشتم از آنها عکاسی کنم اما هیچوقت فرصتش پیش نیامد.
منظور من از این سوال کسی بود که خودش مخالف بوده باشد با عکاسی شما؟
نه، بدین شکل کسی نبوده است. البته یک موقع هست که زمان میگذرد و بعدها متوجه میشوید که یکی را از قلم انداختهاید و دیگر کاری از دستتان برنمیآید.
کمی هم از نقاشیهای شما صحبت کنیم؟
نقاشی به من در عکاسی کمک زیادی کرده است. البته نقطه مقابل این مساله هم بوده است و عکاسی در نقاشیهایم به من کمک کرده. یکسری عکس از طبیعت یا بناهایی مثل تختجمشید دارم. وقتی آنها را ببینید متوجه میشوید که خیلی به نقاشی نزدیک هستند. در واقع فکر میکنم اگر یکی بتواند برای عکاسی زمان و مکانی انتخاب کند که به نقاشی نزدیک باشد خیلی به نزدیکی این دو مقوله کمک میکند. خیلیها فکر میکردند با آمدن عکاسی، نقاشی با رکود مواجه خواهد شد. رنوار یکی از آنهایی بود که وحشت داشت از اینکه با آمدن عکاسی چه بلایی به سر نقاشی خواهد آمد. اما این اتفاقات نیفتاد و این دو در ادامه خیلی به هم کمک کردند. این واقعگرایی که در عکسهایم هست، در نقاشیهایم هم به گونه دیگری دیده میشود. زیباییشناسی را در هر دو اینها داریم و برای من از این نظر تفاوتی ندارند. به نظرم همیشه نقاشی یک سر و گردن بالاتر از عکاسی است، ولی از طرفی هم عکاسی الان جایگاه خودش را پیدا کرده و دنیا بیشتر با آن میچرخد.
خود شما اول از نقاشی شروع کردید و بعد به سمت عکاسی رفتید؟
بله، اول از نقاشی شروع کردم، ١١ سالم بود که فردوسی را کشیدم (با دست به آن اشاره میکند) و البته همین کار در کتاب نقاشیهایم هست.
حاضرید یکی از این دو را به خاطر دیگری کنار بگذارید؟
من هر دو را دوست دارم و هر دو را انتخاب میکنم. نمیتوانم از یکی به خاطر دیگری بگذرم.
من شنیده بودم هر کدام از عکسهایتان یک داستان پشت خودشان دارند. به چند تایی از آنها در طول این گفتوگو اشاره شد. عکسی بوده در طول این سالها که داستانی پشتش باشد اما هیچوقت آن را نگفته باشید؟
بارها شده که از یکی که آشنا هم بوده عکس گرفتهام و من خودم از کار خوشم نیامده است. من در این موارد هیچ رودربایستی ندارم و گفتهام فلانی من از این کار خوشم نیامده و باید قرار دیگری برای عکاسی بگذاریم. کاری را که خودم فکر کنم ایراد دارد هیچوقت تحویل نمیدهم. من خودم این ضعف را در کار حس میکنم و سعی میکنم دوباره از نو شروع کنم. در اینطور موارد نمیتوانم این حسی را که دارم به صاحب عکس هم توضیح بدهم.
در طول این سالها کسی هم بوده که به کار شما ایراد گرفته باشد و البته این ایراد بجا هم باشد؟
نه، فکر نمیکنم. ولی پیش آمده یکی از عکس خوشش نیامده، اما همان شخص بعد از ١۵ سال آمده و گفته فخرالدین از این عکس برایم یک بزرگش را چاپ کن. (میخندد)
برش ١
خانم آیدا گفتند دوست دارم یک عکس از شاملو داشته باشم، وقتی رفتم آنجا دیدم آقای دولتآبادی و سپانلو هم هستند. از دولتآبادی خواستم تا با او شروع کند به حرف زدن، اما او هم گفت حتی سرش را بلند نمیکند تا به ما نگاه کند. خانم آیدا باز هم اصرار کرد که هر طور شده عکس بگیرم. من دوربین را گذاشتم روی زمین و پایهها را برداشتم و در نهایت این عکس را گرفتم. به نظر خودم که همهچیز شانسی اتفاق افتاد و این عکس گرفته شد
برش ٢
خیلی مایل بودم از نیما یوشیج عکسی داشته باشم، اما چون دوستم آقای شفاعیه از او عکس گرفته بود، من به احترامش دیگر عکسی از نیما نگرفتم. در مورد دهخدا و اخوان ثالث هم خیلی دوست داشتم از آنها عکاسی کنم اما هیچوقت فرصتش پیش نیامد
وقتی به قیافه ملکمطیعی در زمان حال نگاه میکنید، با این سابقه که او بیش از ٩٠ فیلم بازی کرده و هشتتایی هم فیلم کارگردانی کرده، با آن ژست و حرکات خودش که داشته، آن غم حاضر در صورت او و بالا رفتن سنش را حس میکنید
اعتماد
‘